خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
به ‌سرعت تماس را برقرار کرده و قبل از هر صحبتی از جانب او، باهیجان شروع به صحبت کردم.
- ببین کی زنگ زده! ستاره سهیل شدی دختر! حالا دیگه عروسی منم نمیای؟! دارم برات! بگو ببینم ببینم برگشتی شیراز؟ اگه برنگشتی خودم میام تهران دیدنت؛ تحمل دوری تو هم حدی داره!
بالاخره سکوت کردم که صدای آرام و کمی مخلوط باناز همیشگی‌اش بلند شد.
- سلام بر تو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 8 نفر دیگر

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
بالاخره از حصار دستانش بیرون آمده و با خوردن کمی آب، مرا روبه‌رویش نشاند. با دل‌تنگی نگاهش می‌کردم که با آن مانتوی جلوباز و گشادش که سه‌رنگ بود و رنگ طوسی‌اش را با شالش ست کرده بود، روبه‌رویم نشسته بود. اشک‌هایش را با دستمال پاک کرد و دستانم را گرفت. با صدا گرفته ناشی از گریه گفت:
- دردت به جونم که انقدر پُرت کردن! الان بهتری؟ می‌خوای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 8 نفر دیگر

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
- میگم لیلی تو که دیگه به اون فکر نمی‌کنی؟ هان؟!
سکوت کرده بودم و به میز خیره بودم. من هنوز فرهاد را فراموش نکرده بودم؛ ولی در نبودش و بعد از این همه وقت جایگاهش کم‌رنگ شده بود. با حرف پری ترسی به جانم افتاد. اگر سروکله‌اش پیدا شود، حتماً تپش قلب من به همان شدت سابق بازمی‌گردد.
پری از سکوت من کلافه شده بود و انگشتان کشیده‌ی دستش را به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 8 نفر دیگر

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صحبت‌های پری غرق در فکرِ گذشته شدم.
سال سوم من بود و سال چهارم پری که من با مداد رنگی و دفتر خود در حال نقاشی بودم و پری در حال دو از جلوی من رد شد. یکی از مداد رنگی‌هایم زیر پایش رفت و به زمین افتاد.گریه می‌کرد و آن‌جا نمی‌دانم چرا؛ ولی همه مرا مقصر می‌دانستند! شاید چون مداد ازآن من بود. او که پایش لیز خورده بود و پشت سرش به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 8 نفر دیگر

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
- تو ح... حق نداری به پ... ری توهین کنی! من برده تو نیستم ک... که باهام این‌جوری رف... تار می‌کنی! ه...هر کار د...دلم بخواد می‌کنم! شماها منو م... مجبور به این ازدواج کردین؛ پس همینی که هست!
این‌بار چشمانش به قرمزی می‌زد و از عصبانیت نفس‌نفس می‌زد. دندان‌‎هایش را به هم می‌فشرد و در نهایت فریادی از عصبانیت زد و درحالی‌که انگشت اشاره‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 8 نفر دیگر

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرش را پایین انداخت بود و چیزی نمی‌گفت. نمی‌دانم درست یا غلط؛ ولی حرفی را زدم که بعد از گفتنش پشیمان شدم.
- من منتظر فرصتم! فرصت برای طلاق و خلاص شدن از دست تو! دیگه نمی‌تونم تحملت کنم. مطمئن باش از حالا تو حسرت داشتنم می‌مونی؛ چون علاقه و قلب من مال تو نیست!
چشم‌هایش برای اولین‌بار خشمش را به نمایش گذاشت. ابروهای پهن و جمع‌شده‌اش و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 7 نفر دیگر

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
جواب پیامم را نداد‍؛ اما بعد از دو ساعت که نیمه‌شب شده بود، به خانه بازگشت و بی‌توجه به من که تی‌وی تماشا می‌کردم به اتاقمان رفت. برخاستم و با همان ماگ تمام‌ مشکی، به ‌سمت آشپزخانه رفتم. دلم برای تماشای منظره‌ی بیرون از پنجره‌ی خانه‌ی پدریم تنگ شده بود. در این خانه‌ی آپارتمانی که فقط دو پنجره‌ موجود بود: یکی در راهرو و بالا دیوار و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 7 نفر دیگر

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
از روی صندلی بلند شدم و وارد آشپزخانه شدم. برای خودم و محمد چای ریخته و به جای قبلم بازگشتم. با کنایه درحالی‌که از موضعم کوتاه نمی‌آمدم، گفت:
- شاهکارت دیدن نداره. در عرض یه روزم خوب نمیشه.
دیگر حرفی بینمان ردوبدل نشد. بعد از شستن ظرف‌های صبحانه، آماده‌ی رفتن شدم. تونیک صورتیِ آستین سه‌ربعم را انتخاب کرده و با جین دمپاکش پوشیدم. آرایش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 7 نفر دیگر

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادر: خوش می‌گذره؟ مشکلی که ندارین؟
می‌دانستم دنبال چه‌چیزی‌ست. او می‌خواست بگوید این‌‌همه مخالف بودم و حتماً الان از خوشحالی روی ابرهایم. خبر نداشت دخترش بیهوده با چیزی مخالفت نمی‌کند. حفظ ظاهر کرده و نگاهی به صورت بی‌تفاوت محمد انداختم و طوری که فقط خودش بشنود از لای دندان‌هایم گفتم:
- هه! آره ان‌قدر خوش می‌گذره که هنوز دو هفته از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 7 نفر دیگر

Parvin.Amirkafi

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/7/20
ارسال ها
131
امتیاز واکنش
883
امتیاز
213
زمان حضور
2 روز 21 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
با حرف آقا سلیم، شوهر عمه‌ام نگاهم را به او دادم. با شرمساری رو به ما دوتا گفت:
- شرمنده‌م عمو! نتونستیم خودمون رو به عروسیتون برسونیم! دانشگاه و کار فرهاد، کار خودم و پا درد عمه‌تون واقعاً نشد!
لبخندی زدم و در دل نالید:
- کاش الانم نمی‌اومدین.
محمد که سکوت مرا دید خودش به حرف آمد و درحالی‌که خودش را جلو می‌کشید و یک طرف کتش را به آن‌...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان مطرود از جنگ | پروین امیرکافی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار، ~ROYA~، حنانه سادات میرباقری و 7 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا