خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

بردیا مهرزاد

ناظر آزمایشی + گوینده آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
2/2/24
ارسال ها
107
امتیاز واکنش
638
امتیاز
153
زمان حضور
16 روز 2 ساعت 9 دقیقه
سودا دختری که با پدربزرگ و دوست پدربزرگ به همراه دخترش سارا که خواهر رضایی سودا هست زندگی می کند
سودا از کودکی تا به حال پدر و مادرش را ندیده و همیشه منتظر بازگشت آنها هست پدر و مادرش در واقع برای حفاظت از دشمنان او را پیش پدربزرگش گذاشته اند.
باسلام، ناظر شما HASTI❅
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما...:گل:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

بردیا مهرزاد

ناظر آزمایشی + گوینده آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
2/2/24
ارسال ها
107
امتیاز واکنش
638
امتیاز
153
زمان حضور
16 روز 2 ساعت 9 دقیقه
درود:roseb:
عنوان ژیانو
ژانر عاشقانه
خلاصه
روایتگر زندگی یه نویسنده‌ی ۲۰ ساله‌ی افسرده‌س که با مواجه شدن با هیت‌های زیادی از خواننده‌ها به شدت از نویسنده‌گی زده میشه.
ناظر پیشنهادی daryam1
باسلام، ناظر شما Mitra_Mohammadi
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما...:گل:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

barani35

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/4/24
ارسال ها
2
امتیاز واکنش
0
امتیاز
12
سن
49
زمان حضور
3 ساعت 2 دقیقه
مقدمه:
...


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
آخرین ویرایش:

بردیا مهرزاد

ناظر آزمایشی + گوینده آزمایشی
کاربر رمان ۹۸
  
  
عضویت
2/2/24
ارسال ها
107
امتیاز واکنش
638
امتیاز
153
زمان حضور
16 روز 2 ساعت 9 دقیقه
با سلام
متأسفانه به دلیل عدم ارائه اطلاعات کافی، امکان تعیین ناظر برای شما وجود ندارد.


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

_MSH_

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
14/7/24
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
3
امتیاز
3
سن
24
زمان حضور
1 روز 5 ساعت 3 دقیقه
عنوان: گریس و نخبگان
ژانر: فانتزی
خلاصه:
رمان راجب به مدرسه‌ی جادویی هست که نخبه‌‌ها اونجا درس می‌خونن که پنج تا دختر از قوی ترین‌ خاندان ها به این مدرسه میرن
اونا با استفاده از یک گوی می‌خواستن به محل جادوها برن ولی مشکلی پیش میاد و به جاش باعث میشه به یک مکان دیگه برن و اونجا یک زن رو می‌بینن که اونارو دوباره به مدرسه بر می گردونه ولی اونا می‌فهمن که پنج سال به آینده سفر کردن و بعد اونا به دنبال این راز که چرا به آینده سفر کردن میوفتن که در این راه رازهای تاریک اون مدرسه رو هم کشف می‌کنن


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: Della࿐ و MaRjAn

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,788
امتیاز واکنش
33,756
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
239 روز 9 ساعت 36 دقیقه
عنوان: گریس و نخبگان
ژانر: فانتزی
خلاصه:
رمان راجب به مدرسه‌ی جادویی هست که نخبه‌‌ها اونجا درس می‌خونن که پنج تا دختر از قوی ترین‌ خاندان ها به این مدرسه میرن
اونا با استفاده از یک گوی می‌خواستن به محل جادوها برن ولی مشکلی پیش میاد و به جاش باعث میشه به یک مکان دیگه برن و اونجا یک زن رو می‌بینن که اونارو دوباره به مدرسه بر می گردونه ولی اونا می‌فهمن که پنج سال به آینده سفر کردن و بعد اونا به دنبال این راز که چرا به آینده سفر کردن میوفتن که در این راه رازهای تاریک اون مدرسه رو هم کشف می‌کنن
باسلام، ناظر شما Della࿐
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید.
به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: Della࿐ و _MSH_

FMH

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/7/24
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
2
امتیاز
3
سن
24
زمان حضور
8 ساعت 45 دقیقه
به نام یزدانم
نام رمان:لبعت مفتون
نام نویسنده: فاطمه سیاه سر
ژانر: تراژدی، عاشقانه، فانتزی، ترسناک
خلاصه:
ایده ی کلی رمان راجب به یه دختره که توی زندگیش اتفاق های بد و زیادی براش پیش اومده
اون از بچگیش یه عروسک داشته
یه روز اون یه پسر.رو میبینه که از آینده اومده
و بعد ها متوجه میشیم که بخاطر اون عروسک از آینده به گذشته سفر کرده
اون عروسکه عاشق همین پسره بوده
درحالیکه پسره عاشقه گلی دختر نقش اصلی میشه و گلی هم همینطور
و در آخر عروسک گلیو می‌کشه


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: Della࿐ و MaRjAn

Motiiw_A

عضو جدید انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
15/7/24
ارسال ها
1
امتیاز واکنش
1
امتیاز
3
سن
17
زمان حضور
1 ساعت 23 دقیقه
پیش از تو سردیِ گاه و بی گاهِ وجودم به وضوح حس میشد و من از همیشه تهی‌ تر میشدم..

اما نمیدانم درونم چه رخ داد که به من عمرِ دوباره ای بخشید..

این عمر هربار با خنده‌هایت..

با شنیدن صدایت..

حتی با دیدنت از دور تمدید میشد..!

من تو را دیدم..چشمانت را دیدم..تو را زندگی کردم..چشمانت را نفس کشیدم..!

عشق تو بود که باعث شد از همه‌چیز دورتر بشم و به تو نزدیکتر..

گویا تمام تاریکی ها..گوشه گیری ها..بی تابی ها.. به اتمام رسید

سردیِ وجودم به مرور کمتر میشد و حالا گرمایی بود که از وجود تو به من میرسید

و من تو را مانند همین گرما دوست دارم..

یک رنگ.. یکدست.. بی صدا..

و البته بی پایان:)!


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,788
امتیاز واکنش
33,756
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
239 روز 9 ساعت 36 دقیقه
به نام یزدانم
نام رمان:لبعت مفتون
نام نویسنده: فاطمه سیاه سر
ژانر: تراژدی، عاشقانه، فانتزی، ترسناک
خلاصه:
ایده ی کلی رمان راجب به یه دختره که توی زندگیش اتفاق های بد و زیادی براش پیش اومده
اون از بچگیش یه عروسک داشته
یه روز اون یه پسر.رو میبینه که از آینده اومده
و بعد ها متوجه میشیم که بخاطر اون عروسک از آینده به گذشته سفر کرده
اون عروسکه عاشق همین پسره بوده
درحالیکه پسره عاشقه گلی دختر نقش اصلی میشه و گلی هم همینطور
و در آخر عروسک گلیو می‌کشه
باسلام، ناظر شما Della࿐
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,788
امتیاز واکنش
33,756
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
239 روز 9 ساعت 36 دقیقه
پیش از تو سردیِ گاه و بی گاهِ وجودم به وضوح حس میشد و من از همیشه تهی‌ تر میشدم..

اما نمیدانم درونم چه رخ داد که به من عمرِ دوباره ای بخشید..

این عمر هربار با خنده‌هایت..

با شنیدن صدایت..

حتی با دیدنت از دور تمدید میشد..!

من تو را دیدم..چشمانت را دیدم..تو را زندگی کردم..چشمانت را نفس کشیدم..!

عشق تو بود که باعث شد از همه‌چیز دورتر بشم و به تو نزدیکتر..

گویا تمام تاریکی ها..گوشه گیری ها..بی تابی ها.. به اتمام رسید

سردیِ وجودم به مرور کمتر میشد و حالا گرمایی بود که از وجود تو به من میرسید

و من تو را مانند همین گرما دوست دارم..

یک رنگ.. یکدست.. بی صدا..

و البته بی پایان:)!
باسلام، ناظر شما Mitra_Mohammadi منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ▪ ■ تعـــیین ناظـــر رمـــان ■ ▪

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا