خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
خواندن کتاب دندان خون آشام را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این رمان جالب و هیجان‌انگیز برای گروه سنی کودک ۱۱+ سال منتشر شده است.

بخشی از کتاب دندان خون آشام

«پسربچه از روی دیوار پرید توی قبرستان. پاهایش روی چمن‌های خیس لیز خوردند و کمی تعادلش را از دست داد، اما دوباره شروع کرد به دویدن. لابه‌لای سنگ قبرهایی که مثل دندان‌های پوسیده از زمین بیرون آمده بودند، می‌دوید و فرار می‌کرد.

پشت سرش جانوری که داشت تغییر شکل می‌داد، روی زمین خیس پایین آمد. با چنگال‌های تیغ‌مانندش که زیر نور بی‌رمق خورشید برق می‌زدند، به کفش‌های خودش چنگ انداخت و زوزه کشید. بعد همان‌طور که ته‌ماندهٔ کفش‌هایش را با ناخن‌های زردش بیرون می‌کشید، دنبال پسربچه دوید.

پسربچه لغزید؛ افتاد زمین و سرش محکم به سنگ قبری خورد. برق سفیدی چشمانش را پر کرد و لحظه‌ای گیج و منگ شد. به‌سختی روی پا ایستاد و پیشانی‌اش را با دست مالید. به لکهٔ قرمزرنگ لای انگشتانش خیره شده بود که صدای دندان قروچه‌ای شنید.
جانور درست روبه‌رویش ایستاده بود، آرام به طرفش می‌آمد و از او چشم برنمی‌داشت. پسر یاد برنامه‌های حیات وحش افتاد که در آن شیرها برای طعمهٔ خود کمین می‌کردند. عقب‌عقب رفت و سرمای سنگ قبری را روی پشتش حس کرد. تمام شد. به دام افتاده بود.

جانور جیغی کشید. استخوان‌های بدنش با سروصدا مچاله شدند و شکل تازه‌ای پیدا کردند. سرش تغییر شکل داد و دسته موهای کلفتی از هر روزنهٔ پوستش با فشار بیرون پرید. جانور به یک گرگ‌نما تبدیل شده بود.»
منبع: طاقچه


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
ادامه معرفی کتاب دراکولا | معرفی جامع‌تر
داستان دراکولا این‌گونه آغاز می‌شود: جاناتان هارکر، وکیل جوان انگلیسی، به قصد انجام معامله‌ای ملکی به قصر کنت دراکولا در شهر ترانسیلوانیا می‌رود. مردم محلی وقتی متوجه می‌شوند که او قصد عزیمت به آن قصر را دارد، به او هشدار می‌دهند و وقتی می‌بینند هارکر توجهی نمی‌کند، صلیب‌ها و طلسم‌هایی را به وی می‌دهند تا نگهدار او باشد. هارکر با وجود این‌که ترسیده و کالسکه‌اش نیز مورد حمله‌ی گرگ‌ها قرار گرفته، از مقصدش روی برنمی‌گرداند و به قصر کنت دراکولا می‌رسد. در بدو ورود متوجه می‌شود که کنت دراکولا برخلاف تصوراتش مردی مهربان، فرهیخته و مهمان‌نواز است؛ اما دیری نمی‌گذرد که می‌فهمد او زندانی قصر دراکولاست.

تا این‌جای کتاب دراکولا، برام استوکر دو شخصیت اصلی کتاب را معرفی می‌کند که نقش مهمی در پیشبرد داستان دارند؛ اما وقتی دو شخصیت زن وارد روایت نویسنده می‌شوند، داستان از آن چیزی که بود پیچیده‌تر می‌شود. نامزد هارکر، مینا ماری، در انگلستان زندگی می‌کند


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
او دوستی به نام لوسی دارد که سه مرد به او پیشنهاد ازدواج داده‌اند: دکتر سیورد، دکتر هولم‌وود و دکتر موریس. او دست آخر به دکتر هولم‌وود جواب مثبت می‌دهد. زندگی لوسی کاملاً عادی به نظر می‌رسد؛ تااینکه‌ یک کشتی روسی در ساحل نزدیک شهر غرق می‌شود و پنجاه جعبه محموله از آن باقی می‌ماند که از قصر دراکولا آمده‌اند. لوسی بعد از این ماجرا، در خواب راه می‌رود و به قبرستان شهر سر می‌زند. مینا، لوسی را در حالی پیدا می‌کند که رنگ‌پریده و بیمار است و دو علامت قرمز زیر روی گلویش دیده می‌شود! علامتی که خوش‌آشام‌ها از خود به جای می‌گذارند.

آیا لوسی به یک خون‌آشام تبدیل شده؟ آیا کنت دراکولا وارد انگلستان شده است و قربانی‌های دیگرش را انتخاب کرده؟ سرنوشت جاناتان هارکر و نامزدش، مینا، چه می‌شود؟ برای اطلاع از ادامه‌ی این داستان هیجان‌انگیز، ادامه‌ی کتاب دراکولا را بخوانید.


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانواده‌ی کنت دراکولا که در ابتدای کتاب توصیف می‌شود، وجود خارجی داشتند. کنت دراکولا از نوادگان شاهزاده ولادِ مشهور و به اندازه‌ی او ترسناک و عجیب است. برام استوکر در کتاب دراکولا از عناصر داستان‌های گوتیک به‌خوبی استفاده می‌کند؛ ژانری که در اوایل قرن نوزدهم بسیار محبوبیت داشت. عناصری مانند قلعه‌ی متروکه با مناظری زیبا، دوشیزگان بی‌گناهی که قربانی می‌شوند، خانواده‌های اشرافی و... . جالب است که استوکر پایان رمان دراکولا را بعداً تغییر داد؛ زیرا عقیده داشت که بسیار شبیه پایان‌بندی داستان «فروپاشی خانمان آشر» بوده. نویسنده در طول کتاب از سنت به مدرنیته حرکت می‌کند و داستان را از ترانسیلوانیای باستانی به انگلستان شلوغ، صنعتی و مدرن انتقال می‌دهد.
کتاب دراکولا از دیدگاه اول شخص مفرد روایت می‌شود؛ با این تفاوت که راوی‌ها در هر بخش تغییر می‌کنند. هارکر، مینا، لوسی و دکتر سیورد راویان داستان هستند و روایت کتاب را از طریق نوشتن خاطرات یا نامه‌ها، پیش می‌برند. هر یک از راوی‌ها تجربه‌ی خود را در گزارش وقایع دخالت می‌دهد؛ برای مثال دیدگاه علمی در خاطرات و نامه‌های دکتر سیورد و دیدگاه همدلانه و احساسی مینا در یادداشت‌هایش به‌خوبی مشهود است. ون‌هلسینگ به‌طور محدودی راوی داستان می‌شود و دیدگاه‌ها و اعمال او از طریق شخصیت‌های دیگر منتقل می‌شود. به‌هرروی، برام استوکر توانسته چنین شیوه‌ی روایتی را به‌طور استادانه‌ای در رمان دراکولا به کار بگیرد.


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
افراد زیادی دست به ترجمه‌ی کتاب دراکولا زده‌اند؛ اما کامل‌ترین ترجمه به همراه حواشی جذاب و عجیب، متعلق به انتشارات ققنوس و مهرداد وثوقی است. برای مثال یادداشتی با نام «میهمان دراکولا»، پیشگفتار برام استوکر و چند پاراگراف حذف‌شده از متن اصلی در این چاپ قرار گرفته‌اند.

اقتباس‌های فرهنگی و سینمایی از کتاب دراکولا
اولین کسی که اقتباسی از کتاب دراکولا را پدید آورد، خود برام استوکر بود! او اقتباسی تئاتری از این داستان نوشت که در تئاتر لیسیوم به نمایش درآمد. نخستین فیلمی که از روی این کتاب ساخته شد، یک فیلم صامت مجارستانی به کارگردانی کارولی لایتای بود که در سال 1921 اکران شد. دو بازیگر معروف، بلا لوگوسی در سال 1931 و کریستوفر لی در سال 1958 کنت دراکولا را به همان شکلی که اغلب مردم در ذهن دارند، به تصویر درآوردند. سال 1992، فرانسیس فورد کاپولا فیلم «دراکولای برام استوکر» را با بازیگری اولدمن کارگردانی کرد.

نکوداشت‌های کتاب دراکولا
آن رادکلیف که یکی از نویسندگان پیشگام ادبیات وحشت است، رمان‌هایش را در انزوای مطلق و در حالی می‌نوشت که از گوشت گاو خام تغذیه می‌کرد. قصد او از این کار، ایجاد فضای وحشت و دلهره‌ی بیشتر در داستان‌هایش بود. آن‌قدر ترس، هیجان و دلهره در کتاب دراکولا موج می‌زند که فکر می‌کنم برام استوکر نیز برای نوشتن کتابش، روش رادکلیف را در پیش گرفته! (روزنامه‌ی دیلی میل، 1897)
جایگاه رمان دراکولا در میان رمان‌های خون‌آشام مانند داستان «مطالعه‌ای در اسکارلت» کانن دویل در رمان‌های پلیسی است. یکی از اولین و بهترین آثاری که شخصیت کنت دراکولا را به مردم معرفی کرد. (روزنامه‌ی گاردین، 2014)


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنت دراکولا یکی از بهترین شخصیت‌های منفی‌ ادبیات است! (سر آرتور کانن دویل)
کتاب دراکولا برای چه کسانی مناسب است؟
علاقه‌مندان به ژانر ادبیات وحشت، به‌ویژه ادبیات خون‌آشامی، از مطالعه‌ی کتاب دراکولا لـ*ـذت خواهند برد.
در بخشی از کتاب دراکولا می‌خوانیم
آنچه دیدم سر کنت بود که از پنجره بیرون آمده بود. چهره‌اش را ندیدم، اما از روی گردن و حرکت کمر و دست‌ها او را شناختم. در واقع، از روی آن دست‌هایی که بارها و بارها وارسی‌اش کرده بودم دیگر شکی باقی نمی‌ماند. ابتدا برایم جالب و به‌نوعی سرگرم‌کننده بود، چون عجیب است موضوعی به این پیش‌پاافتادگی بتواند آدمی را که می‌داند زندانی است جذب و سرگرم کند. اما بعد ضربان قلبم شدت گرفت و وحشت به وجودم افتاد، چون دیدم سراسر بدن آن مرد آرام‌آرام از پنجره بیرون می‌آید و درحالی‌که شنلش را همچون بال‌هایی بزرگ به دورش پیچیده آماده می‌شود از دیوار قصر به سمت آن پرتگاه هراس‌انگیز با سر پایین برود. ابتدا نتوانستم به چشم‌هایم اعتماد کنم. گمان کردم خطا می‌کنم و خطای دیدم ناشی از مهتاب یا تأثیر جادویی سایه‌هاست، اما همچنان که نگاهم میخکوب آن بود، متوجه شدم فریبی در کار نیست


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیدم انگشت‌های دست و پایش را به کناره‌ی سنگ‌هایی می‌گیرد که ساروج میانشان به ضرب گذشت سال‌ها شسته شده. و او با هر جهش رو به پایین و هر حرکت نامتقارنی که با سرعتی خیره‌کننده انجام می‌داد، دقیقاً شبیه مارمولکی بود که روی دیوار راه می‌رود.

این دیگر چه آدمی است یا بهتر است بگویم، چه جانوری در کالبد این آدم‌نماست؟ حس می‌کنم بیم از این مکان رعب‌انگیز وجودم را تسخیر کرده؛ در هول و هراسم، هراسی شدید که هیچ راهی برای فرار از آن ندارم؛ در تنگنای وحشتی افتاده‌ام که جرئت ندارم حتی فکرش را…

مه. بار دیگر شاهد بودم که کنت با همان شیوه‌ی مارمولک‌وارش بیرون آمد. با سر و به حالت اریب، قدری متمایل به سمت چپ، ده‌ها متر پایین رفت و با ورود به حفره یا پنجره‌ای ناپدید شد. ابتدا که سرش دیده نشد، از پنجره به جلو خم شدم تا بیشتر ببینم، اما بی‌فایده بود؛ فاصله آن‌قدر زیاد بود که زاویه‌ی مناسب دید را کور کرده بود. می‌دانستم کنت دیگر در قصر نیست، از این رو به فکر افتادم از فرصت استفاده کنم و بیش از آنچه تاکنون جرئت کرده‌ام در آن حوالی گشت بزنم.

مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتابکتاب دراکولا
نویسندهبرام استوکر
مترجممهرداد وثوقی
ناشر چاپیانتشارات ققنوس
سال انتشار۱۴۰۲
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات588
زبانفارسی
منبع: کتاب راه


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
معرفی کتاب طلسم فرشته مرگ

کتاب گورشاه 3: طلسم فرشته مرگ دنباله‌ی جلد اول و دوم از مجموعه‌ای است که به قلم سیامک گلشیری و برای نوجوانان نوشته شده است. این کتاب‌ها داستانِ ناپدید شدن ناگهانی چند دختر را روایت می‌کند. برادر یکی از دختران به همراه یک نویسنده‌ی ژانر وحشت و چند نفر دیگر برای یافتن دختران گم‌شده، قدم در راه سفری مرگبار می‌گذارند که در میانه‌ی راه با موجوداتی فراطبیعی مانند آدم‌خواران روبه‌رو می‌شوند.

درباره‌ی کتاب گورشاه 3: طلسم فرشته‌ی مرگ
در کتاب گورشاه 3: طلسم فرشته‌ی مرگ، شاهد هر اتفاق عجیب‌وغریبی خواهید بود؛ از مواجهه با آدم‌خواران، غول‌ و اژدها گرفته تا ملاقات با شاه یوناس در قصری مجلل پشت رشته‌کوه‌ها. سیامک گلشیری این داستان تخیلی و فانتزی را به بهترین شکل و در بسـ*ـتری آخرالزمانی به تصویر می‌کشد. او از یک فضای شهری و معمولی شروع و سپس سفری مخاطره‌انگیز را در دل کوه‌ها و جنگل‌ها آغاز می‌کند. این کتاب جلد سوم از مجموعه کتا‌ب‌های ترسناک گورشاه است؛ بنابراین خواندن جلدهای پیشین برای لـ*ـذت بردن از داستان ضروری می‌نماید.

داستان مجموعه‌ی گورشاه از جایی شروع می‌شود که رکسانا، خواهر نیما، ناپدید شده است. نیما مطمئن است رکسانا توسط موجوداتی فراطبیعی در زیرزمین خانه‌یشان ربوده شده. او از نویسنده‌ای کمک می‌خواهد که تجربیات واقعی‌اش را درباره‌ی مواجهه با خون‌آشام‌ها در یک مجموعه به چاپ رسانده است.


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: zariiiiiiiii و -FãTéMęH-

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیما تنها کسی است که باور می‌کند این نویسنده واقعاً با خون‌آشام‌ها مراوده داشته؛ بنابراین او را بهترین فرد برای کمک گرفتن می‌پندارد. از این پس او به همراه نویسنده، خسرو که دختر او نیز ناپدید شده، مَهرو، زنی قوی و جنگنده، و چند نفر دیگر راهی سفری بسیار خطرناک می‌شوند. این سفر به مقصد قصر شاه یوناس است؛ کسی که می‌تواند دخترانِ گمشده را بیابد و با سپاهیان گورشاه، پادشاهِ شرور مقابله کند.

معرفی و دانلود کتاب گورشاه 3: طلسم فرشته مرگ

سیامک گلشیری با استادیِ تمام، کتاب گورشاه 3: طلسم فرشته‌ی مرگ را با هیجان و تعلیقی باورنکردنی روایت می‌کند؛ از روایتِ راه رفتنِ شخصیت‌ها بر لبه‌ی صخره‌ای لغزنده گرفته تا مواجهه با موجودات فراطبیعی و فرار از دست آدم‌خواران. هرکدام از افراد گروه دلیل موجهی برای ادامه دادن این سفر دارند و در این راه دوستی‌های عمیقی میانشان برقرار می‌شود. در مسیر این سفر طولانی و مرگبار بارها شاهد جدا شدن افراد گروه و دوباره به‌هم پیوستنشان هستیم. شاید چنین روایت پرهیجان و متأثرکننده‌ای را تا پیش از این فقط در کتاب‌ها یا سریال‌های خارجی شاهد بوده‌ایم، اما سیامک گلشیری با نگاشتن مجموعه کتاب گورشاه ثابت کرده که می‌تواند نوجوانان امروزی را به سطح هیجان دلخواهشان برساند و حتی مخاطبان بزرگسال را نیز راضی کند. نکته‌ی جالب‌توجه این است که سیامک گلشیری عناصر ترسناک داستان را بومی‌سازی کرده و از اسطوره‌ها و افسانه‌های ایرانی کمک زیادی گرفته است.


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-

ZaHRa

سرپرست بخش جهانی دیگر
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
ویراستار انجمن
  
عضویت
12/5/21
ارسال ها
1,726
امتیاز واکنش
20,447
امتیاز
418
محل سکونت
☁️
زمان حضور
83 روز 34 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از سپری شدن نیمی از کتاب گورشاه 3: طلسم فرشته‌ی مرگ، نیما و همراهان به قصر شاه یوناس می‌رسند، اما این پایان ماجرا نیست، بلکه تهدیدی مهلک از سوی سپاه گورشاه آن‌ها را نگران می‌کند؛ سپاهی عظیم همراه با اژدهایانی که می‌توانند از دیوارهای سنگی و بلند قصر عبور کنند. قصر در دل کوهی که نوک قله‌ی آن دل ابرهای تودرتو را شکافته است، جای دارد. حالا همه‌ی افراد خسته و درمانده، منتظر دیدار با شاه یوناس و درخواست کمک از او هستند؛ اما هنوز وقت دیدار نرسیده است...

نشر افق کتاب گورشاه 3: طلسم فرشته‌ی مرگ را چاپ کرده و در اختیار علاقه‌مندان قرار داده است.

داشت به‌سرعت سمت چپ ما حرکت می‌کرد و رویش به بیابان بود. آن‌وقت بود که چشمم به اسبی افتاد که هیچ‌کس روی آن نبود و داشت وسط اسب‌هایمان حرکت می‌کرد. همان لحظه بود که احساس کردم داریم از سربالایی تندی بالا می‌رویم. رسیده بودیم به تپه و من هنوز صدای خرناس گرگ‌ها را پشت سرمان می‌شنیدم. سرم را برگرداندم و چند جفت نقطه‌ی سرخ دیدم که به‌سرعت دنبالمان می‌آمدند. حتی صدای پایشان را لابه‌لای سم اسب‌ها می‌شنیدم. کمی بعد دیگر هیچ خبری از سنگ‌های ریز و درشت زیر پایمان نبود. اسب‌ها داشتند روی علفزاری که احتمالاً تا بالای تپه ادامه داشت، جلو می‌رفتند و من چند بار صدای تیرهایی را شنیدم که از چله رها شدند. سر برگرداندم و مهرو را دیدم که کاملاً به یک طرف برگشته و گرگی را نشانه رفته. تیر را که رها کرد، صدای زوزه‌ی گرگی پشت سرمان به هوا رفت. چند دقیقه‌ی بعد بود که احساس کردم دیگر هیچ خبری از گرگ‌ها نیست. با وجود این، ما هنوز به‌سرعت به سمت بالای تپه حرکت می‌کردیم. تا اینکه به اشاره‌ی سنجام کنار تخته‌سنگ بزرگی ایستادیم. من برگشتم و پشت سرمان را نگاه کردم. خبری از چشم‌های سرخ نبود. حتی دیگر صدای زوزه‌یشان را نمی‌شنیدیم.

هولان داد کشید: «برای چی نذاشتی برم؟»

نگاهش به کینوس بود. الیان گفت: «دیگه هیچ کاری از دستت برنمی‌اومد.»

هولان گفت: «می‌تونستم نجاتش بدم.»

سنجام گفت: «الیان درست می‌گه. نمی‌تونستی از چنگشون جون سالم به‌ در ببری.
منبع: کتابراه


V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خون‌آشام

 
  • تشکر
Reactions: -FãTéMęH-
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا