خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
گفتمت تنها دیوانگان دلداده‌ات می‌شوند، نه؟
دست‌کم اگر به یاد نیاوری، این‌جا هستم تا باری پسین و بُرّان رویارویت بگویم.
آه... بشمار، مهتر! چند بار است که در نوشته‌های شیدایی آه می‌کشم؟ هزار است، هزار!
از همان روزهای نخستین دیدار، اهریمن خویی‌ات برم آشکار بود، آشکار!
نه! نمی‌خواهم کسی اشک‌های دردمندم پاک کند، دربرم گیرد و دل پاره‌پاره‌ام نوازش!
تنها از برم بگریز! آری، بگریز! نمی‌خواهم قامتت بینم و آن نام زیبا!
با این بس سیاهی افسون بگریز، که هیچ‌گاه شایسته‌ام نبوده‌ای!
مرا ننگر، ولی بدان تا توانم بود خندیدم، پای کوفتم، بهر دوست داشتننت کوشش گرگ بیابان کردم؛ تا شاید سیاهی پیرامون را نبینم!
من زین پس پای بر دل خونین جگر خواهم نهاد؛ تو نیز ره کج کن و بدرود به رستاخیز!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh، SelmA و 6 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنگام آن رسیده یا نه، ولی بسیار است، بهر سَخُن.[1]
گمان می‌کنم اگر بدین‌گونه بی‌پروا پیش روم، هرگاه خواهم نامه‌ات فرستم و هر گاه نه، لـ*ـب برچینم و تا روزها در سر با خود سُخن کنم، یک روز "دوستت" بخوانم و خورشید دیگر[2]، یا بیزارم به بیزاری تیرگی از ماه و یا دلبرت می‌نامم و خونِ زندگی در تنم روان و با همه‌ی این واژگان، نیشت زنم و تو نیکو رفتارم بدانی؛ سرآغازی از همه داستان شیدایی که نوشتم و خواندم به میان خواهد آمد؛ همان روزگاری که باید به پا خیزم و بگویم:
" او پیشکشی از اهورا است"
یا
"خونگری از سوی گُناهی فراموش شده"
راستت بگویم، چون آن نیک‌رویان که می‌شناسم نیستی؛ نه زلف زری، نه چشمانی بس دل‌کُش، که به دیدارش چون یافتن الماسی نایاب خیره بمانم.
سخن‌هایت نیز، نه آن‌گونه دلنشین و زرین؛ شاید بیشتر چون داستان‌گویان بازارهای پُرهیاهویی که مردم را به کنجکاوی و شگفتی دیوانه‌وار می‌کشند و من در آن بازار به کردار شاهزاده‌ای خم به ابرو و خودکامه که با شگفتی راستینت درمی‌نگرم.
و با این بس جوهر[3]، همنشینی‌ات... گوارا است؛ دم‌ها بوده که می‌خواستم تنها از آنِ من باشی؛ ای بسا کو آن پیمان جای گرفته بر دست![4] من کیستم که تو را تنها کنار خویش نگاه دارم؟ من هیچ‌کس، ولی آن تَن که با غبار تیره‌ی پشت سرش به پندار عام رفتار کردی.
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج


_______________________________________
۱. سَخُن: شکل دیگر واژه‌ی سُخن
۲. خورشید دیگر: روز دیگر
۳. جوهر مجاز از سخن

۴. ای بسا کو آن پیمان جای گرفته بر دست: ای افسوس که تعهدی وجود ندارد.


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh، SelmA و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
دست‌هایم کبود از چنگ زدن بر این زندان باشکوه، زهری نوش جان بر لـ*ـب‌های کبودترم، گیسوان ریخته به یک طره[1] و زانوانی بی‌جان و همنشین با زمین سرد.
تو کجایی، یگانه تاج دارم؟ مرا با روزگاری که قلم نگاشت، در می‌یابی، یا که در پایکوبی‌های شبانه تا گلو می‌نوشی و من کیستم، او کیست، آن کیست!
آه...‌ نمی‌دانم! این پرسش، بی‌جوهر است![2] ولی می‌خواهم با این بلور‌بلور[3] گونه به یاد آوردم؛ آن هنگام که از برای دلبری بر زانو بودی، زخم می‌خوردی و همان‌گونه خون سرازیر از سر و روی، چشم بر می‌آوردی و دیدگانم شکار.
یا آن هنگامه که به نازت دست رد برآوردم، تو به نرمی و زیرکی طره گیسویم چنگ زدی و براستی دلم بردی به نخست.
اکنون گذشته از شیرینی آن روزها، مرا کِی می‌یابی، خِرد؟[4] شاید دمِ مرگ با زهری که می‌چکد، از لـ*ـبِ کبود!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
#The_Great_War
#Taylor_Swift


_______________________________________
1. گیسوان ریخته به یک طره: موهای ریخته به‌غیر از یک طره
۲. بی‌جوهر: بی‌پاسخ
۳. بلوربلور: اشک

۴. خِرد: در لغت به معنی دانایی؛ ولی در این متن کنایه از شخصی حیله‌گر.


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
برای بار دوم دوستت دارم!
آری! برای بار دوم!
این دومین بار است، که شیرینی نُقل نگاهت بر دلم می‌نشیند؛ گرچه دیگر نشانی از گونه‌ی انار‌رنگ و دلی که بخواهد ره آسمان، نیست!
و این بار به راستی از تماشایت دریاوار[1] شادمانم؛ آه، این لَبخند را می‌نگری؟ آری دیوانه! درخشش گنج مرواریدم[2] به راستیِ راست برای توست!
ای بسا نمی‌دانم تو چگونه می‌پنداری و می‌نگری؛ شاید به ستاره‌ی گردان کف[3] و شاید به فرزانگی دویم[4]، ولی اگر به دیداری درخور این دوستت دارم‌ها رسیدیم، نزدیک آ و پاسخم گو!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________

۱. دریاوار: بسیاربسیار

۲. درخشش گنج مروارید: لَبخند عمیق و درخشان گنج مروارید برگرفته از خوان هشتم اخوان ثالث
۳. ستاره‌ی گردان کف: اشاره به فال کف دست، منظور خرافات بی‌اساس

۴. فرزانگی دویم: علم استدلال


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh، SelmA و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
از دیدارت پشیمانم، زیبای دروغین!
پشیمانم که گفتگو به میان آمد، درآمیختگی چشمان هردو، گریستن، خنده و قهر و آشتی؛ آن هم هنگامی که هیچ رشته‌ی مهری میان من و تو نبوده و نیست!
پس پشیمانم، چون پشیمانی مهتابی که پیوسته چهره‌ی خود بر رود روان می‌دید و هنگامی که از برایش بر زمین شتافت، از جایگاه والا سقوط کرد.
آری! من نیز در پی سرابی چون این، خون دل‌ها خوردم، مهربانی‌ام را بر پای نیاز عشق نوشتی و سخنان دل‌کش نافرزانه روانه‌ام کردی؛ تا به این جا که می‌پندارم در ژرفای چاهی دور افتاده سقوط کرده‌ام و آزارگری‌هایت، چه به نگاه چه به سخن‌هایی که خود را دیوانه پندارم، پیوسته در سرم به غوغا.
اکنون چه می‌پنداری؟
من سخنی نو دارم!
بیا این همنشینی را به پایان سپاریم، من دیگر هیچ نامه نخواهم فرستاد، تو نیز... دیگر به دیدارم لبخند بر رخسار نگذار؛ بیا هیچ‌گاه چون دوستانی کهن با یکدیگر رفتار نکنیم و به کردار دو ناآشنا به ریشه[1] از برهم گذریم و بدرود به هیچ‌گاه!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج

_______________________________________

۱. ناآشنا به ریشه: افرادی که همیشه غریبه بوده‌اند.


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh، SelmA و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنگام نگریستن بر آب پاک و روان، شنیدن نوایی آرامش‌بخش از سرزمین‌های نو و وزش بادی نرم تا که غبار تیره‌ی اندوه از سینِه‌گاه برون شود؛ بر یادم روان می‌شوی، چون آب زلال کوه تبار و این بس زیباست، که دلبری بس کهن این‌گونه به یاد می‌آید؛ ای بسا[1] دیگر نه سخنی از دل‌تنگی‌های رنج‌آور است و نه دیداری سرشار از زندگی راستین!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج

_______________________________________

۱. ای بسا: ای افسوس


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh، SelmA و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس... همنشینی‌هایی که هیچ‌گاه به سرانجام نمی‌رسند، این‌گونه‌اند!
از نیش آفتاب تابستان تا این سورت[1] سرمای دی، زندگی به چرخ دیگرم می‌گردد و نیز در این میانه گمانم می‌رفت شاید با تَنی که شیدایم، رویاروی شوم؛ ولی نه، زهی خواب بیهوده[2]!
مهتری پسین که رویارویم ایستاد، به هیچ[3]، رنگ شیدایان نداشت؛ در پی ام می‌دوید، ناگواری سخنان و نازهای بی‌چشمم[4] به جان می‌خرید، تا تنها لَختی در کنارش باشم و واژگانی نافرزانه و ریشخند روانه‌ام می‌کرد؛ گویی می‌پنداشت بهر دلبری از این ساده جامه، چند واژه‌ی سیاه[۵] بس است!
ولی اینک پس از فراز و فرود بسیار، پس از اشک ارزشی که بارها از مژگان بلند فرو ریخت، قلم می‌داند و تن جامه[۶]، که این همنشینی بیهوده به تباهی است و آن واژگان و دویدن‌ها... تنها بهر یک مگس پرانی![۷]
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج

_______________________________________

۱. سورت: شدت

۲. زهی خواب بیهوده: زهی خیال باطل
۳. به‌هیچ: هرگز
۴. نازهای بی‌چشم: ناز و کرشمه از روی بی‌اعتنایی
۵. سیاه: بی‌ارزش، احمقانه
6. قلم و تن جامه مجاز از همه‌ی وجود نویسنده

۷. مگس پرانی: تفریح، سرگرمی


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh، SelmA و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌توانم چون روزهای پیشین، هنگامی که دلدار و دلبر بودیم، بر سر و دستت بنگرم و هر دست می‌بری از بر کنم.[1]
ولی نیک می‌دانی این سخن از بر کردن‌ها تا نیمه‌شب یا سپیده‌گاه، هیچ‌گاه به سرانجامی نمی‌رسد؛ چرا که من به هیچ تو را شیرین نبودم و تو نیز مرا فرهاد یا خسرو.
اشک‌ها از گونه به باران فرو می‌ریختند، هنوزت[2] از گستاخی شرم دارم؛ آری! به همان‌سان که تو بی‌پروا و گستاخ بودی، من شرم‌دار و وارسته.
پس چگونه این دو تن می‌توانند در کنار یکدیگر باشند، به نام شمع و پروانه؟[۳]
آن هم شمع و پروانه؟
نمی‌شنوی آنان که فرزانه می دانی، مرا اهریمن می‌خوانند؟ چگونه آن خِرد پچ‌پچ‌ها نمی‌شنوی؟
مگر نه آن‌که پیوسته بزرگانمان می‌گفتند کسانی چون شما در پی وارستگان؟
بشنو که مگس‌های پروانه می‌گویند، من ویرانه تبارم و هزار چهره!
آری، بشنو و در پی آن قهوه گیسوی بی‌همتا شو!
دیوانه نیستم، مهتر! درخشش گنج مروارید[۴] رها کن، که من نیز باید گیسو تراشم و راهی آتش‌کده!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج

_______________________________________

1. هر دست می‌بری از بر کنم: تو را به خوبی می‌شناسم

۲.رهنوزت: ت متعلق به کلمه ی گستاخی است؛ جهش ضمیر
۳. دشمع و پروانه: عاشق و معشوق

۴. درخشش گنج مروارید: لبخند، خنده


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh، SelmA و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنگامی که آن خردمند دستم بُرید،‌ هنگامی که خون به روانی از دستم فرو می‌ریخت و هزار تندباد دیگر در پس؛ باید می‌دانستم که جوانه‌ی پسین در ژرفای دل، تو هستی و به این زودی از دل برون نمی‌شوی؛ دست‌کم به نام گریه‌های ژرف، پنهان یا آشکار و فریادهایی از سر ناتوانی.
دوستان می‌خواندند پیوسته، که تنها دوستی یا فروتر؛ ولی آیا می‌دانستند از دیدارت گاه به هول و هراسم و گاه آن لبخند راستین و کودکانه تنها بهر توست؛ تنها!
اکنون نیز نیازمند آن خردمندم و دست بریدن[1]، چرا که نیک می دانم دلم در بند توست؛ مهتر زیبا سخن!
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________

۱. دست بریدن: تلنگر برای هوشیاری عقل


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh، SelmA و 5 نفر دیگر

Tiralin

مدیر تالار ترجمه + مدرس نویسندگی
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
مدیر تالار انجمن
مترجم انجمن
  
عضویت
31/3/20
ارسال ها
867
امتیاز واکنش
10,293
امتیاز
353
سن
21
زمان حضور
54 روز 4 ساعت 47 دقیقه
نویسنده این موضوع
" ما هیچ‌گاه نمی‌توانیم فرمان برانیم و کاغذ، که دلداده‌ی چه کس خواهیم بود."
این نوا را به نام آوایی از سرزمین‌های نو به گوش سپردم؛ در روزگاری که باشکوه، نخستین دلبرم به ریشخند مرگبار می‌گرفتم و اکنون...
یکی دیگر و به جوهر همین سخن، در دل می‌پرورم.
از سر بغض و کینه، بیزاری و شکار، سرانجام دلداده‌ی سیاهی افسون شدم؛ آه، سیاهی افسون!
کجایی مهتر؟ هر کجا و آزاد از هفت پادشاهی!
من کجایم؟ در پیچ و خم دنج!
شاید به هیچ[1] ندانی، ولی تیرالین می‌نگارد: دست‌کم به برگ زیر پایت غبطه خورم و زهری در پی‌اش!
نمی‌دانی، ولی بدان! سخن گفتنت با آن شیرین سخن‌های زیباروی، برم[2] چون زهری است، که زندان‌بان به بی‌گُناهانِ گُنه جامه می‌خورد[3]؛ پس آه و فریاد!
بیزارت بودم، در پی‌ام دویدی به مرگ[4]، آن‌گاه که مَنَت دل سپردم، به مانند غباری... ناپدید گشتی و دوات به کنار.[5]
#تیرالین
#دل_نوشته
#پیچ_و_خم_دنج
_______________________________________

1. به هیچ: هرگز

۲. برم: برایم
۳. می خورد: می خوراند
۴. دویدی به مرگ: مرگبار دویدی

۵. دوات به کنار: معادل والسلام


دلنوشته پیچ و خم دنج | elina2003 کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، Sotøødeh، SelmA و 5 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا