خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نهم:
با چشم اریان رو که سمت ایفون رفت و دکمه رو زد دنبال میکردم.
چند دقیقه بعد زنگ در به صدا در اومد که در واحد رو باز کرد ، نگاهم خیره موند رو کسی که پشت در بود:
-این؟!
با لجبازی اخم کرد:
-این نه کمند خانوم!
مانتوی مشکی و شال ساده ای سرش بود،اصلا ارایش نداشت و هر دو دستش پر از ساک دستی های رنگی بود!
اریان دعوتش کرد که بیاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 18 نفر دیگر

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دهم:
در رو پشت سرم بستم ، چشمم به کمند افتاد که روی مبل نشسته بود،چشمش که به من افتاد از جاش بلند شد ، چیزی مثل شنل روی دوشش انداخته بود و شال حریری روی سرش بود،کیف کوچیکی دستش بود و کفش پاشنه بلند ساده ای پوشیده بود:
-ساعت شیش ونیم شده ها تا برسیم تالار میشه هفت خیلی زشته مهمونا برسن ما اونجا نباشیم اخه ناسلامتی...
پریدم وسط...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 18 نفر دیگر

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت یازدهم:
از زبان کمند:
در سالن باز شد و اهنگ ورود عروس و داماد پخش شد،تمامی مهمون ها از جاشون بلند شدن و شروع به دست زدن کردند.
کیمیا با یه لبخند شیرین روی لـ*ـبش دست تو دست با هیام وارد شدند،لباس عروس مدل ماهی ای پوشیده بود که از کمر به بالا سنگ کاری شده بود و از کمر به پایین تور اکلیلی ای داشت! یقیه ی دکلته ی لباس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 17 نفر دیگر

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت دوازدهم:
در ماشین رو پشت سرم بستم که همین باعث شد چراغ داخل ماشین که با پیاده شدنم روشن شده بود خاموش بشه.
با کفش های پاشنه بلند اون هم این وقت شب زیر نور چراغ تیر برقی که مدام خاموش و روشن میشد خودم رو به سمت دیگه ی ماشین رسوندم.
نگاهی از این سر تا سر دیگه ی کوچه انداختم،کسی رد نمیشد و چراغ کمتر خانه ای روشن بود! هوا سرد شده بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 17 نفر دیگر

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سیزدهم:
از زبان کیان:
با حس سردرد عجیبی که داشت مغزمو میفشرد توی جام چرخیدم و چشمم رو باز کردم!
با دیدن کمند کنارم،اون هم با سر و صورت کبود اول تعجب کردم...اما بعد همه چی مثل فیلم از جلوی چشمم گذشت ، توی جام نشستم و با کف دست به پیشونیم کوبیدم:
-توف!
از توی تـ*ـخت پاشدم،لباسام رو از روی زمین برداشتم و انداختم روی مبل گوشه ی اتاق، از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 16 نفر دیگر

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهاردهم:
کفش رو زمین گذاشتم،بی هیچ حرفی پوشیدشون و از خونه بیرون اومد .
سوار ماشین شدیم و بدون هیچ حرفی راه افتادم.
تمام مدت سرشو به شیشه چسپونده بود و هق هق میکرد.
اصلا متوجه نشدم چطور رسیدیم سر کوچه شون که بالاخره حرف زد:
-نمیخواد بری تو کوچه یه وقت یکی میبینه!
بی توجه بهش پیچیدم داخل کوچه:
-کیان با توام!
جلوی در خونه نگه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 16 نفر دیگر

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پانزدهم:
از در کلاس بیرون اومدم و با قدمای بلند سمت ورودی اصلی حرکت کردم. دانشجوها جلوی تابلوی اعلانات دانشگاه که یه پارچه سبز بهش دوخته شده بود جمع شده بودند،مشخصه امروز نمراتشون اعلام میشد!
بی توجه به حجم جمعیت پیش رو،از بینشون گذشتم و از در اصلی وارد حیاط دانشگاه شدم.
افتاب از بالای سر مستقیم به چشمم میتابید،اما دستم نای این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 16 نفر دیگر

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شانزدهم:
اینقد غرق در کلمه به کلمه ی کتاب پیش روم شده بودم که نفهمیدم ساعت کی گذشت و اسمون کم کم شب رو به تن کرد.
من هم بالاخره از کتاب دل کندم و سمت کمدم رفتم،در کمد رو باز کردم،از میان خربار لباس هام که یا روی رخت اویز روی هم انباشته شده بودند یا زیر رخت اویز ها افتاده بودند دنبال پیراهن مردونه ی سفیدم گشتم‌.
بالاخره لباس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 16 نفر دیگر

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هفدهم:
وسایلامو جمع میکنم و باهاش میرم!
چشمام داشت از حدقه میزد بیرون، نگاهی به اریان کردم که داشت خنده اشو میخورد. بابای کمند از جاش بلند شد و رفت توی اتاق کمند که صدای دادش بلند شد :
-من نمیذارم تو بری با اون پسره زندگی کنی!
این بار من بودم که داد میزدم :
-پسره اسم داره ها!
دوباره زدم زیر خنده که اریان هم خندید و اروم گفت :
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 16 نفر دیگر

تینا حسین پور

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
11/4/21
ارسال ها
58
امتیاز واکنش
848
امتیاز
203
سن
18
زمان حضور
5 روز 3 ساعت 10 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت هجدهم:
تقریبا دو هفته از بودن کمند توی خونه ی ما گذشته بود.
البته روزا حدودا عادی میگذشت،از صبح کار میکردم،معمولا برای ناهار خونه نمیرفتم،این تنها راهی بود که میشد کمند رو نبینم! شب هم که برمیگشتم خونه کمند توی اتاقش بود،من هم خودم رو با باشگاه رفتن و کتاب خوندن مشغول میکردم!
فقط اخر هفته ها رو تماماً توی خونه میگذروندم که اون هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان عشق متوازی | Tina.hosinpor کاربر رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زهرا.م، Kiasha، دونه انار و 16 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا