- عضویت
- 20/8/18
- ارسال ها
- 8,710
- امتیاز واکنش
- 29,620
- امتیاز
- 473
- سن
- 23
- محل سکونت
- کویِ دوست
- زمان حضور
- 207 روز 9 ساعت 43 دقیقه
نویسنده این موضوع
سوگند سری تکان داد و بعد از تعویض لباسهایش، از سالن خارج شد. تازه از محوطه کلانتری خارج شده بود که ماشینی در نزدیکی او توقف کرد.
-سوار شید برسونمتون.
نگاهی به چشمان قهوهای آیین انداخت:
-نه خیلی ممنون؛ خودم میرم.
آیین فرمان ماشین را محکمتر گرفت و با لبخند به معشوقش خیره شد:
-من که دارم میرم بیمارستان...
-سوار شید برسونمتون.
نگاهی به چشمان قهوهای آیین انداخت:
-نه خیلی ممنون؛ خودم میرم.
آیین فرمان ماشین را محکمتر گرفت و با لبخند به معشوقش خیره شد:
-من که دارم میرم بیمارستان...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان سرنوشت مرا بازی داد | The unborn کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com