چند وقت بعد این که اومدم تو انجمن با خانواده پیشگولزاده ها اشنا شدم! حالا چه جوری
داشتم پیام های چند نفرشونو میخوندم که دیدم این به اون میگه خواهر اونم به اون میگه داییی و... خلاصه خندم گرفته بود که این دوسه نفر خانوادگی اومدم عضو شدن.
گذشت و باز دیدم که انگار بازم فامیلاشون هستن
تعجب کرده بودم اخه به یه دختر میگفتن بابا
(آیدا)
هیچی تعجب رو تعجب اومد که چطور اینا همچینین و تازه میگفتم به مرد گنده به عنوان دایی (اوزان) چهطوری اومد تو انجمن مگه بیکاره!
هیچی شک کردم بهشون تاااااا دیدم به یکی میگن پیتزای تازه وارد
اون موقع شکم به یقین شد که اینا خودشون این خانواده رو درست کردن و منم شدم یکی از دختر هاشون
و اما بعدی اوزان
تا حالا تو عمرم همچین اسمی نشنیده بودم
نمیدونستم دختر یا پسر
تا اینکه رفتم تو درباره و خوندم که نوشته پسره
• خاطرات انجمن •
بهترین انجمن رمان نویسی ایران | رمان ۹۸
forum.roman98.com
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com