- عضویت
- 12/4/21
- ارسال ها
- 27
- امتیاز واکنش
- 299
- امتیاز
- 168
- زمان حضور
- 2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۹
ارشام تا اومد بگه گلتون کم بود. آسا با ته مونده هایی از دلخوری سیگارش رو خاموش کرد و
گفت:
-پیرمون کم بود؛ که اومد.
ارشام با بداخلاقی گفت:
-چته تو؟ هی تیکه میندازی از اول صبحی!؟
آرین اشاره ای بهش کرد؛ تا کاری به کار اسا نداشته باشه.
آسا با بی حوصلگی شروع به صحبت کردن کرد.
-از یکشنبه همه چیز به طور رسمی...
ارشام تا اومد بگه گلتون کم بود. آسا با ته مونده هایی از دلخوری سیگارش رو خاموش کرد و
گفت:
-پیرمون کم بود؛ که اومد.
ارشام با بداخلاقی گفت:
-چته تو؟ هی تیکه میندازی از اول صبحی!؟
آرین اشاره ای بهش کرد؛ تا کاری به کار اسا نداشته باشه.
آسا با بی حوصلگی شروع به صحبت کردن کرد.
-از یکشنبه همه چیز به طور رسمی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com