خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از این رمان خوشتون میاد؟

  • آره

    رای: 116 92.8%
  • نه

    رای: 9 7.2%

  • مجموع رای دهندگان
    125

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۹
بر روی صورتش فوت می‌کند که تار مویی که بر روی پیشانی‌اش افتاده بود، جا به جا می‌شود.
در چشمانی که بخاطر گریه قرمز شده‌ بود و حاله‌ای از سیاهی اطرافشان را در بر گرفته بود، خیره می‌شود و محکم ولی زمزمه‌وار می‌گوید:
- من ارباب الیاد هستم، صاحب این مال و منال؛ فقط کافیه دست تکون بدم که بلایی سرت بیارن که مرغ‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 92 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۰

-با من امری داشتید؟
سیگار را دوباره به دهانش نزدیک می‌کند و پک عمیقی می‌زند و دود آن را به شیشه پنجره بلندی که روبه درختان سر سبز بود، می‌زند و بی‌آن‌که بچرخد می‌پرسد:
-کاری که چند روز پیش بهت گفتم رو انجام دادی؟
بله او را که می‌شنود، از پنجره با پرده‌های مشکی فاصله می‌گیرد و به فرد روبه‌رویش خیره می‌شود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 92 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۱
در فکر فرو می‌رود و صحبت‌های خودش و عمه‌اش را به یاد می‌آورد:
با وضع آشفته‌ای وارد اتاق می‌شود و از ریحانه می‌خواهد که کمی‌ آنها را تنها بگذارد.
سر پا می‌ایستد و تا وقتی صدای در که خبر از رفتن ریحانه را می‌دهد، به گوشش برسد، خیره چشمان گود افتاده ایرن می‌شود.
آرام به طرف تـ*ـخت چوبی که پتو صورتی رنگی آن را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 93 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۲
درمیان راه رو باریک عمارت با کفش‌های مشکی‌اش که بخاطر نور چراغ‌های راه‌رو، بیش‌تر از پیش برق می‌زدند، با قدم‌های بلندی، به طرف اتاقش می‌رود که با ریحانه روبه رو می‌شود.
دستی به روسری سبز تیره‌اش می‌کشد و مطمئن می‌شود سرجایش باشد و همراه با آن سلام آرامی می‌دهد؛ می‌خواهد به طرف اتاق ایرن حرکت کند که سد راه‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 90 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۳
به پسر بچه‌ی کوچکی که بر روی پاهایش بود خیره می‌شود.
آرام طوری که صدایش به بیرون درز نکند زمزمه می‌کند:
-‌کاملاً شبیه باباتی!
چشمان مشکی‌اش را می‌بندد و خمیازه‌ای می‌کشد که لثه بدون دندانش نمایان می‌شود.
لبخند کمرنگی می‌زند؛ بعد از روزها افسردگی و گوشه نشینی بخاطر او بلند شده بود و تصمیم گرفته بود که بخاطر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 90 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۴
زن روبه ایرن می‌کند و می‌گوید:
- ازدواجتون رو بهتون تبریک میگم بانو.
ایرن روبه زنی که مانتو شلوار مشکی رسمی پوشیده بود و خودش را مریم معرفی کرده بود، لبخندی می‌زند و تشکر می‌کند؛ مریم دستی به لباس خوش دوختش می‌کشد و با لبخند ادامه می‌دهد:
-به دستور ارباب اینجام. ایشون گفتن از بهترین پارچه‌ها و مدل‌ها برای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 92 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۵
بالاخره روز عقد فرا می‌رسد.
عمارت آماده‌ی برگزاری مراسم بود. دیگر خبری از پارچه‌های سیاه و بزرگ بر روی در و دیوار عمارت نبود.
الیاد برخلاف درخواست ایرن مبنی بر ساده بودن مراسم، طبقه‌ی دوم عمارت را آماده کرده بود؛ مهمانان که نزدیک به صد نفر بودند، از روی پله‌های سفید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 83 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۶
پریناز جعبه کوچک مخملی بنفشی که دور درش طلایی بود را به او می‌دهد که درش را باز می‌کند؛ ایرن به حلقه و پشت حلقه قشنگی که داخلش برق می‌زد، خیره می‌شود؛ انگشتر آرزوهایش بود.
حلقه را در انگشتش می‌اندازد.
دست بزرگ و مردانه‌اش را می‌گیرد و به جای خالی انگشتر عقیق مشکی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 86 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۷
با هم از پله‌ها پایین می‌روند که چشمش به شخصی می‌افتد که می‌ترسید به این‌جا بیاید.
الیاد دستش را می‌کشد و به طرف محل رقص می‌روند ولی او به شخصی که تا شصت روز پیش عشقم صدایش می‌زد، نگاه می‌کند.
خبری از لبخند‌های همیشه بر روی لـ*ـبش، یا چشمان براقش نبود.
چشمان قرمزش خیره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 81 نفر دیگر

آیدا رستمی

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
15/8/18
ارسال ها
507
امتیاز واکنش
30,937
امتیاز
348
سن
21
زمان حضور
60 روز 21 ساعت 4 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۸
کمی نزدیک‌ می‌شود و نیم نگاهی به زیور و زن مو طلایی که کنارش نشسته بود و خیره آنها شده بودند، می‌اندازد و با صدای کنترل شده و پر از حرصی می‌گوید:
-بس کن عماد؛ گذشته‌ها گذشته؛ من الان ازدواج کردم
و به حلقه‌اش اشاره می‌کند.
عماد دستش را بر روی صورتش می‌گذارد و خیره...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



✌پرطرفدار رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ZaHRa، Delvin22، صفا و 85 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا