خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
چرا این همه وقت صرف کنیم
که بزرگ شویم
تا از هم جدا شویم؟
***
می‌خواهم که آرام باشی
درست مثل این‌که غایب هستی
صدای من را از دور می‌شنوی
و صدای من تو را لمس نمی‌کند
درست مثل این‌که چشمان‌ات پرواز کرده‌اند به دوردست‌ها
انگار همه چیز از روح من پر شده است
و تو از چیزهایی پدیدار می‌شوی
که از روح من پر است
تو مانند روح من هستی
مثل پروانه‌ی رویا
مثل کلمه‌ی «اندوه».


اشعار پابلو نرودا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار و yeganeh yami

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
تن تو را يکسره
رام و پُر
برای من ساخته اند
دستم را که بر آن می سُرانم
در هر گوشه ای کبوتری می بينم
به جستجوی من...
***
چه كنم تا خود را بازشناسم؟
چگونه مى توانم
پاره هاى خويشتنم را از نو به هم بپيوندم؟
***
در رویاهای من
هیچ عشق دیگری
نمیخوابد
تو خواهی رفت
ما با هم خواهیم رفت
بر فراز آب هایی از جنس زمان
دیگر هیچکس
در کنار من
به درون سایه ها
سفر نخواهد کرد
تتها تو
همیشه سبزی
همیشه خورشید
همیشه ماه


اشعار پابلو نرودا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار و yeganeh yami

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوستت نمی دارم تنها برای آن که دوستت می دارم

من از دوست داشتنت به دوست نداشتنت سفر می کنم

از خواستنت به نخواستنت

قلب من از یخبندان به آتش می پیوندد

دوستت می دارم چرا که تنها تو آنی هستی که دوستش می دارم

چه ژرف بیزارم از تو و بیزاری ازتو

سر تعظیم دربرابرت فرو آوردن

و بزرگی این دوست داشتن دگرگون شونده نمی گذارد مرا

که ببینم تورا، اما من کورکورانه دوستت می دارم

شاید تابش ماه ژانویه،

قلب مرا به زوال کشاند با پرتو ستمگرش

با دزدیدن کلید من برای آرامشی حقیقی

در این بخش داستان آن که می میرد منم ،

تنها منم، ومن از دوست داشتن

خواهم مرد چرا که تو را دوست می دارم

چرا که تو را دوست می دارم، دوست داشتن، در خون وآتش


اشعار پابلو نرودا

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار و yeganeh yami

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
زندگی ما تونلی نیست
میان دو روشنایی مبهم؟
یا روشنایی
میان دو مثلث تاریک؟
یا زندگی آن ماهی
در راه پرنده شدن؟
آیا مرگ از نبودن ساخته شده
یا ماده‌ای خطرناک در درونش است؟
***
از چه کسی بپرسم
برای ایجاد چه اتفاقی به این دنیا آمدم؟
چرا ناخواسته در حرکتم؟
چرا نمی‌توانم آرام بنشینم؟
چرا بدون چرخ می‌چرخم
و بی‌بال و پر پرواز می‌کنم؟
چرا تصمیم به مهاجرت گرفتم
در حالی که استخوان‌هایم در شیلی زندگی می‌کنند؟


اشعار پابلو نرودا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار و yeganeh yami

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
اما اگر هیچ چیز
نتواند ما را از مرگ برهاند
لااقل "عشق"
از زندگی نجاتمان خواهد داد ...
***

چه دل نگراني ، گاه
وقتي که با مني
و من پيروز تر و سر افراز تر از ديگر مردان
زيرا نمي داني
که در من است
پيروزي هزاران چهره اي که نمي تواني ببيني
هزاران پا و قلبي که با من راه سپرده اند
نمي داني که اين ، من نيستم
(( من )) ي وجود ندارد
من تنها نقشي ام از آنان که با من مي روند
که من قوي ترم
زيرا در خود
نه زندگي کوچک خود
بل تمامي آن زندگي ها را دارم
و همچنان پيش مي روم
زيرا هزاران چشم دارم
با سنگيني صخره اي فرود مي آيم
زيرا هزاران دست دارم
و صداي من در ساحل تمامي سرزمين هاست
زيرا صداي آن هايي را دارم
که نتوانستند سخن بگويند
نتوانستند آواز بخوانند
وامروز با دهاني نغمه سر مي دهند
که تو را مي بـ*ـو*سد


اشعار پابلو نرودا

 
  • تشکر
Reactions: دونه انار و yeganeh yami

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
درود بر دست هاي تو باد
آنگاه که پر مي کشند به سوي من
که سپيدي شان آوازم
و لبخندشان حيات من است
پاهايت رودي از تداوم
چونان کولی که با جاروبي مي آويزد
امروز در رگ هايم
خون تو جاري است
جرياني لطيف
ساده
و ابدي


اشعار پابلو نرودا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم.
مثلا بنویسم: ” شب شکسته است
وَ تکه تکه می شوند آن ستارگان در دور دست و بر باد می روند.”
شب- باد، در آسمان می پیچد و می خواند.
می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم.
عاشق اش بودم و گاهی هم عاشق ام می شد.
در شبی این چنین به آ*غو*ش دل کشیدم.
بسیار و بسیار زیر آسمان بی‌انتها لبخندش را شکار کردم.
عاشق ام بود و گاهی هم عاشق اش می شدم.
چه گونه می توانستم عاشق آن چشمان درشتِ خاموش اش نباشم.
می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم.
برای درکِ این که ندارم اش، برای حسِ این که گم اش کرده ام.
می شنوم این شب بلند را، که بی او طولانی تر.
بر روح می نشیند این سطرها، مثل شبنم که بر علف.
دیگر چه اهمیت دارد، که نتواستم نگه اش دارم.
شب شکسته ست و او کنارم نیست.
این تمام ماجراست. کسی در دور دست می خواند. در دور دست،
روح ام را یارای نبودن اش نیست.
که انگار در تقلای یافتن اش چشمانم دو دو می زند.
که قلبم می جویدش: اوکنارم نیست.
شبی شبیه بر همان شاخ ساران به صبح می‌رسد.
مای آن زمان، شبیه حالِِ ما نیست.
بی گمان، عاشقش نیستم اکنون، اما چه گونه زمانی بودم.
برای رسیدنِ به او، صدایم، به تقلای جستجوی باد است.
صدایش، چشمان بی انتهایش.
بی گمان، عاشق اش نیستم اکنون شاید اما باشم.
عشق کوتاه است؛ از یاد بردن اش چه طولانی.
از آن شب ها که در می‌دیدمش دیگر،
روحم را یارای نبودن اش نیست.
هرچند این واپسین عذابی است که مرا دچارش می کند،
و این واپسین سطرهایی ست که برایش می نویسم.


اشعار پابلو نرودا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
در پی نشانی از توام
نشانی ساده
میان این رود مواج
که هزاران زن، از آن درگذرند.
نشانی از چشمانت
آنگاه که خجالت می کشند
وقتی که نور را حتی
از خود عبور می دهند.
ناخن هایت، عموزاده های گیلاس اند
و من
گاه در این اندیشه ام که کاش
می شد خراشم می دادند
وقتی که تو را می‌دیدم.
در پی نشانی از توام
اما هیچ کس
به آهنگ تو نیست
یا به روشنایی ات
میان این رود مواج
که هزاران زن
از آن در گذرند.
سراسر
تو کاملی
و من ادامه ات می دهم
چونان رودی که به دریایی از شکوه زنانه
در گذر است.


اشعار پابلو نرودا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوستت نمی دارم چنان که گل سرخی باشی از نمک
زبرجد باشی یا پرتاب آتشی از درون گل میخک
دوستت می دارم آن چنان که گاهی چیزهای غریبی را
میان سایه و روح با رمز و راز دوست می دارند
تو را دوست دارم
همانند گلی
که هرگز شکفته نشد ولی
در خود نور پنهان گلی را دارد.
ممنون از عشق تو
شمیم راستینی از عطر
برخاسته از زمین
که می روید در روحم سیاه
دوستت می دارم بی آنکه بدانم چه وقت و چگونه و از کجا
دوستت می دارم ساده و بی پیرایه، بی هیچ سد و غروری؛
این گونه دوست می دارمت،
چرا که برای عشق ورزیدن راهی جز این نمی دانم
که در آن
من وجود ندارم
و تو...
چنان نزدیکی که دستهای تو
روی سـ*ـینه ام، دست من است
چنان نزدیکی که چشمهایت بهم می آیند
وقتی به خواب میروم...


اشعار پابلو نرودا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار

Armita.M

دستیار تالار هنر
دستیار مدیر
  
عضویت
5/10/20
ارسال ها
626
امتیاز واکنش
17,018
امتیاز
303
محل سکونت
!~شهر فراموشی~!
زمان حضور
70 روز 22 ساعت 25 دقیقه
نویسنده این موضوع
نان را از من بگیر، اگر می خواهی،
هوا را از من بگیر، اما
خنده ات را نه.
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که می کاری،
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می کند،
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می زاید.
از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی،
اما خنده ات که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می گشاید.
عشق من، خنده ی تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی به ناگاه
خون من بر سنگ فرش خیابان جاری ست،
بخند، زیرا خنده ی تو
برای دستان من
شمشیری است آخته.
خنده ی تو، در پائیز
در کناره ی دریا
موج کف آلوده اش را
باید برفرازد،
و در بهاران، عشق من،
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم،
گل آبی، گل سرخٍ
کشورم که مرا می خواند.
بخند بر شب
بر روز، بر ماه،
بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره،
بر این پسربچه ی کم رو
که دوستت دارد،
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند،
نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.


اشعار پابلو نرودا

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار و yeganeh yami
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا