خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
مت از جایش برخاست، آهی کشید و پرسید:
- مواقعی هست که تعداد نگهبانای زندون کم بشن؟! مثلا جشنی توی زندون بشه و اینا!
مارتین با نیش خندی گفت:
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، آیدا رستمی و 9 نفر دیگر

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
گلوله سرد چون یخچال بود. تمام حواسش را از محیط اسیر کرده بود و از اطرافش بی‌خبر بود. با حس خفگی بینی‌اش را پاک کرد، پس از چرخاندن گلوله، متوجه نوشته‌ی کوچکی بر پشت آن شد. نوشته‌ی بسیار ریزی بود، بی‌اختیار و با چهره‌ای که دائما رنگ پریده بود آن را خواند:
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، آیدا رستمی و 8 نفر دیگر

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
مت سپس چشمانش را بست و سرش را پایین انداخت و ادامه داد:
- ببین. می‌خوام برم پیش مامانم، نمی‌دونم بازم می‌تونم ببینمش یا نه. این تنها چیزیه که به خاطرش حاضرم این‌کارو بکنم. چه موفقشم چه نشم. بهش قول داده بودم تعطیلات کریسمس ببرمش نیویورک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، آیدا رستمی و 8 نفر دیگر

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
با دیدنش غافلگیر شدند، یکی کوتاه‌قد و دیگری با هیکل ورزشکاری با گام‌های آرام به سمت‌اش آمدند، نگاه زفت مانندشان را به سیاهی خون قیرمانند او که راهرو را فرا گرفته بود انداختند. بی‌طاقت به آن‌ها زل زده بود و دیگر نمی‌توانست حرف بزند. یک‌باره نظافت‌چی کوتاه‌قد گفت:
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، آیدا رستمی و 8 نفر دیگر

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
هوای گرفته و سرد اتاق مزاجش را تلخ نمود، سوزن لجینی که داشت را در پوست سـ*ـینه‌اش فرو می‌کرد، اخم سست بر ابرو نشاند، صدای گوش‌خراشی از بیرون اتاق ساطع می‌شد. سرش را تکان داد و با عجله به بیرون قدم برداشت. با باز کردن در کوبی را دید که با ماشین جاروب مخصوص مشغول تمیز کردن راهرو بود، با لحنی تند داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، آیدا رستمی و 8 نفر دیگر

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
با کینه‌توزی اتاق را ترک کرد. آریانا به آرامی از جایش برخاست و نگاهی کرد تا مطمئن شود کسی در راهروی آن بخش حضور ندارد، سکوت مطلق همه‌جا را فرا گرفته بود. سیگار الکترونیکی که گرفت را دود کرد و کامی گرفت، به صفحه‌ی هولتر چشم دوخت، دیگر ضربان مت کاملا نرمال بود. به خاطر او به لبخندش زاویه داد و کنار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، آیدا رستمی و 8 نفر دیگر

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
رابرت شانه هایش را بالا انداخت و لـ*ـب زد:
- مطم... مطمئن نیستم، اون این‌جاست؟!
با بی‌خیالی از لای دندان‌های سراپا سفیدش دوباره گفت:
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، آیدا رستمی و 8 نفر دیگر

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
با شنیدن صدایی آهنگین و نازک به سرعت رویش را برگرداند. ابروانش بالا پرید و به سرعت از جایش برخاست. مت بهوش آمد، کنار تختش رفت، با دیدن آریانا لـ*ـب‌هایش را بهم فشرد و پرسید:
- من... من مردم؟! این‌جا بهشته؟
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، آیدا رستمی و 8 نفر دیگر

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
مت شانه‌هایش را بالا انداخت و قصد ایستادن داشت، به دلیل تزریق داروی بی‌حسی دیگر درد چندانی حس نمی‌کرد. از جایش آرام بلند شد و بر لبه‌ی تـ*ـخت تکیه داد، لـ*ـب‌هایش را جمع کرد و در جایش ایستاد، یک‌باره درد خفیفی حس کرد که او را مجبور به نشستن دوباره کرد. چشم بسته به آریانا گفت:
...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، YeGaNeH و 8 نفر دیگر

(SINA)

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/2/23
ارسال ها
457
امتیاز واکنش
4,390
امتیاز
153
سن
19
محل سکونت
یه جای دور...
زمان حضور
53 روز 17 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
همچنان دلش می‌خواست تا او را از نقشه فرار آگاه کند و او را نیز با خود ببرد، زیرا قرار بود از درمانگاه فرار کنند؛ امّا باز هم می‌ترسید که آن‌ها را لو دهد. بی‌اختیار سرش را پایین انداخت و گفت:
- من... من دیگه باید برگردم به سلولم، فکر کنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✺اختصاصی رمان داج | (SINA) کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: M O B I N A، Tabassoum، YeGaNeH و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا