در حال تایپ رمان جمجمه‌خواران | Maria.na کاربر انجمن رمان ۹۸

MARIA₊✧ · 2/8/23

آن‌ها حتی برادر دوقلویش را هم از او جدا کرده بودند و در میان پریان و فِی‌ها دوقلو بودن یعنی یک پیوند ابدی.
از وقتی خواهرش رابط شده بود، او همه چیزش را از دست داده بود؛ البته نه همه چیزش را، چون به نظر می‌رسید او هنوز هم چیزهایی را برای از دست دادن داشت...

MARIA₊✧ · 4/8/23

کرسنت‌مون با چشمان گشاد شده‌اش به اِونجلین که در دریایِ افکارش غرق شده بود خیره شد. با خودش فکر کرد شاید از رویارویی با مادر خوانده‌اش عقلش را از داده است. چون او خوب می دانست مادرش چقدر می تواند خبیث، پلید و بی‌رحم باشد. دستش را بر دامن نقره دوزی شده‌ی سبز رنگش که کثیف شده بود کشید و انگشتانِ کثیفش را...

MARIA₊✧ · 4/8/23

کرسنت می‌دانست اِونجلین یک نیمه جهان‌آور محسوب می شود و مغرور تر از این حرفاست که از برادر لوسش عذر بخواهد. البته او قصد نداشت در این قضیه دخالت کند و برادرش را از چیزی که هست عصبانی تر.
اِونجلین با فکر به اِیدین آهی کشید. برادر دوقلوی کِرس به او اهمیت زیادی می داد و دوست...

MARIA₊✧ · 9/8/23

☆: *.☽ یعنی اگه ستاره‌ها رو بازنویسی کنم، صدای شکستن قلبم به گوشِ آسمونا میرسه؟* :☆--- کِرِسِنت مون

فصل چهارم

اِونجلین...

MARIA₊✧ · 9/8/23

شایعات می‌گفتند در زمان‌های گذشته رابطِ این سه قاره‌ی مرده‌، فاسد شده و سرزمین‌های تحت کنترل خود را مسموم کرده است. بعد از نابود شدن سه قاره که اکنون سرزمین‌های مرده نام داشتند، جهان‌آوران دستور سلاخی رابط را داده‌ بودند و وقتی موفق به کشتنش نشده بودند، او را مهر و موم کرده‌ بودند.
می‌گفتند او است که هر...

MARIA₊✧ · 10/8/23

مدتی گذشت. اِونجلین سر خودش را به درختی تکیه داده بود و سعی داشت نفس‌های عمیقی بکشد، ولی متوجه شد حتی شش‌هایش هم از شُک زیادی که به اعصابش وارد شده بود، یادشان رفته بود چگونه کار خود انجام بدهند.
شکمش تیری کشید و از درد ناله‌ای کرد. فراموش کردن صحنه‌ی رو به رویش کار سختی بود و ذهنش هر بار آن صحنه را به او...

MARIA₊✧ · 20/8/23

☆: *.☽ خسته‌ام، از وجود داشتن خسته‌ام. از نبخشیدن و دوست نداشتن خودم خسته‌ام، ولی مجبورم بجنگم؛ اونم برای کسی که در اینده میخوام بهش تبدیل شم و دنیای بهتری که میخوام بسازم. ☆--- آدری...

MARIA₊✧ · 20/8/23

انگار همه‌ی اجساد داشتند با هم یک شویِ رقص " حتی اگه چروک شی بازم نمی تونی دلیل مرگ ما رو بفهمی" را با رهبری خواهرش ملورین اجرا می‌کردند. دستش را طوری محکم دور ماگش فشرد که حس کرد رگ‌های دستش الان است که پاره شوند.
دست به سـ*ـینه به صندلیِ شیشه‌ای اتاقش تکیه داد. امروز هر چقدر سعی کرده بود پدربزرگش را مجبور...

MARIA₊✧ · 20/8/23

☆: *.☽ پسرک از مادرش پرسید: چرا با وجود اینکه پدر برای نابودی و مرگ به وجود اومده عاشقش...

MARIA₊✧ · 8/9/23

چه ایده‌ی احمقانه‌ای برای دور کردن سه‌ موج به ذهنشان خطور کرده بود. فکر می‌کرد ستاره‌بین‌ها آن‌قدری باهوش باشند که همچین خرافاتی را باور نکنند. نه! امشب آن‌ها باید دینی که به او داشتند را ادا می کردند؛ وگرنه خونشان را روی همین نمک‌ها پخش می‌کرد تا یاد بگیرند با یک جمجمه‌زاده‌ی باستانی نمی‌شود شوخی کرد...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر آزمایشی کتاب

مدیر آزمایشی کتاب

مدیر آزمایشی کتاب

مدیر آزمایشی کتاب

مدیر آزمایشی کتاب

مدیر آزمایشی کتاب

مدیر آزمایشی کتاب

مدیر آزمایشی کتاب

مدیر آزمایشی کتاب

مدیر آزمایشی کتاب

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین