نویسنده این موضوع
ترسیده به پسرش خیره شده بود که هوا را عمیق تنفس میکرد و باز هم آرام نمیشد!
به اتاقش رفت و لباس فرمش را پوشید؛ باید میرفت جایی که آرام شود و چه جایی بهتر از اداره که میتوانست تمام حرصش را سر پروندهای که حل نمیشد خالی کند؟!
موهایش را به سمت بالا هدایت کرد و از اتاق خارج شد. تند تند به سمت در خروجی رفت...
به اتاقش رفت و لباس فرمش را پوشید؛ باید میرفت جایی که آرام شود و چه جایی بهتر از اداره که میتوانست تمام حرصش را سر پروندهای که حل نمیشد خالی کند؟!
موهایش را به سمت بالا هدایت کرد و از اتاق خارج شد. تند تند به سمت در خروجی رفت...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
ویژه رمان۹۸ رمان چهار مرکب زندگی | ~MARJAN~ کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: