- عضویت
- 31/12/20
- ارسال ها
- 44
- امتیاز واکنش
- 1,135
- امتیاز
- 153
- زمان حضور
- 2 روز 13 ساعت 48 دقیقه
نویسنده این موضوع
اصلا نفهمیدم جمعیت چطوری از سالن خارج شدن، فقط چشمم دنبال اون بیشعور بود. همین که از سالن رفت بیرون سریع کیفمو دادم به بیتا و گفتم:
_ بیتا سویچ ماشینم تو کیفمه، تو با اون برو من جایی کار دارم.
_ یعنی چی، کجا آندیا؟ ...
_ بیتا سویچ ماشینم تو کیفمه، تو با اون برو من جایی کار دارم.
_ یعنی چی، کجا آندیا؟ ...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان نقاشی سرنوشت | neshat83 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com