خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۱۱:


زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب
دست نگر پا نگر دست بزن پا بکوب




مسخره باد گشت هر چه درختست و کشت
و آنچ کشد سر ز باد خار بود خشک و چوب




هر چه ز اجزای تو رو ننهد سر کشد
پای بزن بر سرش هین سر و پایش بکوب




چونک نخواهی رهید از دم هر گول گیر
خاک کسی شو کز او چاره ندارد قلوب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۱۲:


به جان تو که مرو از میان کار مخسب
ز عمر یک شب کم گیر و زنده دار مخسب




هزار شب تو برای هوای خود خفتی
یکی شبی چه شود از برای یار مخسب




برای یار لطیفی که شب نمی‌خسبد
موافقت کن و دل را بدو سپار مخسب




بترس از آن شب رنجوریی که تو تا روز
فغان و یارب و یارب کنی به زار مخسب




شبی که مرگ بیاید قنق کرک گوید
به حق تلخی آن شب که ره سپار مخسب




از آن زلازل هیبت که سنگ آب شود
اگر تو سنگ نه‌ای آن به یاد آر مخسب




اگر چه زنگی شب سخت سـ*ـاقی چستست
مگیر جام وی و ترس از آن خمار مخسب




خدای گفت که شب دوستان نمی‌خسبند
اگر خجل شده‌ای زین و شرمسار مخسب




بترس از آن شب سخت عظیم بی‌زنهار
ذخیره ساز شبی را و زینهار مخسب




شنیده‌ای که مهان کام‌ها به شب یابند
برای عشق شهنشاه کامیار مخسب




چو مغز خشک شود تازه مغزیت بخشد
که جمله مغز شوی ای امیدوار مخسب




هزار بارت گفتم خموش و سودت نیست
یکی بیار و عوض گیر صد هزار مخسب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۱۳:


رباب مشرب عشقست و مونس اصحاب
که ابر را عربان نام کرده‌اند رباب




چنانک ابر سقای گل و گلستانست
رباب قوت ضمیرست و سـ*ـاقی الباب




در آتشی بدمی شعله‌ها برافزود
بجز غبار نخیزد چو دردمی به تراب




رباب دعوت بازست سوی شه بازآ
به طبل باز نیاید به سوی شاه غراب




گشایش گره مشکلات عشاقست
چو مشکلیش نباشد چه درخورست جواب




جواب مشکل حیوان گیاه آمد و کاه
که تخم میل او شد خمیرمایه خواب




خر از کجا و دم عشق عیسوی ز کجا
که این گشاد ندادش مفتح الابواب




که عشق خلعت جانست و طوق کرمنا
برای ملک وصال و برای رفع حجاب




به بانگ او همه دل‌ها به یک مهم آیند
ندای رب برهاند ز تفرقه ارباب




ز عشق کم گو با جسمیان که ایشان را
وظیفه خوف و رجا آمد و ثواب و عقاب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۱۴:


تو را که عشق نداری تو را رواست بخسب
برو که عشق و غم او نصیب ماست بخسب




ز آفتاب غم یار ذره ذره شدیم
تو را که این هـ*ـوس اندر جگر نخاست بخسب




به جست و جوی وصالش چو آب می‌پویم
تو را که غصه آن نیست کو کجاست بخسب




طریق عشق ز هفتاد و دو برون باشد
چو عشق و مذهب تو خدعه و ریاست بخسب




صباح ماست صبوحش عشای ما عشوه ش
تو را که رغبت لوت و غم عشاست بخسب




ز کیمیاطلبی ما چو مس گدازانیم
تو را که بسـ*ـتر و همخوابه کیمیاست بخسب




چو سرخوش هر طرفی می‌فتی و می‌خیزی
که شب گذشت کنون نوبت دعاست بخسب




قضا چو خواب مرا بست ای جوان تو برو
که خواب فوت شدت خواب را قضاست بخسب




به دست عشق درافتاده‌ایم تا چه کند
چو تو به دست خودی رو به دست راست بخسب




منم که خون خورم ای جان تویی که لوت خوری
چو لوت را به یقین خواب اقتضاست بخسب




من از دماغ بریدم امید و از سر نیز
تو را دماغ تر و تازه مرتجاست بخسب




لباس حرف دریدم سخن رها کردم
تو که برهنه نه‌ای مر تو را قباست بخسب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۱۵:


چشم‌ها وا نمی‌شود از خواب
چشم بگشا و جمع را دریاب




بنگر آخر که بی‌قرار شدست
چشم در چشم خانه چون سیماب




گشت شب دیر و خلق افتادند
چون ستاره میانه مهتاب




هم سیاهی و هم سپیدی چشم
از می خواب هر دو گشت خراب




جمله اندیشه‌ها چو برگ بریخت
گرد بنشست بر همه اسباب




عقل شد گوشه‌ای و می‌گوید
عقل اگر آن تست هین دریاب




بنگی شب نگر که چون دادست
جمله خلق را از این بنگاب




چشم در عین و غین افتادست
کار بگذشت از سؤال و جواب




آن سواران تیزاندیشه
همه ماندند چون خران به خلاب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۱۶:


چونک درآییم به غوغای شب
گرد برآریم ز دریای شب




خواب نخواهد بگریزد ز خواب
آنک بدیدست تماشای شب




بس دل پرنور و بسی جان پاک
مشتغل و بنده و مولای شب




شب تتق شاهد غیبی بود
روز کجا باشد همتای شب




پیش تو شب هست چو دیگ سیاه
چون نچشیدی تو ز حلوای شب




دست مرا بست شب از کسب و کار
تا به سحر دست من و پای شب




راه درازست برانیم تیز
ما به درازا و به پهنای شب




روز اگر مکسب و سوداگریست
ذوق دگر دارد سودای شب




مفخر تبریز توی شمس دین
حسرت روزی و تمنای شب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۱۷:


یار آمد به صلح ای اصحاب
ما لکم قاعدین عند الباب




نوبت هجر و انتظار گذشت
فادخلوا الدار یا اولی الالباب




آفتاب جمال سـ*ـینه گشاد
فاخلعوا فی شعاعه الاثواب




ادب عشق جمله بی‌ادبیست
امه العشق عشقهم آداب




باده عشق ننگ و نام شکست
لا رأسا تری و لا اذناب




لـ*ـذت عشق با دماغ آمیخت
کامتزاج العبید بالارباب




دختران ضمیر سرمستند
وسط روض القلوب و الدولاب




گر شما محرم ضمیر نه‌اید
فاسئلوهن من وراء حجاب




شمس تبریز جام عشق از تو
و خذ الکبد للشراب کباب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۱۸:


علونا سماء الود من غیر سلم
و هل یهتدی نحو السماء النوائب




ایعلرا ظلام الکون نور و دادنا
و قد جاوز الکونین هذا عجائب




فان فارق الایام بین جسومنا
فوالله ان القلب ما هو غائب




فقلبی خفیف الظعن نحو احبتی
و ان ثقلت عن ظعنهن الترائب




علیکم سلامی من صمیم سریرتی
فانی کقلبی او سلامی لائب




و کیف یتوب القلب عن ذنب ودکم
فقلبی مدا عما خلاکم لنائب




حواب لمن قد قال عابد بعله
اری البعل قد بالت علیه الثعالب




جواب نصیرالدین لیث فضائل
اری الود قد بالت علیه الارانب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۱۹:


امسی و اصبح بالجوی اتعذب
قلبی علی نار الهوی یتقلب




ان کنت تهجرنی تهذبنی به
انت النهی و بلاک لا اتهذب




ما بال قلبک قد قسی فالی متی
ابکی و مما قد جری اتعتب




مما احب بان اقول فدیتکم
احیی بکم و قتیلکم اتلقب




و اشرتم بالصبر لی متسلیا
ما هکذی عشقوا به لا تحسبوا




ما عشت فی هذا الفراق سویعه
لو لا لقاؤک کل یوم ارقب




انی اتوب مناجیا و منادیا
فانا المسی بسیدی و المذنب




تبریز جل به شمس دین سیدی
ابکی دما مما جنیت و اشرب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿

ozan♪

نگارشگر انجمن
نگارشگر انجمن
  
عضویت
3/9/20
ارسال ها
2,122
امتیاز واکنش
43,349
امتیاز
418
سن
22
زمان حضور
132 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
غزل ۳۲۰:


ابشروا یا قوم هذا فتح باب
قد نجوتم من شتاب الاغتراب




افرحوا قد جاء میقات الرضا
من حبیب عنده‌ام الکتاب




قال لا تأسوا علی ما فاتکم
اذ بدی بدر خروق اللحجاب




ذا مناخ اوقفوا بعراننا
ذا نعیم لیس یحصیه الحساب




ان فی عتب الهوی الف الوفا
ان فی صمت الولا لطف الخطاب




قد سکتنا فافهموا سر السکوت
یا کرام الله اعلم بالصواب


دیوان شمس مولانا

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا