خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیان با تعجب گفت:
- درست توضیح بده افسون!
کسری از جاش بلند شد و رفت سمت در، انگار کلافه بود چون گفت:
- من واقعا اعصابم پرونده‌ی قتل رو نمی‌کشه؛ همین اطراف می‌چرخم تا حرفتون تموم بشه.
بعد هم از اتاق بیرون رفت.
- با توام افسون!
نگاهم‌ رو از در گرفتم:
- خب ببین بابای من، بابای فرهاد و همین سعید احمدی سه تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~Hasti~، Tabassoum، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
عصبی شدم:
- کسری می‌زنم تو دهنتا! ‌آخه اون بیچاره چکار به تو داره؟
کسری کلافه نگام کرد:
- بابا یه جوریه! واقعا آدم عجیب و غریبیه! ببخشید، ولی نمی‌تونم تحملش کنم!
عاقل‌ اندرسفیه‌ نگاش کردم:
- باشه زیاد حرف نزن واست خوب نیست.
بعد هم به زور کشوندمش سمت ماشین.
در سمت راننده رو باز کردم و نگاه کیان کردم:
- جناب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~Hasti~، Tabassoum، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهش زل زدم:
- چته به چی می‌خندی؟
کیان خودش رو زد به اون راه:
- من؟ نه بابا من که نخندیدم!
حرصم گرفت:
- خر خودتی!
خندید:
- عه! زشته خانم دکتر!
صدای پیش‌خدمت اومد که گفت سفارش‌ها آماده‌ست.
کیان همه رو گذاشت تو سینی و راه افتادیم سمت بچه‌ها
همون‌طور که دنبالشون می‌گشتیم کیان پرسید:
- کجا رفتن، نمی‌دونی؟
لبخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~Hasti~، Tabassoum، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای هانیه من رو از افکارم جدا کرد:
- افسون هرچی اکسیژن اطرافت بود رو مصرف کردی؛ بزار ماهم یه فیضی ببریم!
با این حرفم کیان آروم خندید و کسری هم لبخندی زد.
انگار متوجه حرفش نشدم:
- چی؟
هانیه آروم خندید:
- حواست هست چی دارم می‌گم؟
سرم رو به نشونه‌ی نه تکون دادم. کیان لبخندی زد:
- خل شدی؟
با دیدن کیان قلبم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلافه‌تر از قبل ادامه دادم:
- نمی‌دونم! تازه منشی هم قبل من اومده تموم مطب رو گشته.
سعی کرد لبخند بزنه:
- قیافه‌ش رو نگا کن! حالا چرا اینقدر عصبی و ناراحتی؟
سعی کردم لرزش صدام رو مخفی کنم:
- کیان؛ تو خودت بهتر از من می‌دونی، این کار برای من یه جور تهديده!
از شدت عصبانیت پوس لـ*ـبم رو می‌کندم، کیان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوزخند کیان دلیل محکمی بود برای این‌که احمدی حرفش رو باور کنه:
- شما دیگه چرا جناب احمدی؟ اون یه کلک خیلی سطحی بود برای این‌که پلیس رو دور بزنن، ‌وگرنه همه می‌دونن فرهاد آدم خودکشی نبوده.
احمدی گفت:
- خب، الان چه کاری.‌.. .
کیان از این‌که کسی بپره وسط حرفش متنفر بود:
- قرار شد این‌جا فقط من سوال کنم!
یکم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیان مطمئن بود که فکر و خیال یه روزی از پا درش میاره. تنها چیزی که تو این مدت می‌تونست سرپا نگهش داره افسون بود.
همین دختر جیغ جیغو!
فقط کاش... .
کاش افسون می‌فهمید که چقدر برای کیان ارزشمنده.
صدای افسون کیان رو از افکارش جدا کرد:
- راستی کیان، نتیجه انگشت نگاری مطب چی‌شد؟ چیزی دستگیرتون شد؟
کیان سر تاسفی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بارون نم‌نم روی سرمون بارید.
نگاهم افتاد به کسری که اینقدر گریه کرده بود که جون نداشت.‌
کیان کنار سنگ قبر مهتاب وایساده بود و سعی داشت کسری رو از روی زمین بلند کنه.
چهل روز از رفتن مهتاب گذشت، چهل روز سخت.
چون مامان خونه تنها بود همراهم اومد سر مزار.
آروم رفتم کنار گوش مامانم و اشاره کردم به کیان:
- مامان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
آروم دستم و از رو دستش برداشتم. صداش رو به سختی شنیدم:
- افسون کمکم می‌کنی؟
با یه حال گرفته و صدایی آروم جوابش رو دادم:
- چه کمکی؟
ماشین رو نگه‌ داشت، چرخید سمتم، زل زد تو چشمم. دنبال چی می‌گردی تو صورتم؟
- به عنوان یه رفیق کمک می‌کنی باهاش حرف بزنم؟
نکنه هانیه رو می‌گه؟ یعنی عاشق هانیه شده؟
بغض سفت و سختی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کسری لبخند ریزی زد:
- اميدوارم در آینده یکی وارد زندگیت بشه که لیاقتت رو داشته باشه!
همین که هانیه خواست جوابش رو بده صدای در اومد، یکی از مهمونا در خونه رو باز کرد و کیان اومد تو، انگار یکم گرفته بود!
کیان اومد و مستقیم کنار کسری نشست.
هانیه نتونست طاقت بیاره و ازش سوال کرد:
- حالت خوبه کیان؟
کیان سرش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 6 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا