خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

رمانمون چطوره؟

  • عالی

  • خوب

  • متوسط

  • بد


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
-فکر انتقامی؟
یک تای ابروهام رو بالا دادم و همون‌طور که سرم پایین بود به چشم‌هاش نگاه کردم، با لحن بی‌تفاوتی گفتم:
-فرقی هم می‌کنه؟
با لحنی سرزنش‌گری گفت:
-آیدین کاری نکنی که قبلش خودت توش گیر کنی!
پرونده‌ رو بستم، نگاهم رو توی تک تک اجزای صورتش چرخوندم. موهای فر و پلک‌های پف‌دار و صورتی بیضی شکل...
عصبی و کلافه گفتم:
-این‌قدر نمک رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • گریه‌
Reactions: masera، SelmA، MaRjAn و 33 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
-چرا می‌نالی؟! از سنت خجالت بکش! خودتو جمع کن مرد حسابی.
به دست‌های گرم رضا که روی بازوم بود و بعد هم به چشم‌هاش نگاه کردم؛ بغض کردم و خودم توی حصار دست‌های حمایت‌گرش انداختم و اجازه دادم اشک‌های داغم راه خودشون رو پیدا کنن و جاری بشن.
رضا، رفیق کودکی‌هام، حتی وقتی که بچه بودم هم بعضی از اوقات به کنارش پناه می‌آوردم.
***
با تمام دقت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: masera، SelmA، MaRjAn و 32 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
توهم، توهم زدم، آره...آره این یه خواب در بیداری... خواب در بیداری...
رضا با نگرانی روبه‌روم قرار گرفته و گفت:
-خوبی؟
بی‌حال نالیدم:
-سخته، خیلیم سخته...
دست‌هاش رو روی شونه‌هام گذاشت و گفت:
-می‌تونیم، می‌تونی...
لبخند تلخی زدم و بلند شدم؛ انگار شب تیره و تار افکارم منتظر یه تلنگر اطمینان بخش بود تا خودش رو که در سکوت محض کهکشان گم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: masera، SelmA، MaRjAn و 31 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
با سرعت از پله‌ها پایین می‌رفتم و تعداد طبقاتی که طی کرده بودم از دستم در رفته بود.
با نفس‌نفس در رو شیشه‌ای رو باز کردم و خودم رو از ساختمون بیرون انداختم. سردرگم به اطراف نگاه کردم، به سمت ساختمونی که دیوار به دیوار با برج بود رفتم و واردش شدم.
با ورودم باد گرمی صورتم رو نوازش کرد و نبردی رو با سرمای جسمم آغاز کرد. شرکت بزرگی بود و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • ناراحت
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 30 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
به چشم‌هام باور نداشتم، صحنه‌ای که می‌دیدم پر از ابهامات بود، پر از سوال که هزارتوی این پرونده‌ رو پیچیده‌تر می‌کرد و دیواره‌های بن‌بستی رو به این هزار‌توی پر پیچ و خم اضافه می‌کرد.
آب دهنم رو به سختی قورت دادم و با صدای خش داری گفتم:
-می‌شه بزنین عقب؟
***
دستی داخل موهام کشیدم و قدم‌هام رو تندتر کردم؛ باورش سخت بود، سخت‌تر از سخت، یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 30 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستی توی‌ مو‌هام کشیدم و بهمشون ریختم. دنیا روی سرم آوار شده بود و من با تمام توانم داشتم از مصالحی که نابود شده بود زندگیم رو روی خرابه ها می‌ساختم، هرچند ویران...
زمزمه کردم:
-من و که از دیدنت منع کردی، بی‌معرفت حداقل به خوابم بیا!
درحالی که به قلب خونی که نشون قسمم بود، زل زده بودم از جام بلند شدم و راه افتادم؛ بی دلیل و بی‌مقصد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 27 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
فقط دور خودم می‌چرخیدم و گم می‌شدم و باز هم، سر از جای اول در میاوردم...
همه‌جا سفید بود، سفیدی محض ی که به طرز وحشتناکی ترسناک بود.
کلافه دستی توی موهام کشیدم؛ هزارتو، هزارتویی که خط پایان نداشت در اصل نتیجه نداشت.
ماه شبم نبود، نور دلم، تنها ثواب گنـ*ـاه دلم تار و تاریکم، نبود که نبود...
روی دو زانو افتادم و داد زدم و صداش کردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 27 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
پوشه رو باز کردم و مدارک رو در آوردم، مهر پزشکی قانونی مثل پوتک توی سرم می‌کوبید و بهم یادآوری می‌کرد که من چه جور عاشقی بودم؟ چرا مواظبش نبودم؟
پوفی کشیدم و عکس‌ها رو از توی کاور در آوردم و روی میز چیدمشون و با دقت شروع به بررسیشون کردم.
تمام مدارک از نشون‌های کبودی روی جناغ بود ، ساعت تخمین زده فوت و غیره، همه رو با عکس‌ها طتبیق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 26 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
دزدگیر ماشین و زدم و پشت فرمون نشستم، برگشم و کتم رو روی صندلی عقب انداختم. با بسته شدن در کمک راننده متوجه شدم که رضا هم سوار شده.
سویچ رو چرخوندم، استارت زدم و شروع به حرکت کردم.
***
چند ساعتی گذشته بود و من هنوز هم به شهر زیر پام با نورهای ریز و درشتش نگاه می‌کردم؛ رضا رو رسوندم و اومدم اینجا...
دربند، با این شلوغی وصوف نشدینش بازم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 26 نفر دیگر

دونه انار

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
26/8/20
ارسال ها
339
امتیاز واکنش
8,936
امتیاز
313
سن
18
زمان حضور
93 روز 8 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
سر سنگینم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و چشم‌هام رو بستم، فکر و خیال خواب رو از چشم‌هام دزدیده بود.
صدای در خدشه‌ی بر روی افکارم که بوی مرگ می‌داد، کشید.
بینیم رو بالا کشیدم و با صدای تو دماغی گفتم:
-بفرمایید...
در باز شد و چهره‌ی خواب‌آلود و پف کرده‌ی رضا رو قاب گرفت. با همون صدای داغونم گفتم:
-ساعت خواب رضا خان!
به زور چشم‌هاش رو باز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان حلقه آویز | دونه انار کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SelmA، MaRjAn، paeez81 و 26 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا