نویسنده این موضوع
میر میرت بر زبان بینند پس در وقت ورد
یا مخوان «فوضت امری» یا مگو کس را امیر
بامداد «ایاک نعبد» گفتهای در فرض حق
چاشتگه خود را مکن در خدمت دونی حقیر
تنگ میدان باش در صحرای صورت همچو قطب
تا به تدبیر تو باشد گشت چرخ مستدیر
ای خمیرت کرده در چل صبح تایید الاه
چون تنورت گرم شد آن به که بربندی فطیر
گویی ای اسم تو باری گویی ای فعل تو بار
گویی ای مهرت سهناگویی ای لطفت هژیر
جان ما را عقل بخش و عقل ما را رهنمای
کز برون تن غفوری وز درون جان خبیر
مرقد توفیق تو جان را رساند بر علو
موقف خذلان تو تن را گدازد در سعیر
تیغها از سکر قهرت کند نبود از سلیل
کلکها از شکر لطفت گنگ نبود از صریر
هم رضا جویان همه مردانت خوش خوش در خشوع
هم ثناگویان همه مرغانت صف صف در صفیر
از برای هدیهٔ معنی و کدیهٔ زندگی
بندهٔ درگاه تو جان جوان و عقل و پیر
قصاید سنایی
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com