- عضویت
- 5/9/23
- ارسال ها
- 223
- امتیاز واکنش
- 1,643
- امتیاز
- 153
- سن
- 22
- محل سکونت
- همدان
- زمان حضور
- 4 روز 7 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیان با تعجب گفت:
- درست توضیح بده افسون!
کسری از جاش بلند شد و رفت سمت در، انگار کلافه بود چون گفت:
- من واقعا اعصابم پروندهی قتل رو نمیکشه؛ همین اطراف میچرخم تا حرفتون تموم بشه.
بعد هم از اتاق بیرون رفت.
- با توام افسون!
نگاهم رو از در گرفتم:
- خب ببین بابای من، بابای فرهاد و همین سعید احمدی سه تا...
- درست توضیح بده افسون!
کسری از جاش بلند شد و رفت سمت در، انگار کلافه بود چون گفت:
- من واقعا اعصابم پروندهی قتل رو نمیکشه؛ همین اطراف میچرخم تا حرفتون تموم بشه.
بعد هم از اتاق بیرون رفت.
- با توام افسون!
نگاهم رو از در گرفتم:
- خب ببین بابای من، بابای فرهاد و همین سعید احمدی سه تا...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: