نویسنده این موضوع
***
رضا روبهروم روی شش صندلی اداری و میزی که وسطشون قرار داشت، نشسته بود و منتظر بهم چشم دوخته بود و من پشت میزم نشسته بودم و توی ذهنم دنبال کلمات میگشتم و سعی میکردم با کنار هم قرار دادنشون جملات رو بسازم.
- نمیخوای حرفی بزنی، برم!
- راز...
دو دل بودم، برای گفتنش ولی باید میگفتم تا خود خوری نکنم، خودم رو نابود نکنم، تا بغض لونه...
رضا روبهروم روی شش صندلی اداری و میزی که وسطشون قرار داشت، نشسته بود و منتظر بهم چشم دوخته بود و من پشت میزم نشسته بودم و توی ذهنم دنبال کلمات میگشتم و سعی میکردم با کنار هم قرار دادنشون جملات رو بسازم.
- نمیخوای حرفی بزنی، برم!
- راز...
دو دل بودم، برای گفتنش ولی باید میگفتم تا خود خوری نکنم، خودم رو نابود نکنم، تا بغض لونه...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: