خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پیرمرد لاغر و خشکیده بود و پشت گردنش شیارهای ژرف داشت. لکه‌های قهوه‌ای‌رنگ سرطان خوش‌خیم پوست که از بازتاب آفتاب بر دریای گرمسیر پدید می‌آید روی گونه‌هایش بود. لکه‌ها هر دو سوی چهره‌اش را تا پایین پوشانده‌بود و از کشیدن ریسمان ماهیهای سنگین بر کف دستهایش خطهای ژرف افتاده‌بود. اما هیچ کدام از این خطها تازه نبود. مانند شیارهای بیابان بی‌ماهی کهن بود.


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA و Tabassoum

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌دانست که فروتنی ننگی نیست و از همت بلند مرد نمی‌کاهد


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با هم از جاده بالا رفتند و به کلبه پیرمرد رسیدند و از در باز آن به‌درون رفتند. پیرمرد دگل را با بادبان پیچیده بر آن به‌دیوار تکیه داد و پسر جعبه و چیزهای دیگر را کنارش گذاشت. دگل تقریباً به‌درازای کلبه بود. کلبه را از برگهای محکم نخل شاهانی، که به‌آن «گوانو» می‌گویند، ساخته‌بودند و در آن یک تختخواب بود و یک میز و یک صندلی و روی کف خاکی‌اش چاله‌ای برای پخت و پز با ذغال. روی دیوارهای قهوه‌ای‌رنگ برگهای سفت و برهم‌خوابیده «گوانو» یک قاب عکس رنگی از حضرت مسیح و یکی از حضرت مریم.


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA و Tabassoum

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پیرمرد با خود می‌گفت که من ریسمان را میزان می‌کنم، چیزی که هست بخت یاری نمی‌کند. اما کسی چه می‌داند؟ شاید زد و امروز یاری کرد. هر روز روز تازه‌ای است. بهتر آن است که بخت یاری کند، ولی تو کارت را میزان کن. آن‌وقت اگر بخت یاری کرد آماده‌ای.


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA و Tabassoum

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنوز دو ساعت دیگر مانده‌است تا آفتاب غروب کند، شاید تا آن ساعت ماهی بالا آمد. اگر نیامد با ماه بالا می‌آید. اگر باز هم نیامد، شاید با آفتاب بالا بیاید. هیچ جایی از تنم خواب نرفته، زورم سر جاست. اوست که قلاب به‌دهن دارد. اما با این کشش از آن ماهی‌هاست. لابد دهنش را سفت روی سیم قلاب بسته‌است. کاش می‌دیدمش. کاش یک بار هم شده می‌دیدمش تا بدانم با کی طرفم.


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA و Tabassoum

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
ریسمان آهسته و پیوسته بالا آمد و آنگاه سطح دریای جلو قایق ورم کرد و ماهی پدیدار شد. ماهی مدت درازی بیرون می‌آمد و آب از پهلوهایش فرومی‌ریخت. رنگش در آفتاب روشن بود و کله و گرده‌اش ارغوانی سیر بود و نوارهای پشتش در آفتاب پهن می‌نمود و به‌رنگ بنفش روشن.


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA و Tabassoum

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پیرمرد در دل خود گفت ماهی تو داری مرا می‌کشی. اما حق هم داری. ای برادر، من تا به‌حال از تو بزرگ‌تر و زیباتر و آرام‌تر و نجیب‌تر چیزی ندیده‌ام. بیا مرا بکش. هر که هر که را می‌کشد بکشد.


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA و Tabassoum

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدم را برای شکست نساخته‌اند. آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمی‌خوره.


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA و Tabassoum

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
با خود گفت نومیدی احمقانه است. از این گذشته، به عقیده من گنـ*ـاه هم هست. فکر گنـ*ـاه را نکن. حالا بدون گنـ*ـاه هم به‌اندازه کافی دردسر داری.


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA و Tabassoum

MaRjAn

مدیر برتر رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,607
امتیاز واکنش
31,917
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
220 روز 21 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از آنکه بند کارد را روی دسته پارو وارسی کرد گفت: «کاشکی یک تکه سنگ داشتم کارده رو تیز می‌کردم. باید یک سنگ با خودم می‌آوردم.» با خود گفت که باید خیلی چیزها با خودت می‌آوردی. ولی نیاوردی، پیرمرد. حالا وقتش نیست که ببینی چه نداری. ببین با آنچه داری چکار می‌توانی بکنی.


پیرمرد و دریا | ارنست همینگ‌وی

 
  • تشکر
Reactions: SelmA و Tabassoum
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا