خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,190
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
به نام خدا
رمان: چهار مرکب زندگی
ژانر: اجتماعی
نویسنده: MaRjAn
ناظر: Z.A.H.Ř.Ą༻
منتقد: Elaheh_A
خلاصه:
این داستان، داستانِ زندگیِ خیلی از انسان‌ها بوده، هست و خواهد بود! انسان فقط زیر سلطه‌ی یکی از این چهارقوه است: وهم، غضب، شهـ..وت و یا عقل!
هر انسانی تصمیم می‌گیرد که مقامش از فرشته‌ها بالاتر و یا از حیوانات پایین‌تر باشد! خودش انتخاب می‌کند خوی حیوانی به خود گیرد یا مانند انسانی کامل زندگی کند؛ فقط کافیست که عقلش را بر سه قوه‌ی دیگر حاکم کند!
لینک:
داستان کوتاه - چهار مرکب زندگی


نقد و بررسی رمان چهار مرکب زندگی | marjan.h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: لاله ی واژگون، BeautifulGhost، P.E.G.A.H و 9 نفر دیگر

Elaheh_A

کاربر نیمه حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
25/10/20
ارسال ها
1,158
امتیاز واکنش
17,924
امتیاز
323
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
59 روز 6 ساعت 34 دقیقه
به‌نام او
عکست شبیه‌ قورباغه‌اس! عشق!
با خواندن این جمله تنها چیزی که توانستم بگویم " بابا دمت گرم " بود این جمله عجیب به دل می‌نشیند که نشان از قلم خوب نویسنده دارد؛ جملات و اصطلاحاتی که نویسنده در داستان کوتاه " چهار مرکب زندگی " به کار برده بود قابل تحسین بود و به خوبی توانسته بود چهار مرکبِ وهم، غضب، شهو...ت و عقل را در قالب انسان هایی که داستانشان باهم یکی‌است، نشان دهد.
با این حال توصیفات نقش بسیار کمرنگی در این داستان کوتاه داشت؛ کمی واضح تر بگویم توصیفات ظاهری و توصیفات حالات و احساسات و همچنین فضا و مکان به شدت کم بود و چیزی در ذهن خواننده تصویر سازی نمی‌شد و خواننده نمی‌دانست چه کسی را در کجا تصور کند و همزادپنداری کند.
اما به نظر می‌رسد نویسنده کاملا هدفش از نوشتن این داستان را می‌داند و خودش را در قالب هریک از کاراکترهایش می‌گذارد و سپس دیالوگ را می‌نویسد و این بسیار خوب و قابل درک است.
"ما تا زمانی در باب این یا آن مطلب حق اظهار نظر داریم که خود نیز احساسش کرده باشیم.
کتاب رنج‌های ورتر جوان"
نویسنده‌ی این داستان همراه کارکترها اتفاقات را احساس می‌کند و چقدر خوب است که تا آخر داستان این روند را ادامه دهد.
ولی خیلی بهتر و زیبا تر می‌شود که توصیفات را وارد رمان کند، مثلا آیا وقتی سارا وارد عمارت می‌شود مستقیما میز را می‌بیند؟ آیا قبل از اینکه میز را ببیند در یا پنجره‌ای نمی‌بیند؟ اصلا آن عمارت دارای حیاط و استخری است؟ گل و گیاه چه؟ فرشی داخل عمارت نیست؟
اگر نویسنده تمام این سوالات و حتی سوالات بیشتری را از خود بپرسد قطعا می‌تواند در امر فضاسازی نیز موفق شود از حق نگذریم اسمی از راهرو و آشپزخانه آورده شده بود ولی آن‌طور که باید و شاید همین دو چیز را هم در ذهن خواننده ماندگار نکرده بود.
بُعد دیگر: توصیفات ظاهری!
اینکه خواننده هیچ تصوری از چهره‌ی هیچ‌یک از شخصیت‌ها ندارد خود نوعی راه برای فراموش شدن داستان است!
وقتی که ما ظاهر کسی را به خوبی در ذهن داشته باشیم خواهیم دانست که کدام عادت متعلق به چه‌کسی است، نه اینکه بخواهیم به عقب برگردیم و ازنو بخوانیم و بفهمیم که این عادت مال چه کسی است.
قطعا سارا جزئیات بیشتری به جز چتری در ظاهرش دارد! اگر بخواهیم این ضعف را به پای کوتاه بودن داستان بگذاریم باز هم دلیل قانع کننده‌ای برای این اَمر نیست! شما شخصیت‌های زیادی دارید پس سعی کنید شخصیت‌های اصلی را بیشتر و بهتر توصیف کنید تا شخصیت سازی موفقی داشته باشید.
اگر توصیفات ظاهری موفق باشد قطعا احساسات نیز نقش پررنگ تری خواهد داشت.
اما بعداز خواندن مقدما و خلاصه خواهیم دید که نویسنده از قلمی بسیار خوب برخوردار است و قطعا با اندکی صبر و تامل می‌تواند تمامی نکات را وارد رمان کند.
بنده چندان علاقه‌ای به خواندن داستان کوتاه ندارم اما داستان کوتاه " چهار مرکب زندگی " با ایده‌ی مطلوب و سیر داستان دلنشین باعث می‌شود که افرادی مثل من نیز به سمت خواندن این اثر جذب شوند و مشتاق فهمیدن جریانات شوند.
با اینکه نامِ داستان کمی طولانی‌است اما کاملا به داستان ربط دارد و باعث دلنشینی می‌شود و همچنین زاویه دید باعث جذابیت دوچندان داستان شده‌است.
" چهار مرکب زندگی " با اینکه داستان کوتاه است اما نقاط اوج خوبی دارد و این باعث جذب مخاطب بیشتر و سپس ماندگاری داستان می‌شود همچنین توضیح دادن هر یک از چهار مرکب در پایان پارت باعث می‌شود خواننده هریک از آنها را در وجود خود یا اطرافیانش پیدا کند و این یک نقطه قوت محسوب می‌شود چرا که خواننده بیشتر و بهتر همزاد پنداری می‌کند و سعی کرده خود را تغییر دهد!
امیدوارم نویسنده از تمامی نکات به‌خوبی استفاده کند.
به امید موفقیت روز افزون سرکار خانم MaRjAn
#الهه_آذری_مقدم
کادر نقد انجمن رمان 98


نقد و بررسی رمان چهار مرکب زندگی | marjan.h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: لاله ی واژگون، cute_girl، BeautifulGhost و 8 نفر دیگر

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,190
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
به‌نام او
عکست شبیه‌ قورباغه‌اس! عشق!
با خواندن این جمله تنها چیزی که توانستم بگویم " بابا دمت گرم " بود این جمله عجیب به دل می‌نشیند که نشان از قلم خوب نویسنده دارد؛ جملات و اصطلاحاتی که نویسنده در داستان کوتاه " چهار مرکب زندگی " به کار برده بود قابل تحسین بود و به خوبی توانسته بود چهار مرکبِ وهم، غضب، شهو...ت و عقل را در قالب انسان هایی که داستانشان باهم یکی‌است، نشان دهد.
با این حال توصیفات نقش بسیار کمرنگی در این داستان کوتاه داشت؛ کمی واضح تر بگویم توصیفات ظاهری و توصیفات حالات و احساسات و همچنین فضا و مکان به شدت کم بود و چیزی در ذهن خواننده تصویر سازی نمی‌شد و خواننده نمی‌دانست چه کسی را در کجا تصور کند و همزادپنداری کند.
اما به نظر می‌رسد نویسنده کاملا هدفش از نوشتن این داستان را می‌داند و خودش را در قالب هریک از کاراکترهایش می‌گذارد و سپس دیالوگ را می‌نویسد و این بسیار خوب و قابل درک است.
"ما تا زمانی در باب این یا آن مطلب حق اظهار نظر داریم که خود نیز احساسش کرده باشیم.
کتاب رنج‌های ورتر جوان"
نویسنده‌ی این داستان همراه کارکترها اتفاقات را احساس می‌کند و چقدر خوب است که تا آخر داستان این روند را ادامه دهد.
ولی خیلی بهتر و زیبا تر می‌شود که توصیفات را وارد رمان کند، مثلا آیا وقتی سارا وارد عمارت می‌شود مستقیما میز را می‌بیند؟ آیا قبل از اینکه میز را ببیند در یا پنجره‌ای نمی‌بیند؟ اصلا آن عمارت دارای حیاط و استخری است؟ گل و گیاه چه؟ فرشی داخل عمارت نیست؟
اگر نویسنده تمام این سوالات و حتی سوالات بیشتری را از خود بپرسد قطعا می‌تواند در امر فضاسازی نیز موفق شود از حق نگذریم اسمی از راهرو و آشپزخانه آورده شده بود ولی آن‌طور که باید و شاید همین دو چیز را هم در ذهن خواننده ماندگار نکرده بود.
بُعد دیگر: توصیفات ظاهری!
اینکه خواننده هیچ تصوری از چهره‌ی هیچ‌یک از شخصیت‌ها ندارد خود نوعی راه برای فراموش شدن داستان است!
وقتی که ما ظاهر کسی را به خوبی در ذهن داشته باشیم خواهیم دانست که کدام عادت متعلق به چه‌کسی است، نه اینکه بخواهیم به عقب برگردیم و ازنو بخوانیم و بفهمیم که این عادت مال چه کسی است.
قطعا سارا جزئیات بیشتری به جز چتری در ظاهرش دارد! اگر بخواهیم این ضعف را به پای کوتاه بودن داستان بگذاریم باز هم دلیل قانع کننده‌ای برای این اَمر نیست! شما شخصیت‌های زیادی دارید پس سعی کنید شخصیت‌های اصلی را بیشتر و بهتر توصیف کنید تا شخصیت سازی موفقی داشته باشید.
اگر توصیفات ظاهری موفق باشد قطعا احساسات نیز نقش پررنگ تری خواهد داشت.
اما بعداز خواندن مقدما و خلاصه خواهیم دید که نویسنده از قلمی بسیار خوب برخوردار است و قطعا با اندکی صبر و تامل می‌تواند تمامی نکات را وارد رمان کند.
بنده چندان علاقه‌ای به خواندن داستان کوتاه ندارم اما داستان کوتاه " چهار مرکب زندگی " با ایده‌ی مطلوب و سیر داستان دلنشین باعث می‌شود که افرادی مثل من نیز به سمت خواندن این اثر جذب شوند و مشتاق فهمیدن جریانات شوند.
با اینکه نامِ داستان کمی طولانی‌است اما کاملا به داستان ربط دارد و باعث دلنشینی می‌شود و همچنین زاویه دید باعث جذابیت دوچندان داستان شده‌است.
" چهار مرکب زندگی " با اینکه داستان کوتاه است اما نقاط اوج خوبی دارد و این باعث جذب مخاطب بیشتر و سپس ماندگاری داستان می‌شود همچنین توضیح دادن هر یک از چهار مرکب در پایان پارت باعث می‌شود خواننده هریک از آنها را در وجود خود یا اطرافیانش پیدا کند و این یک نقطه قوت محسوب می‌شود چرا که خواننده بیشتر و بهتر همزاد پنداری می‌کند و سعی کرده خود را تغییر دهد!
امیدوارم نویسنده از تمامی نکات به‌خوبی استفاده کند.
به امید موفقیت روز افزون سرکار خانم MaRjAn
#الهه_آذری_مقدم
کادر نقد انجمن رمان 98
خیلی ممنونم واقعا:aiwan_light_heart:
چشم حتما توصیفات بیشتری رو وارد داستان می‌کنم:big_grin:
چون از هر شخصیتی پارت‌های جداگانه می‌ذارم گفتم توصیفات ظاهری رو یه جا وارد داستان نکنم چون خودم به شخصه به عنوان خواننده این کار و دوست ندارم؛ ولی مواردی که گفتین تا جایی که در حد توانم بود ویرایش کردم:aiwan_light_heart: بازم اگه جای ویرایش بود حتما درستش می‌کنم.
بازم ممنون:aiwan_light_heart:


نقد و بررسی رمان چهار مرکب زندگی | marjan.h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، BeautifulGhost، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 36 دقیقه
بسم هو
نقد رمان چهار مرکب زندگی

برای اثری خوب و ماندگارباید تلاش کرد، خواند و نوشت!
نویسنده‌ی رمان "چهار مرکب زندگی" با خلاصه‌ای مختصر و مقدمه‌ای جذاب کننده عده‌ای خواننده را به جود مجزور کرده بود.
استفاده از واژه و نگاره‌هایی زیبا نویسنده به وقولی:
خوانندگان را به رمان جذب کرده بود، لو ندادنِ حسِ خشک و کینه‌ی ویدا (گرچه که دیگر چنین شخصیت‌هایی کلیشه و تکراری به‌حساب می‌آیند) برای دنبالِ داستان جذاب بود و خواننده را وا دار به ادامه‌ی داستان می‌داد؛ اما نقطه ضعفی که در آن به عنوان خواننده حس می‌کردم آن بود که چگونه دختری جوان، آن‌قدر تمیز و حرفه‌ای قاتلی از آب در آمده هست؟ درکِ شخصیت‌ها بسیار و بسیار در سیر رمان/داستان مهم است و نویسنده باید روی این نکته تمرکز کند! و البته سارا در داستان نقش قاتل را دارد، درست! اما چگونه می‌تواند جلوی عده‌ای جان رئیس‌ش به لـ*ـب برساند؟ اما با این اوصاف، باز هم نمی‌توان از جذابیت‌های کم و منکر آن شد. اما باورِ رویدادها در سیر رمان بسیار مهم است. شخصیت‌ها به خوبی جلوه داده شده بود، اما نکته‌ای که نویسنده آن‌ را فراموش کرده بود این است که چگونه ساشا که اِدِعا می‌کرد عاشق ساراست، او را ترک کرد؟ و سارا که با حس شک به ساشا آن را از خود دور کرد و خلاف ظاهرش عاشق ساشا بود، چگونه توانست آن‌قدر زود عشقش را فراموش کند؟ اگر در سیر رمان، حال و هوای سارا توصیف می‌شد؛ این نقطه‌ی رمان، جذاب‌تر و قابل باور تربود.
جری بجنکینز می‌گوید:
طوری بنویسید که با خواندن کتاب صحنه تئاتر در ذهن خواننده تداعی شود.
که گویا این‌طور که مشاهده می‌کردیم، نویسنده در توصیفات موفق نبود! با کمی درنگ در وقف دریالوگ‌ها، در ما بینشان می‌توانستید؛ شیء، چهره، مکان، زمان و... را به درستی در ذهن خواننده جلوه دهید. توصیف مکان و زمان بسیار در جذابیت رمان/داستان مهم است، ما وقتی فیلم/سریال می‌بینیم با تماشای محتوای فیلم/سریال فضا در ذهنمان تداعی می‌شود؛ اما در رمان/داستان چنین چیزی وجود ندارد، بنابراین با کمی توصیفات غیر مستقیم می‌توانیم در این موفق باشیم که با قلمِ نویسنده بدون یقین می‌توانم بگویم:
بی‌شک چنین استعدادی را دارد!
داستان چهار مرکب زندگی؛ در ژانر "اجتماعی" به خوبی موفق بوده و به خوبی درِش موفق بوده.
در سخن آخر، می‌توانم بگویم که داستان چهار مرکب زندگی، با ویرایش نکاتی که اشاره کردم اثری بی‌نقص از آب در می‌آید و برای داشتن اثری زیبا باید جُست!
با تشکر از نقد پذیری شما
انجمن_۹۸


نقد و بررسی رمان چهار مرکب زندگی | marjan.h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: لاله ی واژگون، ZaHRa، MĀŘÝM و 5 نفر دیگر

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,857
امتیاز واکنش
34,190
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
243 روز 22 ساعت 36 دقیقه
نویسنده این موضوع
بسم هو
نقد رمان چهار مرکب زندگی

برای اثری خوب و ماندگارباید تلاش کرد، خواند و نوشت!
نویسنده‌ی رمان "چهار مرکب زندگی" با خلاصه‌ای مختصر و مقدمه‌ای جذاب کننده عده‌ای خواننده را به جود مجزور کرده بود.
استفاده از واژه و نگاره‌هایی زیبا نویسنده به وقولی:
خوانندگان را به رمان جذب کرده بود، لو ندادنِ حسِ خشک و کینه‌ی ویدا (گرچه که دیگر چنین شخصیت‌هایی کلیشه و تکراری به‌حساب می‌آیند) برای دنبالِ داستان جذاب بود و خواننده را وا دار به ادامه‌ی داستان می‌داد؛ اما نقطه ضعفی که در آن به عنوان خواننده حس می‌کردم آن بود که چگونه دختری جوان، آن‌قدر تمیز و حرفه‌ای قاتلی از آب در آمده هست؟ درکِ شخصیت‌ها بسیار و بسیار در سیر رمان/داستان مهم است و نویسنده باید روی این نکته تمرکز کند! و البته ویدا در داستان نقش قاتل را دارد، درست! اما چگونه می‌تواند جلوی عده‌ای جان رئیس‌ش به لـ*ـب برساند؟ اما با این اوصاف، باز هم نمی‌توان از جذابیت‌های کم و منکر آن شد. اما باورِ رویدادها در سیر رمان بسیار مهم است. شخصیت‌ها به خوبی جلوه داده شده بود، اما نکته‌ای که نویسنده آن‌ را فراموش کرده بود این است که چگونه ساشا که اِدِعا می‌کرد عاشق ویداست، او را ترک کرد؟ و ویدا که با حس شک به ساشا آن را از خود دور کرد و خلاف ظاهرش عاشق ساشا بود، چگونه توانست آن‌قدر زود عشقش را فراموش کند؟ اگر در سیر رمان، حال و هوای ویدا توصیف می‌شد؛ این نقطه‌ی رمان، جذاب‌تر و قابل باور تربود.
جری بجنکینز می‌گوید:
طوری بنویسید که با خواندن کتاب صحنه تئاتر در ذهن خواننده تداعی شود.
که گویا این‌طور که مشاهده می‌کردیم، نویسنده در توصیفات موفق نبود! با کمی درنگ در وقف دریالوگ‌ها، در ما بینشان می‌توانستید؛ شیء، چهره، مکان، زمان و... را به درستی در ذهن خواننده جلوه دهید. توصیف مکان و زمان بسیار در جذابیت رمان/داستان مهم است، ما وقتی فیلم/سریال می‌بینیم با تماشای محتوای فیلم/سریال فضا در ذهنمان تداعی می‌شود؛ اما در رمان/داستان چنین چیزی وجود ندارد، بنابراین با کمی توصیفات غیر مستقیم می‌توانیم در این موفق باشیم که با قلمِ نویسنده بدون یقین می‌توانم بگویم:
بی‌شک چنین استعدادی را دارد!
داستان چهار مرکب زندگی؛ در ژانر "اجتماعی" به خوبی موفق بوده و به خوبی درِش موفق بوده.
در سخن آخر، می‌توانم بگویم که داستان چهار مرکب زندگی، با ویرایش نکاتی که اشاره کردم اثری بی‌نقص از آب در می‌آید و برای داشتن اثری زیبا باید جُست!
با تشکر از نقد پذیری شما
انجمن_۹۸
سلام عزیزم:tongueym: مرسی از نقد خوب و مفیدت:tongueym:
چندتا چیزی که گفتی رو جواب بدم:
اول بگم سارا قاتل بود:consolingb:
و قبول دارم شخصیتش کلیشه‌ای بود؛ ولی برای همون باورپذیری، باید چیزی رو می‌نوشتم که برای خواننده قابل باور باشه؛ چیزی که برای سارا اونقدری ارزشمند باشه که وقتی اونو از دست بده، دست به هرکاری بزنه تا خودش از لحاظ روحی آروم بشه
و سارا که الان جوونه و اینقدر حرفه‌ایه، بخاطر اینه که از نوجوونی این کارو کرده:consolingb:
اگه منم بخوام از الان یه کاری رو تمرین کنم، مسلما تو ده سال بعدی توش حرفه‌ای می‌شم حتی اگه استعدادشو ذاتا نداشته باشم؛ ده سال تمرین چیز کمی نیست:shyb:
و سارا خودش اشاره کرد که: «چون اکثر قاتل‌هایی که دستگیر شدن، مرد بودن یعنی قاتل زن نداریم؟ نخیر! چون ما زنا کارمونو با ظرافت و وسواس کامل انجام می‌دیم!»
و خب... درمورد رئیس حرفی ندارم واقعا:shyb: یه جورایی می‌خواستم نشون بدم وقتی سورن و سارا همکاری می‌کنن، می‌تونن حتی جلوی اون همه آدم هم یکی رو بکشن، هرکی که سر راهشونو بگیره و نذاره به هدفشون برسن!
درمورد ساشا بگم که... من خودمو جای شخصیت ساشا گذاشتم، من خودم اینجوریم که دوست دارم اطرافیانم، مخصوصا کسایی که بهشون اهمیت میدم، بهم اعتماد داشته باشن.
درسته که اون افکار ویدا و شک‌ها دست خودش نبود و ناخوداگاه اینجوری میشد، ولی ساشا نمی‌تونست اینو درک کنه! چون خودش بی‌نهایت به ویدا اعتماد داشت و مسلما دوست داشت ویداهم همینقدر بهش اعتماد داشته باشه•~• و خب طبیعیه که براش قابل تحمل نباشه
درمورد کنار اومدن ویدا با این قضیه قراره بعدا بگم، قبلا یه اشاره‌ی کوچیکی به بهار درمورد این قضیه شده بود؛ بیشتر می‌خوام اون عنایتی که درموردش حرف می‌زدم رو نشون بدم، یعنی چیزی که بهار می‌خواد، حتما اتفاق میفته، و بهار هم خواسته بود ویدا بتونه کنار بیاد، فراموش کنه و دوباره عاشق بشه!
توصیفات هم قبول دارم توش خیلی موفق نبودم، بذار به پای اولین تجربم:shyb: چیزایی که برای خودم قبلا می‌نوشتم، هیچ توصیفی نداشت و خودم بعضی اوقات تو تصورش می‌موندم:shyb::l3b: باز الان یه چیز محوی تو ذهن خواننده میاد:shyb::l3b:
بازم خیلی ممنون از نقد خوبت:aiwan_light_give_heart2: سعی می‌کنم ایرادهاشو تا جایی که می‌تونم برطرف کنم:aiwan_light_give_heart2:


نقد و بررسی رمان چهار مرکب زندگی | marjan.h کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • قهقهه
  • جذاب
Reactions: لاله ی واژگون، ZaHRa، MĀŘÝM و 6 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا