- عضویت
- 23/7/21
- ارسال ها
- 277
- امتیاز واکنش
- 2,388
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- کرمان
- زمان حضور
- 12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس مارال اینا رو بهش گفته!
- آهو تو واقعاً حرفهای مارال و باور کردی؟
با صدای بغض دارش گفت:
- آره؛ باور کردم.
سرش پایین بود که دستم و زیر چونهاش گذاشتم و سرش بالا آوردم.
توی چشمهاش زل زدم و گفتم:
- میدونی که مامانم چقدر برام عزیزه؟
بیصدا سری تکون داد که ادامه دادم:
- به جون مامانم من نگفتم؛ اون مارال...
- آهو تو واقعاً حرفهای مارال و باور کردی؟
با صدای بغض دارش گفت:
- آره؛ باور کردم.
سرش پایین بود که دستم و زیر چونهاش گذاشتم و سرش بالا آوردم.
توی چشمهاش زل زدم و گفتم:
- میدونی که مامانم چقدر برام عزیزه؟
بیصدا سری تکون داد که ادامه دادم:
- به جون مامانم من نگفتم؛ اون مارال...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: