نویسنده این موضوع
خواندن کتاب دندان خون آشام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این رمان جالب و هیجانانگیز برای گروه سنی کودک ۱۱+ سال منتشر شده است.
بخشی از کتاب دندان خون آشام
«پسربچه از روی دیوار پرید توی قبرستان. پاهایش روی چمنهای خیس لیز خوردند و کمی تعادلش را از دست داد، اما دوباره شروع کرد به دویدن. لابهلای سنگ قبرهایی که مثل دندانهای پوسیده از زمین بیرون آمده بودند، میدوید و فرار میکرد.
پشت سرش جانوری که داشت تغییر شکل میداد، روی زمین خیس پایین آمد. با چنگالهای تیغمانندش که زیر نور بیرمق خورشید برق میزدند، به کفشهای خودش چنگ انداخت و زوزه کشید. بعد همانطور که تهماندهٔ کفشهایش را با ناخنهای زردش بیرون میکشید، دنبال پسربچه دوید.
پسربچه لغزید؛ افتاد زمین و سرش محکم به سنگ قبری خورد. برق سفیدی چشمانش را پر کرد و لحظهای گیج و منگ شد. بهسختی روی پا ایستاد و پیشانیاش را با دست مالید. به لکهٔ قرمزرنگ لای انگشتانش خیره شده بود که صدای دندان قروچهای شنید.
جانور درست روبهرویش ایستاده بود، آرام به طرفش میآمد و از او چشم برنمیداشت. پسر یاد برنامههای حیات وحش افتاد که در آن شیرها برای طعمهٔ خود کمین میکردند. عقبعقب رفت و سرمای سنگ قبری را روی پشتش حس کرد. تمام شد. به دام افتاده بود.
جانور جیغی کشید. استخوانهای بدنش با سروصدا مچاله شدند و شکل تازهای پیدا کردند. سرش تغییر شکل داد و دسته موهای کلفتی از هر روزنهٔ پوستش با فشار بیرون پرید. جانور به یک گرگنما تبدیل شده بود.»
منبع: طاقچه
این رمان جالب و هیجانانگیز برای گروه سنی کودک ۱۱+ سال منتشر شده است.
بخشی از کتاب دندان خون آشام
«پسربچه از روی دیوار پرید توی قبرستان. پاهایش روی چمنهای خیس لیز خوردند و کمی تعادلش را از دست داد، اما دوباره شروع کرد به دویدن. لابهلای سنگ قبرهایی که مثل دندانهای پوسیده از زمین بیرون آمده بودند، میدوید و فرار میکرد.
پشت سرش جانوری که داشت تغییر شکل میداد، روی زمین خیس پایین آمد. با چنگالهای تیغمانندش که زیر نور بیرمق خورشید برق میزدند، به کفشهای خودش چنگ انداخت و زوزه کشید. بعد همانطور که تهماندهٔ کفشهایش را با ناخنهای زردش بیرون میکشید، دنبال پسربچه دوید.
پسربچه لغزید؛ افتاد زمین و سرش محکم به سنگ قبری خورد. برق سفیدی چشمانش را پر کرد و لحظهای گیج و منگ شد. بهسختی روی پا ایستاد و پیشانیاش را با دست مالید. به لکهٔ قرمزرنگ لای انگشتانش خیره شده بود که صدای دندان قروچهای شنید.
جانور درست روبهرویش ایستاده بود، آرام به طرفش میآمد و از او چشم برنمیداشت. پسر یاد برنامههای حیات وحش افتاد که در آن شیرها برای طعمهٔ خود کمین میکردند. عقبعقب رفت و سرمای سنگ قبری را روی پشتش حس کرد. تمام شد. به دام افتاده بود.
جانور جیغی کشید. استخوانهای بدنش با سروصدا مچاله شدند و شکل تازهای پیدا کردند. سرش تغییر شکل داد و دسته موهای کلفتی از هر روزنهٔ پوستش با فشار بیرون پرید. جانور به یک گرگنما تبدیل شده بود.»
منبع: طاقچه
V.I.P معرفی کتاب | قلمروی خونآشام
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com