- عضویت
- 18/8/21
- ارسال ها
- 93
- امتیاز واکنش
- 1,119
- امتیاز
- 153
- سن
- 21
- زمان حضور
- 1 روز 10 ساعت 18 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_شصت
اصلا باورم نمیشد سرم رو گرفتم بین دستام و گفتم:
-دروغه، داری دروغ میگی. امکان نداره، چرا دروغ میگی؟ چی بهت میرسه؟
پلکای خیسش حقیقت حرفاش رو ثابت کرد. عموبزرگ. تا این حد؟ چطور؟ آخه..
من:
-چرا؟ برای چی باید همچین کاری کنه؟!
رسام ملتمس و غم زده تو چشمام نگاه کرد و گفت:
-بیشتر ازاین نخواه که بگم...
اصلا باورم نمیشد سرم رو گرفتم بین دستام و گفتم:
-دروغه، داری دروغ میگی. امکان نداره، چرا دروغ میگی؟ چی بهت میرسه؟
پلکای خیسش حقیقت حرفاش رو ثابت کرد. عموبزرگ. تا این حد؟ چطور؟ آخه..
من:
-چرا؟ برای چی باید همچین کاری کنه؟!
رسام ملتمس و غم زده تو چشمام نگاه کرد و گفت:
-بیشتر ازاین نخواه که بگم...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان کینهای دیرینه | si30 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com