- عضویت
- 6/12/19
- ارسال ها
- 410
- امتیاز واکنش
- 9,752
- امتیاز
- 263
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۱۹
- بقیشم که دیگه باید یادت باشه مریضی مادربزرگ بدتر شد و زد بالا اخرشم با دایی رفتن خارج تا درمان بشه، مام اومدیم اینجا.
نگاه خیرش رو از من گرفت و به ستارهها دوخت.
به چشماش نگاه کردم، از توی نگاهاش معلوم بود که عمیق تو فکره.
دستش رو رو شونم گذاشت.
آوینا:
- بله، اینا رو یادمه.
یکم فکر کرد و جدی پرسید:
- راستی السا، تو این...
- بقیشم که دیگه باید یادت باشه مریضی مادربزرگ بدتر شد و زد بالا اخرشم با دایی رفتن خارج تا درمان بشه، مام اومدیم اینجا.
نگاه خیرش رو از من گرفت و به ستارهها دوخت.
به چشماش نگاه کردم، از توی نگاهاش معلوم بود که عمیق تو فکره.
دستش رو رو شونم گذاشت.
آوینا:
- بله، اینا رو یادمه.
یکم فکر کرد و جدی پرسید:
- راستی السا، تو این...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان روشنایی ستارهها | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: