- عضویت
- 23/7/21
- ارسال ها
- 277
- امتیاز واکنش
- 2,388
- امتیاز
- 178
- محل سکونت
- کرمان
- زمان حضور
- 12 روز 13 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
سردار از اتاق بیرون رفت و شالم رو از روی سرم کشیدم؛ خیلی خسته بودم و خوابم میومد.
- آهو من میرم دوش بگیرم.
سری تکون دادم و گفتم:
- باشه، منم میخوابم.
اتاقمون بزرگ بود؛ تم بنفش و سفیدی داشت که آرامش خاصی بهت میداد و یک کمد دیواری و میز توالت، یک تـ*ـخت دو نفر که روبهروی میز توالت بود و حموم و دستشویی...
- آهو من میرم دوش بگیرم.
سری تکون دادم و گفتم:
- باشه، منم میخوابم.
اتاقمون بزرگ بود؛ تم بنفش و سفیدی داشت که آرامش خاصی بهت میداد و یک کمد دیواری و میز توالت، یک تـ*ـخت دو نفر که روبهروی میز توالت بود و حموم و دستشویی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان در حوالی عشق و انتقام | Mobina.85 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: