خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
هوا بر خلاف تصور دیگه معتدل شده بود و کمتر ابری توی آسمون دیده میشد! ولی برای ماموریت‌مون خوب بود.
ساعت مچیم چهار و چهل و پنج دقیقه‌ی عصر رو نشون می‌داد، رو تخمین زمان اشتباه کرده بودیم یا اشتباه بهمون رسوندن! مسیری که طی کردیم بیشتر از پنج ساعت زمان برده.
رو به مهدی کردم:
- رسیدیم؟
- آره فکر کنم.
یکم منتظر موندم که رایان و چندتا از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YaSnA_NHT๛، Matiᴎɐ✼، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 8 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
رایان تاییدوار سرش رو تکون داد و به طرفم اومد:
- بریم ببينيم خدا چی می‌خواد.
اسلحه‌‌ی کمری‌ام‌ رو تو دست‌ گرفتم و خشاب رو برای اطمینان چک کردم. رایان هم اسلحه‌اش رو آماده شلیک کرد و به طرف ساختمان نیمه کار حرکت کردیم.
فرصت حرف زدن نداشتیم و ساکت شونه‌ به شونه‌ی هم مسیر رو طی کردیم، از کار چندتا ساختمان گذشتیم و بالاخره رسیدیم به یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Matiᴎɐ✼، Z.A.H.Ř.Ą༻، Saghár✿ و 7 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
عسل
پشت اتاق امیر بودم و دو دل بودم ازش بپرسم خبری از دایی شده یا نه!
تفکراتم رو پس زدم و با چند تقه به در، بعد از باز کردنش داخل اتاق رفتم.
امیر تیشرت زرد تنش بود و روی تـ*ـخت غرق خواب بود! حتما خیلی خسته بود واگرنه خوابش سبکه و با در زدن بیدار میشد. صدام رو صاف کردم:
- امیر؟
کمی تکون خورد و بعد از بـ*ـغل کردن بالشت کناریش دوباره نفس کشیدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YaSnA_NHT๛، Matiᴎɐ✼، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 8 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
منتظر نموندم و به طرف پذیرایی رفتم که مامان رو دیدم نشسته روی مبل جلوی تی‌وی و در حال تماشا کردن یک فیلمه، این از مامان من که اصلا نمیگه داداشش الان حالش چطوره، خوبه یا نه؟
از دست این خواهر برادر، آخرش من رو راهیه تيمارستان می‌کنن‌‌.
از پشت آروم به طرفش رفتم و پخ بلندی پشت گوشش گفتم که دستش رو گذاشت روی قلبش و نفسش رو پر صدا توی سـ*ـینه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YaSnA_NHT๛، Matiᴎɐ✼، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 8 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
روی صندلی کنار میز غذا خوری نشست لبخند پر دردی زد و نگاهش وقتی ختم من شد لرزید!
به طرفش رفتم‌ صندلی کناریش‌ رو از زیر میز بیرون آوردم و درست روبروی پاهاش گذاشتم و روش نشستم:
- مامان اگه اذیت میشی نگو باشه؟
اما اون غرق توی افکارش بود و لبخند میزد! نگاهش رنگ حسرت گرفته بود:
- پدرت، تنها مرد توی زندگیم بود! من عاشقش بودم، تنها کسی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YaSnA_NHT๛، Matiᴎɐ✼، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 8 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخندی زدم و با آرامش یک نفس عمیق کشیدم‌ برای دایی نگران بودم ولی الان تنها فکرم پیش مامان بود کاش همیشه از این حرفای قشنگ بزنه کاش... .
پرهام
همزمان باهم بدون کوچیک‌ترین تأخیری دویدیم و از خونه بیرون اومدیم بعد از باز کردن درب حیاط بدو به طرف ماشین‌هامون رفتیم.
فقط خدا خدا می‌کردم سامان چیزیش نشده باشه، من اون رو زنده می‌خوام!
وقتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YaSnA_NHT๛، Matiᴎɐ✼، Z.A.H.Ř.Ą༻ و 8 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
تند قدم برداشت و عقب ماشین نشست، رایان به طرف ماشین خودش رفت و سوارش شد. سه نفر ما بودیم که ماشین‌مون جلوتر از ماشین رایان بود.
خیلی زودتر از اونچه که فکر می‌کردم ماشین‌های ناشناس پشت ماشین‌هامون صف بستن و شروع کردن به تعقیب کردن‌مون:
- لعنت به این شانس! بهمون رسیدن.
سامان دستش رو گذاشته بود روی زخم گردنش که خون میومد و به عقب نگاه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YaSnA_NHT๛، Mobina.85، Matiᴎɐ✼ و 6 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
اون احمق‌ها فقط به ماشین شلیک می‌کردن، پس معلوم شد چندتا کله‌پوک برای کشتن سامان فرستادن! شاید این تازه شروع ماجراست! فقط خدا کنه این حدسم اشتباه باشه. شروع کردم به تیراندازی و تا می‌تونستم هدف می‌گرفتم و به لاستیک‌های جلویی و شیشه‌ی جلویی ماشین‌ها شلیک می‌کردم، ماشین‌ها یا تغییر مسیر می‌دادن یا همونجا یه دور می‌چرخیدن و متوقف می‌شدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YaSnA_NHT๛، Mobina.85، Matiᴎɐ✼ و 6 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
چون ماشین‌شون با سرعت داشت به طرف‌مون میومد، مهدی سریع ماشین رو به طرف راست کشید و ترمز کرد! نزدیک بود بیوفتم ولی با آخرین گلوله‌‌هایی که باقی مونده بود به طرف دوتا لاستیک جلویی ماشینی که دیگه داشت از کنارمون رد میشد شلیک کردم طولی نکشید که ماشین با سرعت کج شد و بعد از یک دور چرخ خو*ردن توی هوا با صدای بدی به جاده برخورد کرد و تو یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YaSnA_NHT๛، Mobina.85، Matiᴎɐ✼ و 6 نفر دیگر

آیاز

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/2/23
ارسال ها
113
امتیاز واکنش
1,735
امتیاز
168
محل سکونت
تبعیدگاه...
زمان حضور
2 روز 8 ساعت 40 دقیقه
نویسنده این موضوع
با اینکه براش سخت بود ولی به سختی دستش رو توی دستم گذاشت، با کمک من خودش رو بیرون کشید از روی لاستیک پایین اومدم که اون روی چرخ ایستاد و پرید پایین، خان بازوی رایان رو گرفت و به طرف ماشین ما رفتن.
دوباره روی چرخ ایستادم و خودم رو کشیدم بالا راننده ضربه بدی به سرش وارد شده بود باید زودتر بجنبم تا ماشین آتیش نگرفته! خدایا خودت کمکم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان شرط نابودی | آیاز کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: YaSnA_NHT๛، Mobina.85، Matiᴎɐ✼ و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا