خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۷
ای به بر کرده بی وفایی را
منقطع کرده آشنایی را

بر ما امشبی قناعت کن
بنما خلق انبیایی را

ای رخت بستده ز ماه و ز مهر
خوبی و لطف و روشنایی را

زود در گردنم فگن دلقی
برکش این رومی و بهایی را

چنگی و بربطی به گاه نشاط
جمله یاری دهند نایی را

با چنان روی و با چنان زلفین
منهزم کرده‌ای ختایی را

آتشی نزد ماست خیز و بیار
آبی و خاکی و هوایی را

بار ندهند نزد ما به صبوح
هیچ بیگانهٔ مرایی را

چون بود یار زشت پر معنی
چکنم جور هر کجایی را

چو شدی سرخوش جای خواب بساز
وز میان بانگ زن سنایی را



غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۱۸
مرحبا مرحبا برای هلالا
آسمان را نمای کل کمالا

چند ازین پرده ز آفتاب برون آی
جان ما را بخر ز دست خیالا

اندر آی اندر آی تا بشناسیم
از جمال تو حال را ز محالا

ای همه روی بر خرام به منظر
تا رهد دیده زین شب همه خالا

اشهب صبح در گریزد از شرم
چون بجنبد ز ابلق تو دوالا

روشنی را نشان به اوج شرف بر
تیرگی را فگن به برج و بالا

ای ز پرده زمانه آمده اینجا
مرحبا مرحبا تعالی تعالا

عقل و دینمان ببر تراست مباحا
جان و دلمان ببر تراست حلالا

تا سنایی چو دید گوید ای مه
حبذا و جهک المبارک فالا


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
شمارهٔ ۱۹
ای همه خوبی در آ*غو*ش شما
قبلهٔ جان‌ها بر و دوش شما

ای تماشاگه عقل نور پاش
در میان لعل خاموش شما

وی امانت جای چرخ سبز پوش
بر کران چشمهٔ نوش شما

آهوان در بزم شیران در شکار
بندهٔ آن خواب خرگوش شم

آب مشک و باد عنبر برد پاک
بوی شمشاد قصب پوش شما

کار ما کردست در هم چون زره
جوشن مشکین پر جوش شما

چند خواهد گفت ما را نوش نوش
آن لـ*ـب نوشین می نوش شما

چندمان چون چشم خود خواهید سرخوش
ای به بی هوشی همه هوش شما

صد چو او در عاشقیها باشدی
همچو او حیران و مدهوش شما

حلقه چون دارند بر چشمش جهان
ای سنایی حلقه در گوش شما

چون سنایی عاشقی تا کی بود
با چنین یاری فراموش شما​


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۲۰
ای ز عشقت روح را آزارها
بر در تو عشق را بازارها

ای ز شکر منت دیدار تو
دیده را بر گردن دل بارها

فتنه را در عالم آشوب و شور
با سر زلفین تو اسرارها

عاشقان در خدمت زلف تواند
از کمر بر ساخته زنارها

نیستم با درد عشقت لحظه‌ای
خالی از غمها و از تیمارها

بر امید روی چون گلبرگ تو
می‌نهم جان را و دل را خارها

تا سنایی بر حدیث چرب تست
غره چون کفتار بر گفتارها

دارد از باد هـ*ـوس آبی بروی
با خیال خاک کویت کارها


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۲۱
ای از بنفشه ساخته بر گل مثال‌ها
در آفتاب کرده ز عنبر کلال‌ها

هاروت تو ز معجزه دارد دلیل‌ها
ماروت تو ز شعبده دارد مثال‌ها

هرروز بامداد برآیی و بر زنی
از مشک سوده بر سمن تازه‌خال‌ها

ای کاشکی ز خواسته مفلس نبودمی
تا کردمی فدای جمال تو مال‌ها

نی بر امید فضل گذارم همی جهان
آخر کند خدای دگرگونه حال‌ها


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۲۲
ما باز دگرباره برستیم ز غم‌ها
در بادیهٔ عشق نهادیم قدم‌ها

کندیم ز دل بیخ هواها و هـ*ـوس‌ها
دادیم به خود راه بلاها و الم‌ها

اول به تکلف بنوشتیم کتب‌ها
و آخر ز تحیر بشکستیم قلم‌ها

لبیک زدیم از سر دعوی چو سنایی
بر عقل زدیم از جهت عجز رقم‌ها

اسباب صنم‌هاست چو احرام گرفتیم
در شرط نباشد که پرستیم صنم‌ها


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۲۳
فریاد از آن دو چشمک جادوی دلفریب
فریاد از آن دو کافر غازی با نهیب

این همبر دو ترکش دلگیر جان ستان
وان پیش دو شمامهٔ کافور یا دو سیب

بردوش غایه کش او زهره می‌رود
چون کیقباد و قیصر پانصدش در رکیب

یوسف نبود هرگز چون او به نیکویی
چون سامری هزارش چاکر گه فریب

آسیب عاشقی و غم عشق و گمرهی
تا روی او بدید پس آن طرفه‌ها و زیب

غمخانه برگزید و ره عشق و گمرهی
هر روز می برآرد نوعی دگر ز جیب

بسـ*ـترد و گفت چون که سنایی همه ز جهل
بنبشت در هوای غم عشق صد کتیب


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۲۴
از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب
که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب

بتم را عیش و قلاشیست بی من کار هر روزی
خروش و ناله و زاریست بی او کار من هر شب

من آن رهبان خود نامم من آن قلاش خود کامم
که دستوری بود ابلیس را کردار من هر شب

برهنه پا و سر زانم که دایم در خراباتم
همی باشد گرو هم کفش و هم دستار من هر شب

همه شب سرخوش و مخمورم به عشق آن بت کافر
مغان دایم برند آتش ز بیت‌النار من هر شب

مرا گوید به عشق اندر چرا چندین همی نالی
نگار من چو بیند چشم گوهر بار من هر شب

دو صد زنار دارم بر میان بسته به روم اندر
همی بافند رهبانان مگر زنار من هر شب


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۲۵
ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات
هستی درین آخر زمان این منکران را معجزات

هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم
در هزل وجد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات

حسن ترا بینم فزون خلق ترا بینم زبون
چون آمد از جنت برون چون تو نگاری بی برات

در نارم از گلزار تو بیزارم از آزار تو
یک دیدن از دیدار تو خوشتر ز کل کاینات

هر گه که بگشایی دهن گردد جهان پر نسترن
بر تو ثنا گوید چو من ریگ و مطر سنگ و نبات

عالی چو کعبه کوی تو نه خاکپای روی تو
بر دو لـ*ـب خوشبوی تو جان را به دل دارد حیات

برهان آن نوشین لـ*ـبت چون روز گرداند شبت
وان خالها بر غبغبت تابان چو از گردون بنات

بر ما لـ*ـبت دعوت کنی بر ما سخن حجت کنی
وقتی که جان غارت کنی چون صوفیان در ده صلات

باز ار بکشتی عاجزی بنمای از لـ*ـب معجزی
چون از عزی نبود عزی لا را بزن بر روی لات

غمهات بر ما جمله شد بغداد همچون حله شد
یک دیده اینجا دجله شد یک دیده آنجا شد فرات

جان سنایی مر ترا از وی حذر کردن چرا
از تو گذر نبود ورا هم در حیات و هم ممات

ای چون ملک گه سامری وی چون فلک گه ساحری
تا بر تو خوانم یک سری «الباقیات الصالحات»


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

شمارهٔ ۲۶
دوش مرا عشق تو ز جامه برانگیخت
بی عدد از دیدگانم اشگ فرو ریخت

دست یکی کرد با صبوری و خوابم
آن ز دل از دو دیده یکسر بگریخت

باد جدا کرد زلفکان تو از هم
مشک سیه با گل سپید برآمیخت

مشک همی بیخت زلف تو همه شب دوش
اشگ همی بیختم چو مشک همی بیخت

بس بود این باد سرد باده نخواهم
کش دل مسکین به دام ذره در آویخت


غزلیات سنایی

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و نگار 1373
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا