خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
سالک صادق دم نیکوسرشت

آمد از صدق طلب پیش بهشت

گفت ای خلوت سرای دوستان

پای تا سر بـ*ـو*ستان در بـ*ـو*ستان

خاک روب کوی تو باغ ارم

تشنهٔ یک قطرهٔ تو جام جم

آب حیوان خاک باشد بردرت

نیم مرده ز اشتیاق کوثرت

جملهٔ تن روحو ریحانی همه

جان عالم عالم جانی همه

آسیای چرخ سرگردان ترا

باغبانی خازن و رضوان ترا

عالمی حوران و غلمان نقد تو

جمله رادل بر وفای عقد تو

آنچه هرگز آدمی نشنیده است

نه کسی دانسته ونه دیده است

آن نشان در سایهٔ تو میدهند

نور از سرمایهٔ تو میدهند

طوطی جان طالب معنی تو

تا ابد طوبی له از طوبی تو

دار حیوانی سرای زندگی

ذره ذره از تو جای زندگی

هرکجا سریست در هر دو جهان

هست در هر ذرهٔ تو بیش از آن

مرغ بریانت چو خوردی زنده شد

لاجرم چون زنده شد پرنده شد

چون می و شیر و عسل داری روان

آب در جوی تو بینم این زمان


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
این همه زینت که از طاعت تراست

وین همه عزت که هر ساعت تراست

میتوانی گر مرادرمان کنی

کار جان دردمند آسان کنی

شد بهشت از قول سالک بیقرار

برکشید از سـ*ـینه آهی مشکبار

گفت ای جویندهٔ زیبا سرشت

من بهشتم آنچه دیدم از بهشت

تا بکی بینی تو زیبائی شمع

مینهبینی سوز و تنهائی شمع

من چو در دردم مرا درمان چه سود

روح چون میسوزدم ریحان چه سود

غیب خواهم سر بغیرم میدهد

عشق خواهم لحم طیرم میدهد

گـه زجوی میخرابم مانده

گـه ز شیری مـسـ*ـت خوابم مانده

طفل را در خواب از شیری کنند

مـسـ*ـت را از خمر تدبیری کنند

بیشتر اصحابم ابله آمدند

اهل دین از من منزه آمدند

سلسله سازند رو یا روی من

تا کشند اهل دلی را سوی من

نیستم فی الجمله جز دار السلام

گر رسد سلمان بمن اینم تمام

هرکه پیش من فرود‌آورد سر

لقمهٔ اول دهندش از جگر

بار اول کوزه در دردی زنند

تا جگر خواران دم خردی زنند

آنکه از من راه زد یک گندمش

هست سیصد سال نیش کژدمش

سالکا از من چه میجوئی برو

من ندانم تا چه میگوئی برو

سالک آمد پیش پیر نیک نام

حال خود برگفت پیش او تمام

پیر گفتش هست فردوس منیر

عرصهٔ دعوت سرای دار و گیر

در بهشت است آفتاب لایزال

یعنی از حضرت تجلی جمال

هرکه اینجا آشنائی یافت او

زان تجلی روشنائی یافت او


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
گرم شد یک روز شیخ با یزید

گفت اگر خواهد خداوند مجید

مدت هفتاد سالم را شمار

من ازو خواهم شمار ده هزار

زانکه سالی ده هزارست از عدد

تا الست ربکم گفتست احد

جمله را در شور آورد از الست

وز بلی شان جز بلا نامد بدست

هر بلا کان در زمین وآسمانست

از بلی گفتن نشان دوستانست

بعد از آن گفتا که میآید خطاب

کاین سخن چون گفته شد بشنو جواب

هفت اندامت کنم روز شمار

جزو جزو و ذره ذره چون غبار

پس بهر یک ذره دیدارت دهم

در خور هر دیدهٔ بارت دهم

ده هزاران ساله را نقد شمار

گویمت اینک نهادم در کنار

تا بهر یک ذره کاری میکنی

این چنین کن گر شماری میکنی

هرکرا آن آفتاب اینجا بتافت

آنچه آنجا وعده بود اینجا بیافت


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
عاشقی میمرد چون دل زنده داشت

لاجرم چون گل لبی پرخنده داشت

سایلی گفتش که این خنده ز چیست

خاصه در وقتی که میباید گریست

گفت با معشوق خود چون عاشقم

میزنم یک دم که صبحی صادقم

صبح را خنده صواب آید صواب

کو درون سـ*ـینه دارد آفتاب

گرچه من خورشید دارم در میان

بر طبق ننهادهام چون آسمان

آفتابی هر که را در جان بود

گر بخندد همچو صبح آسان بود

من که روزم آمد و شب در گذشت

یارم آمد رب و یارب درگذشت

گر کنم شادی و گر خندم رواست

گر گشایم لـ*ـب و گر بندم رواست

چون شود خورشید عزت آشکار

هشت جنت گردد آنجا ذره وار

بی جهت چندانکه بینی پیش و پس

از همه سوئی یکی بینی و بس

جمله او بینی چو دایم جمله اوست

نیست در هر دو جهان بیرون ز دوست


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
چون زلیخا شد ز یوسف بی قرار

با میان آورد عشقش از کنار

بر زلیخا شد همه عالم سیاه

تا کند یوسف بسوی او نگاه

ذرهٔ یوسف بدو می ننگریست

تا زلیخا بر سر او میگریست

هر زمان از پیش او برخاستی

خویش از نوع دگر آراستی

جلوه میکردی بپیش روی او

ننگرستی هیچ یوسف سوی او

چون زلیخا شد بجان درمانده

حیلتی بر ساخت آن درمانده

خانهٔ فرمود بر هر سوی او

کرده صورت جمله نقش روی او

چار دیوارش چو سقف از هر کنار

بود از نقش زلیخا پرنگار

لایق آن خانه مفرش ساخت او

هم ز نقش خود منقش ساخت او

گفت یوسف قبلهٔ روی عزیز

چون نمیبیند چه خواهد بود نیز

چون رخم نقد عزیز عالمست

نیل مصرجامعم را شبنمست

چون عزیزم من چنین در چشم خود

برکشم چون مصر نیل از چشم بد

شش جهت در صورت خویش آورم

یوسف صدیق را پیش آورم

تا چو بیند نقش من از خانه او

همچو من از من شود دیوانه او

عاقبت چون حیله ساخت آن دلربای

کرد یوسف رادرون خانه جای

یوسف از هر سوی کافکندی نظر

نقش آن دلداده دیدی پیش در

شش جهاتش صورت آن روی بود

ای عجب یک صورت از شش سوی بود

یوسف صدیق جان پاک تو

در درون خانهٔ پر خاک تو

چون نگه میکرد از هر سوی او

می ندید از شش جهت جز روی او

دید در هر ذرهٔ انوار حق

موج میزد جزو جزو اسرار حق

لاجرم گر ماهی و گر ماه دید

هر دو عالم نور وجه اللّه دید


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
گشت مجنون هر زمان شوریدهتر

همچنان در کوی لیلی شد مگر

هرچه را در کوی لیلی دید او

بـ..وسـ..ـه بر میداد و میبوسید او

گـه در و دیوار در بر میگرفت

گاه راه از پای تا سر میگرفت

نعره میزد در میان کوی خوش

خاک میافشاند از هر سوی خوش

روز دیگر آن یکی گفتش که دوش

از چه کردی آن همه بانگ و خروش

هیچ دیوار و دری نگذاشتی

میگرفتی در بر و میداشتی

هیچ از در کار برنگشایدت

هیچ ازدیوار در نگشایدت

کرد مجنون یاد سوگندی عظیم

گفت تا در کوی او گشتم مقیم

من ندیدم در میان کوی او

بر در و دیوار الا روی او

بـ..وسـ..ـه گر بر در زنم لیلی بود

خاک اگر بر سر کنم لیلی بود

چون همه لیلی بود در کوی او

کوی لیلی نبودم جز روی او

هر زمانی صد بصر میبایدت

هر بصر را صد نظر میبایدت

تا بدان هر یک نگاهی میکنی

صد تماشای الهی میکنی

دل که دارد این نظر اندک قدر

مینیاساید زمانی از نظر

گر بجای یک نظر بودی هزار

آن هزاران دیده بودی غرق کار


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
بر سر منبر امامی رفته بود

گرم گشته این سخن میگفته بود

کو خداوندیست بی چون و چرا

هرگزش بر دامن آن کبریا

از مذلت ذرهٔ ننشست گرد

نه نشیند نیز کو پاکست و فرد

بیدلی را این سخن آمد بگوش

بانگ بر زد گفت ای جاهل خموش

زانکه خود گرد مذلت گر رواست

دایماً بر دامن آن کبریاست

این همه خاکی نمیبینی مدام

تا ابد گرد مذلت این تمام

دامن آن کبریا کرده بدست

کرده چون گردی بران دامن نشست

آدمی را هست همچون حق یکی

نیست حق را همچو خویشی بیشکی

لاجرم مردم همه در کار اوست

منتظر بنشستهٔ دیدار اوست


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
گفت محمود و ایاز سیمبر

فخر کردند ای عجب با یکدگر

گفت محمود از سر رعنایئی

کیست چون من در جهان آرایئی

سند و هند و ترک و روم آن منست

هفتصد خسرو بفرمان منست

لشگر و پیل مرا اندازه نیست

هیچسلطان را چنین آوازه نیست

در زمان برجست ایاز نیک نام

باز پس میرفت تا هفتاد گام

گفت دارم یک سخن با شهریار

هست دستوری شهش گفتا بیار

گفت اگر داری جهان پر صف شکن

لیک محمودی نداری همچو من

گر ترا هر دوجهان پر کس بود

این چه من دارم مرا می بس بود

گر تجلی جمالت آرزوست

پای تا سر دیده شو در پیش دوست

تا بدان هر دیده در دارالسلام

تا ابد دیدار بخشندت مدام

دیدهٔ بیناست جان را زاد راه

از خدای خویش دایم دیده خواه


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
رهبری بودست الحق رهنمای

میهمانی خواست یک روز از خدای

گفت در سرش خداوند جهان

کایدت فردا پگه یک میهمان

روز دیگر مرد کار آغاز کرد

هرچه باید میهمان را ساز کرد

بعد از آن میکرد هر سوئی نگاه

پیش درآمد سگی عاجز ز راه

مرد آن سگ را برانداز پیش خوار

همچنان میبود دل در انتظار

تا مگر آن میهمان ظاهر شود

هدیهٔ حق زودتر حاضر شود

کس نگشت البته از راه آشکار

میزوان در خواب شد از اضطرار

حق خطابش کرد کای حیران خویش

چون فرستادم سگی را زان خویش

تا تو مهمان داریش کردیش دور

تا گرسنه رفت از پیشت نفور

مرد چون بیدار شد سرگشته شد

در میان اشک و خون آغشته شد

میدوید از هر سوئی و میشتافت

عاقبت در گوشهٔ سگ را بیافت

پیش او رفت و بسی زاریش کرد

عذر خواست و عزم دلداریش کرد

سگ زفان بگشاد و گفت ای مرد راه

میهمان میخواهی از حق دیده خواه

اینکه از حق میهمان میبایدت

دیده در خورتر از آن میبایدت

زانکه گر یک ذره دیدارت دهند

صد هزاران ساله مقدارت دهند

گر نداری دیده از حق دیده خواه

زانکه نتوانی شدن بی دیده راه


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
خواست تا دیدار لیلی بند او

پیش لیلی یک نفس بنشیند او

خواست لیلی را و چون کردش نگاه

سهل آمد روی او در چشم شاه

خواند مجنون را و گفت ای بیخبر

نیست لیلی را جمالی بیشتر

تو چنین مـسـ*ـت جمال او شدی

وز جنونی درجوال او شدی

ترک او گیر و مدارش نیز دوست

زانکه بر هم نیم ترکی صد چواوست

گفت تو کی دیدی آن رخسار را

عشق مجنون باید آن دیدار را

تا نیاید عشق مجنونی پدید

کی شود لیلی بخاتونی پدید

نیست نقصان در جمال آن نگار

هست نقصان در نظر ای شهریار

گر بچشم من ببینی روی او

توتیا سازی ز خاک کوی او

زشت بادا روی لیلی در جهان

تا بماند خوبی اودر نهان

زشت اگر ننماید او ای پادشاه

پس شود خلق جهان مجنون راه

بود نابینا بسی در هر پسی

لیک چون یعقوب بایستی کسی

تا چو بوی پیرهن پیدا شود

چشمش از بوئی چنان بینا شود

گر توانی ای امیرالمؤمنین

جاودانم دیدهٔ ده دور بین

تا بدان دیده ز یک یک ذره چیز

نقد بینم روی لیلی جمله نیز


مصیبت نامه عطار نیشابوری

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا