نویسنده این موضوع
دیگه برام عادی شده بود این دعواها. یکی از سختیهای شغلم بود و این من بودم که این شغل رو با سختیهاش پذیرفتم.
در رو باز کردم و با جذبه و صدایی بلند گفتم:
-اینجا چه خبره؟
انعکاس صدام توی سالن پخش شد و مثل یک بلندگو عمل کرد؛ چند لحظهای سکوت توی سالن با کاشیهایی که تا نصف دیوار رو پوشونده بودن، پیچید. همه توی بهت بودن و هیچ عکسالعملی...
در رو باز کردم و با جذبه و صدایی بلند گفتم:
-اینجا چه خبره؟
انعکاس صدام توی سالن پخش شد و مثل یک بلندگو عمل کرد؛ چند لحظهای سکوت توی سالن با کاشیهایی که تا نصف دیوار رو پوشونده بودن، پیچید. همه توی بهت بودن و هیچ عکسالعملی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: