- عضویت
- 20/12/20
- ارسال ها
- 487
- امتیاز واکنش
- 10,771
- امتیاز
- 303
- محل سکونت
- مازندران
- زمان حضور
- 33 روز 3 ساعت 26 دقیقه
نویسنده این موضوع
- خوبم!
نفسی از روی آسودگی کشید؛ ولی من باید خودمُ از خانوادم دور کنم. تینا برای من همه چیزه اگه از دستش بدم دیگه هیچی.
- آرتا به من نزدیک نشو! تو باهام نسبتی نداری تو فقط دکتر منی.
با تعحب داشت بهم نگاه میکرد. توی چشمای مشکی نافذش زل زدم. تموم کلماتی که میگفتم بیاختیار بود.
از اینکه یکی هوامو داشته باسه خوشحال بودم؛ اما اون نباید...
نفسی از روی آسودگی کشید؛ ولی من باید خودمُ از خانوادم دور کنم. تینا برای من همه چیزه اگه از دستش بدم دیگه هیچی.
- آرتا به من نزدیک نشو! تو باهام نسبتی نداری تو فقط دکتر منی.
با تعحب داشت بهم نگاه میکرد. توی چشمای مشکی نافذش زل زدم. تموم کلماتی که میگفتم بیاختیار بود.
از اینکه یکی هوامو داشته باسه خوشحال بودم؛ اما اون نباید...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان آخرین سنگ قبر | Neginii کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com