مشاعره با حرف غ

paeez81 · 11/7/22

غلط است این که گویند به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد، دل تو خبر ندارد

moh@mad · 15/7/22

paeez81 گفت:
غلط است این که گویند به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد، دل تو خبر ندارد

غافل مشو ای دل که نیازم با توست
پوشیده هزار گونه رازم با توست
حرمان شبی دراز و جای خالی
زانم که حکایت درازم با توست

paeez81 · 1/1/23

غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

moh@mad · 4/1/23

paeez81 گفت:
غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش سرخوشی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

POURIA · 5/3/23

moh@mad گفت:
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش سرخوشی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

غریبی بس مرا دلگیر دارد
فلک بر گردنم زنجیر دارد

فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامنگیر دارد

moh@mad · 7/3/23

POURIA گفت:
غریبی بس مرا دلگیر دارد
فلک بر گردنم زنجیر دارد

فلک از گردنم زنجیر بردار
که غربت خاک دامنگیر دارد

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

غیر را دوش چو راندی به غضب باز امروز
زین نهان خواندن اندیشه فزا چیست غرض؟

moh@mad · 10/3/23

POURIA گفت:
غیر را دوش چو راندی به غضب باز امروز
زین نهان خواندن اندیشه فزا چیست غرض؟

غلط است هر که گوید که به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد

POURIA · 10/3/23

moh@mad گفت:
غلط است هر که گوید که به دل رهست دل را
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد

غم‌ نامه‌ی عاشق را، ناخوانده مکن پاره
بیچاره رقم کرده، از خونِ جگر چیزی

moh@mad · 12/3/23

POURIA گفت:
غم‌ نامه‌ی عاشق را، ناخوانده مکن پاره
بیچاره رقم کرده، از خونِ جگر چیزی

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم
اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی