خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Sajede Khatami

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/23
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,881
امتیاز
183
سن
19
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و نود و نه
به مرد حق می‌دادم که از پرهام عاصی و حرصی شود؛ پدر پرهام، محکم روی هم پلک فشرد و سپس نفسی عمیق از سـ*ـینه بیرون فرستاد و با آرامشی نسبی نگاه به پرهام دوخت و گفت:
- بهتره این دیوونه بازی‌ها رو بزاری کنار پرهام!
پرهام دندان روی هم سایید و با لحنی حرص آلود و عصبی، از میان دندان‌های کلید شده‌اش غرید:
- من دیوونه نیستم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماهیت نهفته | Sajede Khatami کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: _HediyeH_، Essence، masera و 4 نفر دیگر

Sajede Khatami

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/23
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,881
امتیاز
183
سن
19
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دویست
آن‌طور که پدر پرهام می‌گفت این حال روحی ناخوشایند، ریشه در گذشته داشت و برمی‌گشت به زمانی‌که پرهام مادرش را از دست داده بود.
مرد می‌گفت که پرهام، احتمالا همان احساس وابستگی بیش از حد به مادرش را، به من نیز دارد و او نمی‌خواست که این احساس ادامه داشته باشد.
حال غریبی داشتم، نمی‌دانم شاید هم ترس بود که بر وجودم حکم‌فرمایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماهیت نهفته | Sajede Khatami کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: _HediyeH_، Essence، daryam1 و 4 نفر دیگر

Sajede Khatami

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/23
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,881
امتیاز
183
سن
19
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دویست و یک
شب هنگام، بر فضای اتاق، نور چراغِ حیاط، می‌دوید؛ برای خوابیدن تقلا داشتم اما ذهن مشوشم، خواب را بر چشمانم، حرام کرده بود.
به پنجره چشم سپردم؛ شاخ و برگ‌های درختان، دیده‌ام را رنگ زد.
آه کشیدم و به تکان خفیف درخت، زیر آوای ملایم نسیم، نگریستم.
نمی‌دانستم چه حسی دارم، یعنی در واقع نمی‌دانستم بین آن همه احساس، کدام یک پر‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماهیت نهفته | Sajede Khatami کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: _HediyeH_، Essence، Tiralin و 4 نفر دیگر

Sajede Khatami

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/23
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,881
امتیاز
183
سن
19
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دویست و دو
حسی مبهم، در و دیوارهای تنم را رنگ‌آمیزی کرد؛ نمی‌دانستم باید پاسخ لبخند خانم‌جان را بدهم یا که با بغض به اتاقم پناه ببرم.
من حتی نمی‌دانستم چه دارم با سرنوشتم می‌کنم بلکه تنها می‌خواستم آرامش را به ذهنم هدیه دهم، چرا که فکر می‌کردم آن چشم‌های سیاه و خون‌سرد می‌تواند تمام دنیای مرا در سکون و خلوت غرق کند و این بیشترین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماهیت نهفته | Sajede Khatami کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-، _HediyeH_، daryam1 و یک کاربر دیگر

Sajede Khatami

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/23
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,881
امتیاز
183
سن
19
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دویست و سه
نگاهمان درهم غلتید، آن‌گاه که از پله‌ها پایین می‌آمدم.
با دیدن او، ناخودآگاه دست سوی شالم بردم و همان‌طور که سر زیر می‌انداختم لـ*ـب به دندان کشیدم.
وقتی‌که داشتم از کنارش می‌گذشتم سلام آرامی گفتم که جوابی آرام‌تر در پی داشت.
هنوز قدمی از او فاصله نگرفته بودم که صدایش ضربان قلبم را تا انتها برد:
- اگه ممکنه، باید باهات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماهیت نهفته | Sajede Khatami کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • جذاب
Reactions: -FãTéMęH-، _HediyeH_ و MaRjAn

Sajede Khatami

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/8/23
ارسال ها
214
امتیاز واکنش
1,881
امتیاز
183
سن
19
زمان حضور
2 روز 9 ساعت 45 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دویست و چهار
یلدا قدمی به سویم برداشت و گیره‌ی سفیدی که موهایم را، به اسارت خود در آورده بود، با یک حرکت بیرون کشید.
موهای سیاهِ لـ*ـختم، بیرون دویده و روی شانه‌هایم ریختند.
یلدا سری تکان داد وخیره به موهایم با حسرت لـ*ـب زد:
- اگه یه کم بلندتر بود، می‌شد باهاش یه مدل معرکه زد!
با این حرف، نگاهم سوی موهای یلدا دوید، و به یاد آوردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان ماهیت نهفته | Sajede Khatami کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • جذاب
Reactions: -FãTéMęH- و MaRjAn
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا