خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون راجب رمان؟

  • عالی

    رای: 4 100.0%
  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    4
وضعیت
موضوع بسته شده است.

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
تموم خونه پر شد از صدای جیغ، رفتم جلو و زدم تو صورتم. جیغ کشیدم، ناله کردم، فریاد زدم.
اینقدر زدم تو صورتم که کیمیا اومد و هردو دستم رو گرفت. افسانه افتاده بود زمین و می‌زد تو سرش.
امیر هم اون گوشه بی‌جون افتاده بود و گریه می‌کرد.
نه مامان، نرو، منم ببر. تو به بابا قول دادی تنهامون نذاری‌.
همین‌که خواستن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم زیادی تیر می‌کشید.
- سرم خیلی درد می‌کنه قرصی چیزی نداری تو ماشین؟
کیان به داشبورد اشاره کرد. در داشبورد رو باز کردم و یه قرص برداشتم‌ و با یکم آب خوردم.
همین که آب رو قورت دادم معدم تیر کشید و یه آن حس کردم حالم می‌خواد بهم بخوره.
زدم رو پای کیان تا ماشین‌ رو نگه‌ داره.
کیان وقتی حالم رو دید دستپاچه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
این‌قدر با صدای بلند گریه کردم که حس کردم گلوم خش برداشت.
اونم با دستاش موهام‌ رو نوازش می‌کرد.
- گریه کن تا آروم بشی، گریه کن تا دلت آروم بگیره.
ضجه زدم:
- آخ کیان. بی‌کس شدم.
با صداش، آرامش رو بهم تزریق کرد:
- پس من چیم؟ من می‌شم همه کس و کارت، تو فقط خودت رو اذیت نکن.
سرم‌ رو بـ*ـو*س کرد. بیشتر خودم‌ رو بهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~، Tabassoum و 6 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
کت رو بیشتر دور خودم پیچیدم، شروع کردم به جیغ کشیدن، داد زدم. فریاد زدم.
اینقدر هوار کشیدم که بی‌جون نشستم رو زمین.
کیان هم نشست کنارم. بغضم ترکید.
سرم‌ رو گذاشتم رو زمین و تا جایی که تونستم گریه کردم.
- الان بهتری قربونت برم؟
سرم‌ رو آروم تکون دادم. دستش رو انداخت دور شونم و من رو به خودش چسبوند. سرم‌ رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستم‌و گرفتم جلوی دهنم.‌ وای خدا.
چرا آخه؟ چرا زدیش؟ دوییدم تو خونه.
افسانه با دیدنم اشکش‌ رو پاک کرد:
- سلام آبجی اومدی؟ بیا یکم شام بخور.
اصلا حوصله‌ی غذا خوردن نداشتم.
- سیرم، می‌گم افسانه داداش چرا این‌قدر عصبی بود؟
افسانه اشکش‌ رو با دستمال پاک کرد و نگام کرد:
- از کیان عصبیه!
کلافه گفتم:
- خب چرا؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 6 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
ماشین رو جلوی کلانتری پارک کردم و رفتم تو، سرباز جلوم رو گرفت:
- کجا خانم؟
زیر لـ*ـب جواب دادم:
- با سرگرد پویامنش کار دارم.
سرباز طلبکارانه جلوم رو گرفت:
- خانم محترم اینجا هتل نیست که هر وقت می‌خواین بیان اینجا اقوامتون رو ببینید‌.
عصبی شدم:
- من نامزدشون هستم کار واجبی باهاشون دارم.
سرباز دستش رو به در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
کیان همون‌طور نگام می‌کرد که باز ادامه دادم:
- ببین کیان بچه که بودم مامانم یه دفترخاطرات داشت که همیشه همه چیز رو توش یادداشت می‌کرد، احتمالن تو انباری یا طبقه پایین خونه باشه. باید بگردم دنبال اون. فعلا تنها سرنخمون همینه.
چشماش برق زد:
- خب پس بگرد، بشین بخون سر فرصت ببین ماجرا چیه.
بعد موهای تو صورتم‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
(راوی)
غزل از صدرا خداحافظی کرد و از ماشینش پیاده شد.
برای صدرا دست تکون داد و کلید انداخت و درو باز کرد. مادربزرگش خونه نبود برای همین با خیال راحت روی تاب تو حیاط نشست. فقط خدا می‌دونست که چقدر کلافه‌ست. دیگه هیچ‌چیز طبق نقشه‌ش پیش نمی‌رفت! انگار داشت یه اتفاقاتی می‌افتاد، یه دگرگونی عجیب!
تمام اتفاقات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 5 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
(افسون)
تمام انباری رو خالی کرده بودم تو حیاط، ولی انگار خبری از اون دفترچه نبود.
افسانه بچه به بـ*ـغل اومد پیشم:
- چه خبره چی‌کار داری می‌کنی از صبح؟
چرخیدم سمتش:
- افسانه؛ تو یادته مامان یه دفتر خاطره داشت؟ همیشه همه چیز رو توش می‌نوشت؟ هرچی می‌گردم نیست.
افسانه سری تکون داد:
- آره یادمه خیلی قدیمیه به چه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 4 نفر دیگر

فاطمه بختیاری

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/9/23
ارسال ها
223
امتیاز واکنش
1,643
امتیاز
153
سن
22
محل سکونت
همدان
زمان حضور
4 روز 7 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
[فصل دوم]
بازگشت به گذشته : پاسوز
خرداد ۱۳۶۸

همه‌چیز از آخرین امتحان سوم دبیرستان شروع شد.
کتابام رو دستم گرفتم و همراه الهه دوستم راه افتادم سمت خونه. الهه شروع کرد به حرف زدن:
- می‌گم تو برنامه‌ای برای بعد از دیپلمت داری؟
یکم فکر کردم، با یاد تابستونی که در انتظارم بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان سرگیجه | فاطمه بختیاری کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، ~Hasti~ و 4 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا