مشاعره با حرف م

moh@mad · 30/5/24

-FãTéMęH- گفت:
مشکلم بهار توست در خزان من آری
آنچه پیشِ رو داری من به پشت سر دارم

ما داغدار بو سه‌ وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی‌گذاشت....

ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی‌گذاشت

-FãTéMęH- · 31/5/24

moh@mad گفت:
ما داغدار بو سه‌ وصلیم چون دو شمع
ای کاش عشق سر به سر ما نمی‌گذاشت....

ای دل بگو به عقل که دشمن هم این چنین
در خون مرا به حال خودم وا نمی‌گذاشت

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

MaRjAn · 31/5/24

-FãTéMęH- گفت:
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران

مادرم گفت که عاشق نشوی گفتم چشم
چشمان تو مرا بی‌خبر از چشمم کرد

YeGaNeH · 6/6/24

‌ماییم و شبِ تار و غمِ یار و دِگر هیچ
صبرِ کم و بی‌تابیِ بسیار و دِگر هیچ ...!

- عرفی شیرازی

-FãTéMęH- · 6/6/24

YeGaNeH گفت:
‌ماییم و شبِ تار و غمِ یار و دِگر هیچ
صبرِ کم و بی‌تابیِ بسیار و دِگر هیچ ...!

- عرفی شیرازی

مرغ خوشخوانم وگر در حلقه زاغان نشینم
کی توانم لحظه ای در نغمه مستانه باشم

مردمی گم شد میان آشنایان از تو پرسم
با چنین نامردمان بیگانه باشم یا نباشم

از مهدی سهیلی

YeGaNeH · 9/6/24

من تماشای تو می‌کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند!
گفته بودی که چرا محوِ تماشای منی
و چنان محو که یکدم مُژه بر هم نزنی
مُژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
نازِ چشم تو به قدر مُژه بر هم زدنی...

- هوشنگ ابتهاج

-FãTéMęH- · 10/6/24

YeGaNeH گفت:
من تماشای تو می‌کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند!
گفته بودی که چرا محوِ تماشای منی
و چنان محو که یکدم مُژه بر هم نزنی
مُژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
نازِ چشم تو به قدر مُژه بر هم زدنی...

- هوشنگ ابتهاج

مرا دست خلیل الله برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت

پروین اعتصامی

MēLįKąღ · 10/6/24

-FãTéMęH- گفت:
مرا دست خلیل الله برافراشت
خداوندم عزیز و نامور داشت

پروین اعتصامی

ما را ز خیال تو چه پروای نوشیدنی است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

-FãTéMęH- · 11/6/24

MēLįKąღ گفت:
ما را ز خیال تو چه پروای نوشیدنی است؟
خُم گو سر خود گیر، که خُمخانه خراب است

مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است

- اقبال لاهوری

~NIKA~ · 12/6/24

-FãTéMęH- گفت:
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است

- اقبال لاهوری

منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی کجایی من چه دانم

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

کاربر ممتاز

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

معاونت کل سایت رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

معاونت کل سایت رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

حامی انجمن رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

مدیر آزمایشی تالار حقوق

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین