خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Niya.Hamzehei

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
331
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
2 روز 2 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت9
خدایا اخه چرا من؟من مگه چیکار کرده بودم که اینطوری خوردم می‌کردن؟! نگاهی به ساعت چوبیِ روی دیوار کردم که ساعت سه رو نشون می‌داد. بلند شدم و لباسم رو با سختی دراوردم! صورتم که بخاطر گریه هام سیاه شده بود رو شستم و روی تـ*ـخت نشستم. اینم از بهترین شب‌های عمرم، هه!
به پهلو دراز کشیدم و از در شیشه‌ای تراس به ماه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ^~SARA~^، حسن رشتبری، دونه انار و 9 نفر دیگر

Niya.Hamzehei

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
331
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
2 روز 2 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
به محض وارد شدن‌ام همه با ترس بلند شدن و با من من گفتن:
- سلام خانوم.
لبخندی زدم و با گرمی جوابشون‌رو دادم با همون لبخند‌ام گفتم:
-کمکی هست من بتونم انجام بدم؟ یکی از خانوم های اونجا که بهش می‌خورد چهل ساله باشه، اومد جلو و گفت:
-این چه حرفیه خانوم، شما رو چه به مطبخ. خودمون انجام می‌دیم
-مگه من چمه؟ منم ادمم دیگه، چه اشکالی داره کار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ^~SARA~^، حسن رشتبری، دونه انار و 9 نفر دیگر

Shaghayegh_G

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
34
امتیاز واکنش
393
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
#پارت11
بعد از رفتن زهرا خانوم، اشکام رو گونم ریخت. اخه مگه من چیکارش کرده بودم که انقدر باهام بد رفتاری می‌کرد؟ چیکارش کرده بودم که اینجوری با من بازی می‌کرد؟! آهی کشیدم و از رو تـ*ـخت بلند شدم؛ تشنم بود و نمی‌تونستم تحمل کنم. با پاهای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ^~SARA~^، حسن رشتبری، نازپری احمدی و 10 نفر دیگر

Niya.Hamzehei

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
331
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
2 روز 2 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت12
نشستم که زهرا خانوم صبحونه مختصری اماده کرد برام
. تشکری کردم و رو به بقیه گفتم:
- لازم نیست انقدر از من بترسین، من با شماها فرقی ندارم که ازم انقدر می‌ترسین.
زهرا خانوم خواست چیزی بگه که گفتم:
-لازم نیست چیزی بگین، فقط انقدر از من نترسین منم مثل شماها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ^~SARA~^، حسن رشتبری، دونه انار و 9 نفر دیگر

Niya.Hamzehei

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
331
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
2 روز 2 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت13
برگشتم و گفتم:
-بله ارباب؟
چونم‌ رو تو دستش گرفت و سرم ‌رو اورد بالا.
تو چشمام زل زد و گفت:
-تو زن منی خب؟ خوشم نمیاد یکی بیاد بگه زنت، بجای اینکه کنارت باشه، باهات باشه، هواتو داشته باشه، از دستورات سرپیچی می‌کنه و مردم ‌رو علیه‌ت برپا می‌کنه. حالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ^~SARA~^، حسن رشتبری، نازپری احمدی و 9 نفر دیگر

Niya.Hamzehei

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
331
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
2 روز 2 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت14
با ترس رفتم سمتش و گفتم:
-ارباب بخدا من فکر کردم شما خوشتون نمیاد.
پوزخند عصبی‌ای زد و‌گفت:
-بهونه ی قشنگی بود.
رفت سمت در که دوییدم جلوش وایسادم؛ کلافه گفت:
-دیانا بیا برو اینور مگه ازم بدت نمیاد؟
-نه، نمی‌رم
داد زد:
-دیانا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: ^~SARA~^، حسن رشتبری، نازپری احمدی و 8 نفر دیگر

Niya.Hamzehei

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
331
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
2 روز 2 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت15
با تعجب ابروهاش رو انداخت بالا و گفت:
-که سمت من بالشت پرت می‌کنی؟
-نه نه، من؟
نم نم اومد سمتم و گفت:
-بله شما. یه بالشتی نشونت بدم...
با یه حرکت من‌رو کشید توی حصار دستاشو و شروع به قلقلک دادن‌ام کرد.
همینجور که از خنده غش کرده بودم، گفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ^~SARA~^، حسن رشتبری، Mahla_Bagheri و 7 نفر دیگر

Niya.Hamzehei

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
331
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
2 روز 2 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت16
تازه به خودم اومدم و دویدم سمتش. گفتم:
- ارباب، میشه منم بیام؟
محکم گفت:
-نه!
- لطفا؟! بیام دیگه
- گفتم نه
کشیده و مظلوم گفتم:
- ارباب. من بیام دیگه اینجا تنها بمونم؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: ^~SARA~^، حسن رشتبری، Mahla_Bagheri و 9 نفر دیگر

Shaghayegh_G

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
34
امتیاز واکنش
393
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
#پارت17
یکم گذشت و طبیب که پیرمرد مسنی بود، ساشا خان رو مرخص کرد و ما برگشتیم عمارت.
با ارباب سرسنگین شده بودم؛ هنوز بخاطر قضیه اون دختره از دستش عصبی و ناراحت بودم. ادم حسودی نیستم ولی... بابا شوهرمه خب! چیکار کنم؟
وقتی برگشتیم دیگه میز رو برای ناهار چیده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ^~SARA~^، حسن رشتبری، Mahla_Bagheri و 9 نفر دیگر

Niya.Hamzehei

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
20/6/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
331
امتیاز
123
سن
17
زمان حضور
2 روز 2 ساعت 9 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت18
با بهت نگاهش کردم که نگاهی به اطراف انداخت و گفت:
- حسودی نکن انقدر، جیغ جیغم نکن. آبرو نزاشتی برام!
اه همش میگه آبرو آبرو. انگار آبرو براش نون و اب می‌شه! دستمو توی دستش گرفت و راه افتاد سمت عمارت؛ منم‌ همراهش کشیده می‌شدم.
حرصی ناخونای بلندم رو توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان تبسمی دوباره | Niya.Hamzehei و Shagayegh_G کاربران انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ^~SARA~^، Ryhwn، ~ریحانه رادفر~ و 9 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا