•| تُپُق زنی シ︎ |•

Jãs.I · 26/1/21

از تُپُق زدن‌هاتون بگید...

( فقط یکم مراعات کنید. )

Jãs.I · 26/1/21

تو داروخونه گفتم " جِل ضد جوج ِِ جینره‌ " چند؟
" ژل ضد جوش سینره "

Z.A.H.Ř.Ą༻ · 26/1/21

این ماجرا مربوط به زمانی هست که کلاس یازدهم بودم.توی مسابقه غژل نویسی مقام دوم‌ استانی رو کسب کرده بودم. اون روز مصادف شده بود با جشن ۲۲بهمن از اداره اومده بودن برای دادن جایزه ها.زمانی که اسمم رو گفتن برای گرفتن جایزم رفتم به جای اینکه بگم ممنونم گفتم شما خیلی ممنون هستید

آبرو برام نموند.

Number one · 26/1/21

محمد، میخواست بگه:
-ممنون مامان، بزرگوارید.
گفت:
-ممنون مامان‌بزرگ

***
همزمان تلفن و آیفون زنگ زدن تلفونو برداشم گفتم:
-بیا تو
آیفونو برداشتم گفتم:
-الو

Armita.M · 26/1/21

شب مهمونی زنگ آیفون رو زدن و من گفتم:
الو؟ :straight_face:

چرا الو؟

***
چرا وقتی من میرم دندونپزشکی و برام بی حسی میزنن بعدش میخندم؟
حالتی از سکته رد میشه :straight_face:

(ابرو برام نموند :straight_face:

)

Jãs.I · 26/1/21

با دوستم تلفنی حرف می‌زدم گفتم:
«چطوری؟ مامانت سلام می‌رسونه؟»

NARGESSSSSSSSSSS · 26/1/21

تلفن همراهم زنگ خورد.
شماره ناشناس بود هول شدم گفتم بلو سلو

~حنانه حافظی~ · 26/1/21

من تا دلتون بخواد تپق زدم بچگی!!
"س"و"َش" بچگی میپرید! یعنی برعکس تلفظ می کرد(شتاره و...)
یه سری همه خونه امون جمع شده بودن، بعد یه مگس سمج تو خونه بود مامانم بهم گف برو مگس کش رو از بابات بگیر بیار من بکشمش!
آقا رفتم جلو بابام ایستادم و بلند گفتم "مگس کش و بده" دیگ خودتون حدس بزنید چی گفتم
خیلی بم خندیدن، خیلیییی!

هنوزم که هنوزه تا منو بعضی از فامیلا میبینن میگن بگو مگس کش!

Ghazaleh.A · 26/1/21

با یک پرستیژی وارد مغازه شدم و یه ساعت چ... کلاس اومدم واس فروشنده که یکدفعه اهنگ رفیق قدیمی رو یادم اومد، با عشوه گفتم:
-ببخشید، اهنگ رفیق قِدیمی رو دارین :rose:

(خودم

‌هام ریخت ‌که او اِ زیرِ کلمه‌ی قدیمی ازکجا اومد:| چرا اونموقع؟؟؟ چرا در اون شرایط خاص؟؟؟ آح در اون لحظه چهره‌ی مغازه دار شبیه کلمه‌ی نگاه معنادار بود! =) :rose:

)

SAEEDEH.T · 26/1/21

یه بار می‌خواستم برم بیرون
دوستم همون‌موقع زنگ زد احوالمو بپرسه :/
شروع کرد به حرف زدن
ولم نمی‌کرد

گفتم ساجده جان عجله دارم باید برم بیرون :aiwan_light_dash2:

گفت عه کِی برمی‌گردی؟
گفتم نمی‌دونم رفتنم با خداست برگشتنم با خودم
چیزی نگفت
یکم مکث کردم دیدم داره می‌خنده فهمیدم گند زدم...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

مدیر ارشد رمان ۹۸

کاربر انجمن رمان ۹۸

دستیار تالار هنر

مدیر بازنشسته رمان ۹۸

عضو تازه وارد انجمن

کاربر نیمه حرفه‌ای

کاربر حرفه‌ای

مدیر بازنشسته رمان۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین