خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۹

ارشام تا اومد بگه گلتون کم بود. آسا با ته مونده هایی از دلخوری سیگارش رو خاموش کرد و
گفت:
-پیرمون کم بود؛ که اومد.
ارشام با بداخلاقی گفت:
-چته تو؟ هی تیکه میندازی از اول صبحی!؟
آرین اشاره ای بهش کرد؛ تا کاری به کار اسا نداشته باشه.
آسا با بی حوصلگی شروع به صحبت کردن کرد.
-از یکشنبه همه چیز به طور رسمی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، Narín✿، عسل شمس و 7 نفر دیگر

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۰

مسیرش و عوض کرد و به سمت پرتگاه امید راه افتاد. "پرتگاه امید" اسمی که با آسا برای پاتوقشون گذاشته بودن.
رسید. ماشین و همونجا رها کرد و لبه پرتگاه ایستاد و به تهش نگاهی انداخت. این پرتگاه بهش امید میداد. صداش میزد میگفت "اگه جرعت داری یه قدم دیگه بردار. اونوقت که توی هوا دست و پا میزنی و صدای نعره هات توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، Narín✿، Saghár✿ و 7 نفر دیگر

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۱

صدای مروارید اروم اومد و گفت:
-هی بچه ها اون جا رو.
سر اتوسا و غزل به سمتی که مروارید اشاره میکرد برگشت. لـ*ـب های اتوسا کش اومد و رو به مروارید گفت:
-عجب تیکه هایی ان.
غزل با تاسف نگاهش و گرفت و نگاه چپ چپی به مروارید انداخت و بی توجه دوباره سرش و داخل گوشیش برد و خیلی ریلکس به ادامه کارش مشغول شد.
پسر ها...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، ASaLi_Nh8ay، Narín✿ و 7 نفر دیگر

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۲
اتوسا خنده ی بلندی کرد که توجه میزها به سمتشون برگشت و اون بی تفاوت گفت:
-از دست شما دو تا خواهر ها. باشه بابا. اره خیلی خودشون رو گرفتن، مخصوصا اون لباس طوسیه.
مروارید توی جلد بی تفاوتی که از خاندانش به ارث برده بود؛ فرو رفت.
-اره. بهتره بهشون نگاه نکنی.
نوید و بقیه بچه ها بلاخره رسیدن؛ که اتوسا و مروارید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، ASaLi_Nh8ay، Narín✿ و 5 نفر دیگر

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۳

سامان دستاش رو توی هم قلاب کرد.
-دستت طلا پسر، برو مامانی.
سامان، همیشه فرهاد رو سره مرتب بودن، بیش از اندازه و وسواسی بودنش مامانی صدا میزد، صدای خنده جمع بالا رفت و فرهاد هم از روی تاسف سری تکون داد رفت.
غزل نگاهش رو به سمت در خروجی سوق داد. انگار روحش میخواست بره بیرون تا از درون با فریاد، خشم خودش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، ASaLi_Nh8ay، Saghár✿ و 5 نفر دیگر

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۴

آرین که از این همه جدیت و جسارت غزل تعجب کرده بود؛ اما به روی خودش نیاورد و با همون پوزخند وایستاد تا حرفاش تموم بشه.
اومد جواب حرف غزل بده که صدای ارشام اومد:
- آرین کجایی؟! شام سرد شد.
آرین با جدیت توی صورت غزل خم شد که باعث شد غزل اب دهنش و اروم قورت بده و با جذبه همیشگیش و ابروش که بالا رفته بود؛ بلند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 5 نفر دیگر

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۵

قبل از کامل خارج شدن از رستوران صدای بلند ارین که عصبی شده بود به گوشش رسید غزل با لبخند ارامش بخش با بچه ها به سمت خروجی رفت. چون غزل از همه عقب تر بود کسی متوجه این اتفاق نشد و ارین و ارشامم درست متوجه نشدن که کار چه کسی بود. دم در همه منتظر غزل شدن و اول اون از در خارج شد و به ترتیب مروارید، اتوسا، نوید،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، ~ریحانه رادفر~، Saghár✿ و 5 نفر دیگر

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۶

-فکر میکنی همه چیز تموم شده نه؟! اشتباه نکن همه چیز تازه شروع شده جنگ اصلی تازه شروع شده، میدونی که پا پس نمیکشم. میدونی که میتونم! این بازی تموم میشه اما اخرش جوری میشه که من میگم. از اینده خبری ندارم؛ اما می سازمش و هدایتش میکنم. اونجوری که میخوام می سازمش اینده رو من میسازم. تمام دیوارای این عمارت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، Saghár✿، ASaLi_Nh8ay و 5 نفر دیگر

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۷

یاد اخرین باری که الیاس اینجا بود افتاد. درست سه سال پیش؛
"الیاس با خشم.
-تو مقصر اصلی این ماجرایی غزل!
غزل با تخسی چشماش زل زد به الیاس.
-به من چه ربطی داره؟ هان؟ اون خودش نخواست زیر پر و بال محمود باشه. تاوانش رو هم داد.
الیاس با تاسف رو از غزل گرفت.
- متاسفم برات! تو...تو یه ادمی که فقط و فقط برای پول...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، Saghár✿، ASaLi_Nh8ay و 5 نفر دیگر

آنیا عرفانی

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
12/4/21
ارسال ها
27
امتیاز واکنش
299
امتیاز
168
زمان حضور
2 روز 10 ساعت 41 دقیقه
نویسنده این موضوع
#پارت_۱۸

الیاس در جواب اون حجم از شادی تک لبخندی زد و گفت:
-ممنون. دو سه ساعتی میشه.
مهران از پشت یکی از دستگاه ها بلند شد:
-پس اینجا چرا نمیای؟
الیاس پوف صداداری کرد:
- نه اونجا نمیتونم. تو بیا ببینمت.
مهران با لحن لوده ای ادامه داد.
- غلط کردی. پاشو بیا ببینم محمود خان بفهمه اومدی و عمارت نیومدی حسابتو میرسه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیکتوفیلیا | آنیا عرفانی کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: ! ~ ĄŁÎ ~ !، Saghár✿، ASaLi_Nh8ay و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا