خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
تراشه رو جلوی چشم‌هاشون تکون دادم. باارزش‌تر از اون چیزی بود که فکرش رو می‌کردم.
ابروهام به پیشونیم چنگ زدند و خالد، مثل تمام افرادش خشکش زده بود. کم‌کم اخماش باز شد و لبخند دوستانه زد؛ هرچند لبخند این مرد بعدها کمتر از زهر نخواهد بود!...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ZaHRa، MĀŘÝM، Deana و 27 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
لوکاس، مردک ترسو، عوضی‌ترین فردی بود که می‌شناختم. اون یک شکنجه‌گر قهار بود. اشتباه نکن، اون به خودت حمله نمی‌کرد! اون به کسی که به مرکز قلبت تعلق داشت چنگ می‌نداخت.
وقتی فکرش رو می‌کنم که چقدر شکستن استخوان‌های گردنش زیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، MĀŘÝM، Deana و 27 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
پایین دامنم روی گرد و خاک زمین خط می‌نداخت. با کت چرم کوتاه و یک دامن بالماسکه، کلاه کیپ سرم، ساعت یک‌شب در مرکز ایالت تاباسکو، نقشه‌های ناهمواری رو به ذهنم تزریق می‌کردم.
یوزی ساب رو تو دستم جا دادم. جیکوب(یکی از افراد خالد) پشت سرم جا گرفته بود. لاله‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Deana، Tabassoum و 25 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
به پیچ طبقه سوم رسیدم. نامحسوس دستم رو به کمری دامنم کشیدم و خنجر رو لمس کردم. صداها خفه شد. فقط صدای تیک‌تیک ساعت میومد.
به جلو جهیدم. در نیمه‌باز بود. از تاریکی عظیم خونه، چشمام کم‌سو شده بود. نفسم رو عمیق تنظیم کردم. جلوم مستقیم پذیرایی بود و سمت چپ آشپزخونه! بدنم سرد و سر شده بود. و فاصله سر تا کلت توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Deana، Tabassoum و 22 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
حرکات دست‌پاچه بدلش رو حس کردم. قبل اومدنش، خنجر رو قشنگ تو گوشت شکم لوکاس چرخوندم. مردمک‌های آبیش دودو زد و نفس‌هاش منقطع شد. موهای طلاییش قرمز رنگ شد و اثر هنری زیبایی درست کرد. سرش رو به عقب خم کرد و گردنش جلوه‌گر سیبک گلوی پرانش شد.
نفسم به زحمت خارج شد. ماشین پر سر و صدایی از خیابون رد شد. نور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Deana، Tabassoum و 21 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
نور مهتابی بالای سرمون، یاقوت‌های آب شده‌ی وجودش رو درخشان نشون می‌داد. خونش رقیق بود. من کی هستم؟! «هوم» کشیده‌ای می‌گم.
روی نوک پاهام می‌شینم. وسایل تکه و خرد شده دور و برمون رو نادیده می‌گیرم. دسته‌ی جواهرنشان خنجر رو لمس می‌کنم. شکمش نامنظم بالا‌پایین شد.
باد کولر گازیش عرق پشت گردنم رو خشک می‌کنه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ZaHRa، Deana، Tabassoum و 19 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
ون سفیدی جلوی پاهام پیچید. البته، بیشتر شبیه ماشین‌هایی بود که توش غذاهای چندشناک درست می‌کردند و به خورد مردم می‌دادند.
درش باز شد و روزگار با موهای هویچی‌اش پیاده شد. لگدی به سنگ خیالی جلوی پام زدم. هوا داشت کم‌کم روشن می‌شد و این برای من، با سر و وضعی خون‌مالی اصلا مناسب نبود!
خندون چرخید و مات گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Deana، نگار 1373 و 19 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
گلوم خزی کرد و سرفه‌ی عمیقی به بیرون پرتاب شد. دست رنگ‌پریده‌ی باندپیچی شدم رو روی گلوم گذاشتم. با حرکت دستم، کتفم سوزش کرد. انگار تمام بدنم رو بهم انداخته بودن!
هنوز روی همون کاناپه بودم. ون، توی تاریکی حرکت می‌کرد و فقط صدای لاستیک‌هاش روی آسفالت نمایان‌گرش بود.
به قدری توی کاناپه فرورفته بودم که یک‌طرف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Deana، نگار 1373 و 18 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
مادر، شاه‌ماهی هرماس بود؛ حداقل هرماس این‌طور می‌گفت. از بدو تولدم، تا در اومدن اولین دندون کرسی‌ام شاهد کشمکش‌های بین‌شون بودم. خوش‌گذرونی‌های هرماس، و نخواستن‌های مادر!
مادر زن زیبایی بود؛ اما یک چیز بی نهایت زشتش کرده بود، اون هم ترسش! ترسی که، گوشه به گوشه‌ی ناخن‌هاش رو می‌جویید.
روحان، دندون‌های نیش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Deana، نگار 1373 و 17 نفر دیگر

Mahla_Bagheri

مدیر تالار آموزش نویسندگی
عضو کادر مدیریت
مدیر تالار انجمن
ناظر کتاب
نویسنده ویژه
مدرس نویسندگی
  
  
عضویت
29/4/20
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
15,358
امتیاز
353
زمان حضور
83 روز 2 دقیقه
نویسنده این موضوع
آمریکا_نیویورک/منهتن_خیابان هشتم
«دوماه بعد»
-شیر رو آروم‌آروم به ظرف اضافه می‌کنیم و اول با قاشق هم می‌زنیم چون اگه خشک باشه نمی‌تونیم از همزن استفاده کنیم و بعد... مقداری با قاشق هم می‌زنیم و با همزن برقی به طوری که شکر و پودر کاکائو در شیر حل بشه هم می‌زنیم.
اوه نه، مرگ به این آشپزی! شبیه قاتل‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



ویژه رمان۹۸ رمان رمنده‌ی مرداب | مهلا باقری کاربر انجمن رمان ‌۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: ZaHRa، Deana، نگار 1373 و 18 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا