خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
سخن‌ هود در خصوص‌ حوزة‌ سوم، توصیف‌ کلی‌ است‌ که‌ ارجاع‌ برخی‌ از رفتارها به‌ مفاهیمی‌ چون‌ گنـ*ـاه‌ و رذیلت‌ اخلاقی‌ که‌ در تعالیم‌ دینی‌ وجود دارد تفسیر رقیبی‌ است‌ با آنچه‌ در روان‌شناسی‌ متداول‌ است‌ یعنی‌ ارجاع‌ همان‌ پدیده‌ها به‌ مفاهیم‌ طبی‌ و روان‌شناختی. توضیح‌ بیشتر را در این‌ خصوص‌ از دکتر پل‌ واتسون‌ خواسته‌ایم‌ و ایشان‌ گفته‌اند.

«هود با دیدگاه‌ توماس‌ زاس‌Th.Zass در این‌ خصوص‌ که‌ مشکلات‌ زندگی‌ را نباید بیماری‌ قلمداد کرد که‌ توسط‌ پزشک‌ درمان‌ می‌شود، همدل‌ و همزبان‌ است. وی، از این‌ روی، تاکید می‌کند که‌ بسیاری‌ از روان‌شناسان‌ و روان‌پزشکان‌ مسائل‌ دینی‌ را بیشتر با بیماری‌ مرتبط‌ می‌دانند تا با مساله‌ زندگی. و این‌ امری‌ است‌ که‌ برای‌ دین‌پژوهان‌ خوشایند نیست.»

متألهان‌ در هر سه‌ حوزه‌ به‌ تفصیل‌ سخن‌ گفته‌اند. آنچه‌ در این‌ مختصر لازم‌ به‌ اشاره‌ است‌ به‌ حوزه‌ سوم‌ مربوط‌ است: اولاً‌ چنین‌ دیدگاهی، مَرَضی‌ انگاری‌ مسائل‌ زندگی، مرضی‌ همه‌ روان‌شناسان‌ و روان‌پزشکان‌ نیست‌ بلکه‌ کسانی‌ مانند توماس‌ زاس‌ اساساً‌ با هرگونه‌ مَرَضی‌ دانستن‌ رفتارهایی‌ که‌ غالباً‌ آنها را بیماری‌ تلقی‌ می‌کنند مخالفت‌ می‌ورزد.

ثانیاً‌ گنـ*ـاه‌انگاری‌ و یا اخلاقی‌انگاری‌ تفسیر رقیب‌ انگاری‌ نیست. به‌ عنوان‌ مثال، مساله‌ حسد در متون‌ دینی‌ از طرف‌ گنـ*ـاه‌ است‌ از طرف‌ دیگر رذیلت‌ اخلاقی‌ و از طرف‌ سوم‌ بیماری‌ قابل‌ درمان‌ و از جانب‌ چهارم‌ رفتار روانی‌ قابل‌ تغییر. در کتاب‌ زندان‌ روح‌ (زیر چاپ) در همین‌ خصوص‌ به‌ تفصیل‌ سخن‌ گفته‌ام.



‌ ‌س‌ 10. یافته‌های‌ روان‌شناسان‌ چه‌ فواید و چالشهایی‌ را برای‌ متألهان، به‌ ویژه‌ در زمینه‌ تجربة‌ دینی، به‌ میان‌ آورده‌ است؟

ج:یافته‌های‌ علوم‌ رفتاری‌ برای‌ متألهان‌ و به‌ طور کلی‌ دین‌ پژوهان‌ از جهات‌ گوناگونی‌ مفید است. در سطحی‌ کاملاً‌ کاربردی، این‌ یافته‌ها برای‌ نیل‌ به‌ توضیحات‌ مبنایی‌ قابل‌ استفاده‌اند.به‌ عنوان‌ مثال، برای‌ توصیف‌ اینکه‌ چه‌ نوع‌ افرادی‌ به‌ مناسک‌ و مراسم‌ دینی‌ توجه‌ دارند و چه‌ افرادی‌ نسبت‌ به‌ آنها توجهی‌ نشان‌ نمی‌دهند، مردم‌ نسبت‌ به‌ رهبران‌ دینی‌ خود چه‌ احساسی‌ دارند و به‌ طور کلی‌ آیا دینداران‌ نسبت‌ به‌ تعالیم‌ دینی‌ قلباً‌ پای‌بند هستند، یافته‌های‌ روان‌شناختی‌ به‌ کار می‌روند.


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
در سطح‌ دیگر، این‌ تحقیقات‌ می‌تواند از تحریفات‌ و استفادة‌ سوء عقاید دینی‌ در جهت‌ منافع‌ شخصی‌ پرده‌ بردارد. به‌ علاوه، فهم‌ تاریخی‌ یک‌ سنت‌ دینی‌ می‌تواند، نحوه‌ ظهور الگوهای‌ فهم‌ دینی‌ و نیز چگونگی‌ محدود شدن‌ این‌ الگوها توسط‌ افراد یا گروههای‌ خاصی‌ را آشکار سازد.

روان‌شناسان‌ در موارد حاد‌ی‌ می‌توانند تحریفات‌ آسیب‌ شناختی‌ ایمان‌ را نشان‌ دهند. پیروان‌ ادیان، از طریق‌ وقوف‌ بر چنین‌ تحریفاتی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ دفاع‌ از حقانیت‌ باورهای‌ دینی‌ خویش‌ راسخ‌ می‌گردند.حتی‌ در شرایطی‌ که‌ باورهای‌ دینی‌ مورد استفاده‌ ناشایست‌ برخی‌ از دینداران‌ قرار می‌گیرد.

بالاخره‌ دانشمندان‌ علوم‌ رفتاری‌ می‌توانند نشان‌ دهند که‌ در میان‌ همة‌ ادیان‌ بزرگ‌ افراد با هوش‌ و پخته‌ای‌ عاری‌ از هرگونه‌ آسیب‌روانی‌ وجود دارند که‌ نسبت‌ به‌ باورها و مناسک‌ ایمانی‌ خویش‌ پای‌بند هستند. به‌ این‌ ترتیب‌ زمینه‌ها و برداشتهای‌ دینی‌ از زندگی‌ می‌تواند به‌ نحو تجربی‌ به‌ صورت‌ آنچه‌ جمیز «انتخاب‌ زنده»Live Options می‌نامد آشکار شود و این‌ اختیار وجودی‌ را برای‌ همة‌ ما حفظ‌ می‌کند.

همة‌ این‌ یافته‌ها احتمالاً‌ برای‌ متألهان‌ سودمند خواهد بود. اما به‌ هر حال‌ این‌ دیدگاه‌ خاص‌ متألهان‌ است‌ که‌ معین‌ می‌کند یافته‌های‌ روان‌شناختی‌ در قیاس‌ با الهیات‌ کدام‌ سودمند است، کدام‌ چالش‌ آور بوده‌ و کدام‌ بی‌ارتباط‌ است.

‌ ‌توضیح:آنچه‌ در تعیین‌ میزان‌ بهره‌مندی‌ متألهان‌ از یافته‌های‌ روان‌شناسی‌ دین‌ اهمیت‌ دارد، تصور متأله‌ از دانش‌ الهیات‌ است. اگر کلام‌ و الهیات‌ را برنامة‌ آموزشی‌ و ترویجی‌ دین‌ بدانیم‌ که‌ از نظر بنده‌ چنین‌ است، بسیاری‌ از یافته‌های‌ روان‌شناسی‌ دین‌ زمینه‌های‌ مثبت‌ تربیت‌ دینی‌ را آشکار می‌سازد و راز و رمز موفقیت‌ متأله‌ را بیان‌ می‌دارد و در نهایت‌ متأله‌ را در انتخاب‌ بهترین‌ شیوه‌ ترویج‌ دین‌ یاری‌ می‌رساند.

دکتر واتسون‌ در خصوص‌ استفاده‌ از مفهوم‌Live Options ویلیام‌ جیمز توضیح‌ مختصری‌ داده‌ است.

«منظور کلی‌ هود در اینجا، این‌ است‌ که‌ وجود چنین‌ افرادی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ دین‌ هرگز نمرده‌ است. بهترین‌ و روشن‌ترین‌ انتخاب، حتی‌ در دوران‌ غیر دینی‌ نیز عمیقاً‌ دینی‌ بوده‌ است‌ بنابراین، دین‌ یک‌ انتخاب‌ زنده، امر حقیقی، انتخاب‌ معقول‌ و تصمیم‌ قابل‌ دفاع‌ برای‌ همة‌ ما است».


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
‌س‌ 11. بین‌ ایمان‌ دینی‌ و تجربة‌ دینی، از منظر روان‌شناس‌ دین، چه‌ نسبتی‌ وجود دارد؟ آیا می‌توان‌ گفت‌ تجربه‌ دینی‌ گوهر دین‌ است؟

ج: من‌ از جمله‌ کسانی‌ هستم‌ که‌ تجربة‌ دینی‌ را برای‌ هر ایمان‌ سنتی‌ سرنوشت‌ ساز می‌دانند. ایمان، خود می‌تواند صرفاً‌ به‌ عنوان‌ یک‌ باور و یا به‌ عنوان‌ یک‌ وثوق‌ به‌ مجموعه‌ای‌ از عقاید حق‌ انگاشته‌ شده، تجربه‌ گردد. البته‌ این‌ وثوق، در واقع‌ بر سنت‌ها و منابع‌ مقدس‌ مبتنی‌ است‌ که‌ تجارب‌ اشخاص‌ دارای‌ روح‌ بزرگ‌ را گزارش‌ می‌کنند. به‌ هر حال، فردِ‌ برخوردار از تجربة‌ دینی، ضرورتاً‌ بر این‌ باور است‌ که‌ چنین‌ تجربه‌ای‌ در زمان‌ گذشته‌ برای‌ عده‌ای‌ حاصل‌ بوده‌ است‌ و احتمالاً‌ در آینده‌ نیز برای‌ عده‌ای‌ قابل‌ حصول‌ است.

با تعبیری‌ صرفاً‌ روان‌شناختی‌ می‌توان‌ گفت: باورهای‌ دینی‌ که‌ هیچ‌ نوع‌ تجربة‌ دینی‌ را به‌ دنبال‌ ندارند، هیچ‌ نوعی‌ خشنودی‌ و وثوقی‌ را در افراد برنخواهد انگیخت. بر این‌ اساس، فرد دیندار محتاج‌ این‌ است‌ که‌ وقوع‌ تجربه‌های‌ دینی‌ معینی‌ را محتملتر بداند و در نتیجه‌ وی‌ نیازمند بهره‌ جستن‌ از اعمال‌ و مناسکی‌ است‌ که‌ چنین‌ تجربه‌هایی‌ را تسهیل‌ می‌کند.

از طرف‌ دیگر، افرادی‌ را می‌توان‌ سراغ‌ داشت‌ که‌ بدون‌ باورهای‌ شایسته‌ و کافی‌ از تجارب‌ عمیق‌ دینی‌ برخوردار هستند. این‌ تجارب‌ می‌تواند افراد را برای‌ یافتن‌ و پذیرفتن‌ ایمانی‌ برانگیزد که‌ اولاً‌ چنین‌ تجاربی‌ را مشروعیت‌ بخشند و ثانیاً‌ وقوع‌ آنها را تبیین‌ کنند.

بنابراین، من‌ تجربة‌ دینی‌ را امری‌ محوری‌ برای‌ ایمان‌ می‌یابم‌ و لذا مطالعة‌ آن‌ را به‌ وسیلة‌ دانشمندان‌ علوم‌ رفتاری‌ حائز اهمیت‌ فراوان‌ می‌دانم.

‌ ‌توضیح:هود از طریق‌ دیدگاهی‌ تحویلی‌نگرانه‌ به‌ تبیین‌ اهمیت‌ تجربة‌ دینی‌ نمی‌پردازد زیرا وی، بر خلاف‌ بسیاری‌ از روان‌شناسان‌ دین‌ و متألهان‌ جدید مسیحی، دین‌ و دینداری‌ را فربه‌تر از تجربه‌ دینی‌ می‌داند و لذا معتقد به‌ این‌ نیست‌ که‌ اساساً‌ دین‌ چیزی‌ جز تجربة‌ دینی‌ نیست‌ چرا که‌ این‌ گمان‌ مغالطة‌ کنه‌ و وجه‌ است.

اهمیت‌ تجربة‌ دینی، از نظر هود ارتباط‌ آن‌ با مساله‌ ایمان‌ است. گوهر و اساس‌ دین، ایمان‌ است‌ و تجربه‌ دینی‌ با ایمان‌ حداقل‌ سه‌ نسبت‌ سرنوشت‌ساز دارد: اولاً‌ یکی‌ از راههای‌ پیدایش‌ ایمان‌ در دل‌ آدمی‌ و یکی‌ از زمینه‌های‌ مهم‌ برانگیخته‌ شدن‌ ایمان، تجربة‌ دینی‌ است. بنابراین‌ غالباً، ایمان‌ مسبوق‌ به‌ تجربة‌ دینی‌ است. ثانیاً‌ ایمان‌ تجربه‌های‌ دینی‌ فرد را از حیث‌ قدسی‌ و دینی‌ بودن‌ مشروعیت‌ می‌دهد. از طریق‌ ایمان‌ است‌ که‌ تجربه‌های‌ فرد به‌ دو قسم‌ الهامات‌ رحمانی‌ و القائات‌ شیطانی‌ قابل‌ تقسیم‌ است. ثالثاً، وقوع‌ تجربة‌ دینی‌ را از طریق‌ ایمان‌ می‌توان‌ تعلیل‌ کرد. چنین‌ تبیینی‌ البته‌ دینی‌ است‌ و فرد حقانیت‌ باورهای‌ دینی‌ را از طریق‌ تجربه‌ دینی‌ به‌ دست‌ می‌آورد. فرد مؤ‌من، وجود امر قدسی‌ را علتِ‌ نهایی‌ و اصلی‌ وقوع‌ تجربة‌ دینی‌ می‌یابد.


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
بنابراین، هود بی‌آنکه‌ مدعی‌ شود دین‌ همان‌ تجربه‌ دینی‌ است‌ و حتی‌ بدون‌ آنکه‌ بگوید گوهر دین‌ تجربه‌ دینی‌ است، به‌ دلیل‌ نسبت‌ مهم‌ بین‌ ایمان‌ دینی‌ و تجربة‌ دینی، آن‌ را برای‌ دین‌ سرنوشت‌ ساز می‌داند.
‌ ‌س‌ 12.تجربة‌ دینی‌ را از طریق‌ چه‌ فرایندی‌ به‌ مفهوم‌ سازیهای‌ دینی‌ متحول‌ می‌شود؟

ج:به‌ مطلب‌ بسیار پیچیده‌ای‌ اشاره‌ کردید، امری‌ که‌ غالباً‌ هدف‌ بسیاری‌ از مطالعات‌ نیز قرار می‌گیرد. بسیاری‌ از محققان، به‌ نظر من، بر آن‌ هستند که‌ تفکر دینی، مانند هر تفکر دیگر تابع‌ الگوها و یا مراحل‌ تحولی‌اند؛ تحول‌ از باورهای‌ عینی‌تر به‌ سوی‌ باورهای‌ انتزاعی‌تر. بسیاری‌ از مدلهای‌ لاحق‌ به‌ دنبال‌ مدلهای‌ به‌ خوبی‌ تثبیت‌ شده‌ای‌ برمی‌آیند که‌ در هستة‌ روان‌شناسی‌ تحولی‌ مورد استفاده‌ است. به‌ عنوان‌ مثال، این‌ مراحل‌ می‌تواند شامل‌ مراحل‌ تحول‌ شناختی‌ پیاژه‌ یا مراحل‌ تحول‌ اخلاقی‌ کهلبرگ‌ و یا مراحل‌ تحول‌ ایمانی‌ فولر باشد.

هر یک‌ از این‌ مدلها تحول‌ را فرایندی‌ متوالی‌ می‌انگارد به‌ گونه‌ای‌ که‌ هر مرحله‌ای‌ ضرورتاً‌ پس‌ از مرحلة‌ پیشین‌ حاصل‌ می‌آید و سلسله‌ مراتب‌ مراحل‌ تغییر ناپذیرند و مرحلة‌ بالا، بهتر و کاملتر از مرحلة‌ پایین‌ است.

این‌ روی‌ آورد، معضلات‌ جالب‌ توجهی‌ را برای‌ بسیاری‌ از سنت‌های‌ دینی‌ به‌ میان‌ می‌آورد، به‌ ویژه‌ سنتهای‌ دینی‌ مبتنی‌ بر وحی‌ که‌ به‌ نصوص‌ دینی‌ مقدس‌ متکی‌اند. زیرا بر حسب‌ مدلهای‌ یاد شده‌ چنین‌ سنتهای‌ دینی‌ و پیروان‌ آنها تحول‌ نیافته‌ و نابالغ‌ پنداشته‌ می‌شوند.

به‌ نظر من، بسیاری‌ از این‌ پژوهشها به‌ لحاظ‌ تجربی‌ به‌ طرز صحیحی‌ هدایت‌ نشده‌اند. آنها به‌ طور ناپیدا مباحث‌ مفهومی‌ را در میان‌ می‌آورند و مطالب‌ را مبهم‌ می‌سازند. من، اساساً، تردید دارم‌ در اینکه‌ بتوان‌ بین‌ دو نوع‌ ایمان‌ معین‌ اصیل‌ که‌ یکی‌ در واقع‌ نابالغ‌ و تحول‌ نیافته‌ باشد و دیگری‌ به‌ طور کامل‌ تحول‌ یافته‌ و بالغ‌ تمایز نهاد. صورتهای‌ اخیر ایمانی‌ نشانگر «بلاهت‌ ثانوی» (ُSecond nacvet بر حسب‌ اصطلاح‌ پل‌ ریکور) است‌ که‌ مورد غفلت‌ بسیاری‌ از تحقیقات‌ تجربی‌ است. احتمالاً، تجربة‌ دینی‌ به‌ شیوه‌ای‌ معین‌ یا نامعین‌ نقش‌ مهمی‌ را در ایجاد و باروری‌ این‌ بلاهت‌ ثانوی‌ دارد.


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکی‌ از تحقیقات‌ مهمی‌ که‌ در آینده‌ باید به‌ آن‌ پرداخت، جستجو از روشهای‌ مناسب‌ برای‌ اندازه‌گیری‌ ایمانی‌ است‌ که‌ پذیرای‌ تفاوت‌ در فرایند اعتقاد باشد به‌گونه‌ای‌ که‌ از خلط‌ این‌ فرایند با محتوای‌ اعتقاد مصون‌ باشد. براین‌ مبنا، وجود دو فردی‌ که‌ علی‌رغم‌ برخورداری‌ از عقاید دینی‌ اصیل‌ یکسان‌ (مانند عقیده‌ به‌ الله‌ تعالی‌ به‌ عنوان‌ موجود متعالی‌ شخصی) از حیث‌ اینکه‌ باورهای‌ خود را چگونه‌ به‌ دست‌ آورده‌اند متفارت‌ هستند، تفسیر پذیر است. چنین‌ روشی‌ تعریف‌ کمال‌ و یا نقصان‌ تحول‌ را بر حسب‌ اینکه‌ افراد باورهای‌ معین‌ دینی‌ را حفظ‌ می‌کنند، بنا نمی‌سازند.

من، در مجموع، گمان‌ می‌کنم‌ که‌ چنین‌ روشی‌ بتواند، حداقل‌ در برخی‌ موارد، نظریه‌ای‌ کاملاً‌ بر خلاف‌ مدلهای‌ تحول‌ دینی‌ جاری‌ را ارائه‌ دهد، به‌گونه‌ای‌ که‌ آنچه‌ امروزه‌ به‌ عنوان‌ نخستین‌ مرحلة‌ ایمان‌ تلقی‌ می‌شود، برای‌ برخی‌ افراد واقعاً‌ مرحلة‌ پیشرفته‌ و پیچیدة‌ ایمان‌ شناخته‌ گردد.

‌ ‌توضیح: همان‌گونه‌ که‌ هود خاطر نشان‌ می‌کند مساله‌ تحول‌ دینداری‌ از مسائل‌ غامض‌ روان‌شناسی‌ دین‌ و الهیات‌ نوین‌ است. آن‌ از طرفی‌ شبهاتی‌ را در الهیات‌ برانگیخته‌ است‌ و از طرف‌ دیگر به‌ منزله‌ مقدمه‌ اجتناب‌ ناپذیر برنامة‌ آموزشی‌ - ترویجی‌ الهیات‌ تلقی‌ شده‌ است. تأمل‌ روش‌ شناختی‌ که‌ هود در این‌ مساله‌ دارد تطبیق‌ غیر روشمند مدلهای‌ تحولی‌ بر تحول‌ دینداری‌ است. مدلهایی‌ چون‌ مدل‌ سه‌ دوره‌ای‌ پیاژه‌Piaget ، مدل‌ شش‌ مرحله‌ای‌ کهلگبرگ‌Kohlberg و مدل‌ هفت‌ مرحله‌ای‌ فولر.Fowler هود در کتاب‌ مهم‌ روان‌شناسی‌ دینی‌ (که‌ قبلاً‌ مشخصات‌ آن‌ ذکر شد) در این‌ باب‌ به‌ تفصیل‌ سخن‌ گفته‌ است‌ (49-55(P..دکتر قربانی‌ در مقالة‌ روان‌شناسی‌ دین‌ یک‌ روی‌ آورد علمی‌ چند تبار (همین‌ مجله) نیز در این‌ باب‌ سخن‌ گفته‌ است.


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
مهمترین‌ انتقاد هود بر تطبیق‌ مدلهای‌ تحولی‌ بر اندیشة‌ دینی‌ به‌ تعریف‌ و ملاکِ‌ مفهوم‌ پختگی، ساده‌ لوحی، عدم‌ بلوغ‌ مربوط‌ است. مفهوم‌ بلاهت‌ ثانوی‌ که‌ بر پختگی‌ و زیرکی‌ مسبوق‌ است، در این‌ مدلها سخت‌ مورد غفلت‌ است. این‌ مفهوم‌ که‌ توسط‌ پل‌ ریکور، فیلسوف‌ دین‌ نامدار معاصر مفهوم‌ سازی‌ شده‌ است، در ادبیات‌ روایی‌ و عرفانی‌ مسلمانها به‌ وفور قابل‌ مشاهده‌ است. به‌ ویژه‌ مولوی‌ با الهام‌ از تعابیر روایی‌ در این‌ باب‌ به‌ تفصیل‌ سخن‌ گفته‌ است. تمایز بلاهت‌ ثانوی‌ از بلاهت‌ نخستین‌ نزد ریکور را بیش‌ و کم‌ نزد مولوی‌ می‌توان‌ یافت. وی‌ در دفتر چهارم‌ مثنوی‌ در قصة‌ صوفی‌ که‌ در میان‌ گلستان‌ سر بر زانو مراقب‌ بود، شرط‌ حصول‌ تجربة‌ دینی‌ را همین‌ نوع‌ بلاهت‌ می‌داند و رستگاری‌ دینی‌ را در آن‌ می‌یابد.

خویش‌ ابله‌ کن،تَبَع‌ می‌رو سپس‌

رستگی‌ زین‌ ابلهی‌ یابی‌ و بس‌ (4:1419)

وی‌ به‌ حدیث‌ معروف‌ نبوی‌ «اکثرُ‌ اهلِ‌ الجنةِ‌ البله» بیشتر اهل‌ بهشت، ابله‌اند. اشاره‌ می‌کند.(6)

اکثر اهل‌ الجنة‌ البله، ای‌ پدر

بهرِ‌ این‌ گفتست‌ سلطانُ‌ البشر

زیرکی‌ چون‌ کبر وباد انگیزِ‌ توست‌

ابلهی‌ شو تا بماند دل‌ درست‌ (همان‌ 21و 1420)

مولوی‌ واژه‌ ابله‌ را استعاره‌ای‌ و مجازی‌ به‌ کار نمی‌برد و لذا سعی‌ می‌کند تمایز چنین‌ بلاهت‌ ناشی‌ از ایمان‌ را با بلاهت‌ به‌ معنای‌ حماقت‌ و سخره‌ شدن‌ نشان‌ دهد.

ابلهی‌ نَه‌ کو به‌ مَسخرگی‌ دو توست‌

ابلهی‌ کو واله‌ و حیرانِ‌ هوست‌ (همان، 1422)

مراد از ابله‌ در روایت‌ یاد شده‌ فرد احمق‌ نیست.زیرا حماقت‌ عدم‌ بلوغ‌ و ناپختگی‌ است‌ که‌ موجب‌ تمسخر شدن‌ فرد در مناسبات‌ اجتماعی‌ است‌ و روایات‌ فراوانی‌ مؤ‌منان‌ را از آن‌ حذر داده‌ است.


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
از جمله‌ این‌ روایت: الاحمق‌ عدویی‌ و العاقل‌ صدیقی(7) مولوی‌ نیز همین‌ روایت‌ را درد فتر چهارم‌ مورد اشاره‌ قرار می‌دهد.

گفت‌ پیغمبر که‌ احمق‌ هرکه‌ هست‌

او عدو ما و غولِ‌ رهزن‌ است‌

هر که‌ او عاقل‌ بود او جان‌ ماست‌

روح‌ او و ریح‌ او ریحان‌ ماست‌ (4: 8 و1947)

پس‌ مفهوم‌ بلاهت‌ ثانوی‌ به‌ معنای‌ حیرانی‌ و ساده‌لوحی‌ و فروگذاری‌ تدبیر که‌ مسبوق‌ بر عقل‌ و زیرکی‌ است‌ از مفهوم‌ حماقت‌ و ساده‌ لوحی‌ اولیه‌ که‌ رهزن‌ تجربة‌ ایمانی‌ است، متمایز می‌شود. مولوی‌ با ذکر مثالی‌ سعی‌ می‌کند این‌ تمایز را نشان‌ دهد.

ابلهانند آن‌ زنانِ‌ دست‌ بُر

از کف، ابله‌ وز رخِ‌ یوسف‌ نُذُر (4: 1423)

بلاهت‌ ثانوی‌ مسبوق‌ به‌ حیرانی‌ و هراسانی، شرم‌ مقدس‌ و جذبه‌ است‌ که‌ هر یک‌ از آثار تجربة‌ دینی‌اند. این‌ عشق‌ ایمانی‌ است‌ که‌ عقل‌ را قربانی‌ می‌کند پس‌ این‌ بلاهت‌ مسبوق‌ به‌ عقل‌ و در پی‌ فروگذاری‌ عقل‌ است‌ اما چنین‌ فروگذاری‌ عقل، برگشت‌ فرد از پختگی‌ به‌ ناپختگی‌ و حماقت‌ نیست‌ بلکه‌ آن‌ حیرتی‌ است‌ بصیرت‌آور. بصیرت‌ ایمانی‌ که‌ پس‌ از این‌ تحول‌ دینی‌ حاصل‌ می‌شود. بس‌ پر فروغتر از عقل‌ اولی‌ است.

عقل‌ را قربان‌ کن‌ اندر عشق‌ دوست‌

عقل‌ها باری‌ از آن‌ سوی‌ ست‌ کوست‌ (همان، 1424)

زین‌ سَر از حیرت‌ گر این‌ عقلت‌ رود

هر سر مویت، سر و عقلی‌ شود(همان، 1426)

براساس‌ توضیحات‌ یاد شده‌ می‌توان‌ گفت: هود عدم‌ تمایز بین‌ بلاهت‌ ثانوی‌ - که‌ اکثر مردان‌ رستگار برخوردار از آن‌ هستند - و بلاهت‌ به‌ معنای‌ حماقت‌ را از مهمترین‌ خلل‌ روش‌ شناختی‌ در تبیطق‌ مدلهای‌ تحولی‌ بر تحول‌ دینداری‌ می‌داند چرا که‌ بلاهت‌ ثانوی‌ مرحلة‌ پیچیده‌ و کمال‌ یافته‌ای‌ از دینداری‌ است‌ در حالی‌ که‌ در مدلهای‌ تحولی‌ بلاهت‌ به‌ طور کلی‌ نشانه‌ نقصان‌ و عدم‌ کمال‌ تلقی‌ می‌شود.


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
‌س‌ 13. عوامل‌ گرایش‌ به‌ برخورداری‌ از تجربة‌ دینی‌ چیست؟

ج: تحقیقات‌ بسیاری‌ در مطالعه‌ عوامل‌ تسهیل‌ کنندة‌ تجارب‌ دینی‌ صورت‌ گرفته‌ است. حداقل‌ برخی‌ از متغیرها به‌ محرومیت‌Deprivation مربوط‌ هستند. محرومیت‌ غالباً‌ تعریف‌ شده‌ است‌ به‌ عنوان‌ هرگونه‌ حالت، شرط‌ و یا موقعیتی‌ که‌ فرد را به‌ جستجو از واقعیتهای‌ متفاوت‌ برمی‌انگیزاند.

من‌ نظریات‌ محرومیت‌ را به‌ دو طریق‌ طبقه‌بندی‌ کرده‌ام. دیدگاههای‌ کلاسیک‌ محرومیت‌ شامل‌ برآرائی‌ است‌ که‌ بر طبق‌ آنها دین، آرامش، رفاه‌ و گشایش‌ را در شرایطی‌ ارائه‌ می‌کند که‌ بدون‌ دین‌ تحمل‌ چنین‌ شرایطی‌ ممتنع‌ است. دیدگاههای‌ رشد وقتی‌ آشکار می‌شوند که‌ فرد خودش‌ را به‌ عنوان‌ شخص‌ محروم‌ در مقایسه‌ با باورها و یا مدلهای‌ جدید در خصوص‌ امری‌ که‌ برای‌ وی‌ محتمل‌ الوجود است، می‌بیند.

در الهیات‌ سنتی‌ مسیحی، به‌ عنوان‌ مثال، گاهی‌ چنین‌ استدلال‌ می‌شود که‌ فرد برای‌ جستجو از رستگاری‌ باید تا حدودی‌ خود را به‌ عنوان‌ گنه‌ کار از خدا دور بیند. این‌ دیدگاه‌ جدید می‌تواند رشد روحانی‌ و روان‌شناختی‌ فرد را کمال‌ بخشد.

من‌ گمان‌ نمی‌کنم‌ که‌ تئوریهای‌ محرومیت‌ موجب‌ تضعیف‌ تدریجی‌ دین‌ شود. بلکه‌ برعکس، این‌ تئوریها به‌ شرایطی‌ اشاره‌ می‌کنند که‌ در آن‌ شرایط، باورهای‌ دینی‌ راه‌حلها یا جوابهای‌ معناداری‌ را برای‌ سؤ‌الهای‌ کلیدی‌ فرد در موقعیتهای‌ بحرانی‌ غیر قابل‌ تحمل‌ ارائه‌ می‌دهد، به‌ گونه‌ای‌ که‌ در غیر این‌ صورت‌ آن‌ موقعیتها هرگز تحمل‌پذیر نخواهند بود. حتی‌ مارکس‌ نیز این‌ را تشخیص‌ داده‌ است‌ که‌ رنج‌ مذهبی‌ یک‌ رنج‌ واقعی‌ است. او البته‌ از پی‌ بردن‌ به‌ اینکه‌ دین‌ می‌تواند اصیل‌ باشد و نیز اینکه‌ دین‌ می‌تواند پاسخ‌ هستی‌ شناختی‌ معتبر به‌ فریاد بشر از ظلم‌ بدهد، ناکام‌ شد.

تسهیل‌ تجربه‌ دینی‌ همچنین‌ می‌تواند به‌ صورت‌ آزمایشگاهی‌ مورد مطالعه‌ قرار گیرد. متغیرها شامل، نماز، دعا، روزه، داروهای‌ گوناگون، عزلت، انزوا و ... است. وحدت‌ بخش‌ عوامل‌ گوناگون‌ یاد شده، اعراض‌ از واقعیت‌ یا جنبه‌ای‌ از واقعیت‌ و روی‌ آوردن‌ به‌ واقعیتی‌ اساساً‌ متفاوت‌ است.


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
اثر بخشی‌ این‌ عوامل‌ تسهیل‌ کننده‌ تا حدودی‌ نیازمند گشودگی‌ فرد به‌ تجربه‌ای‌ است‌ که‌ اگر استمرار یابد، تجاربی‌ را فراهم‌ خواهد ساخت‌ که‌ دین‌ و باورهای‌ دینی‌ را معنادار می‌کند. حتی‌ حوزة‌ مطالعات‌ بحث‌انگیز دربارة‌ داروهای‌ روان‌ پریش‌زاPsychedelic drugs نشان‌ می‌دهد ادارک‌ مشخص‌ از جهان‌ به‌ طور عمده‌ به‌ وضعیتهای‌ مغز وابسته‌ است، به‌گونه‌ای‌ که‌ تغییر دادن‌ این‌ وضعیت، جنبه‌های‌ دیگری‌ از جهان‌ را برای‌ فرد آشکار می‌سازد. این‌ جنبه‌ها به‌ طور کامل‌ می‌تواند با هر واقعیت‌ دیگری‌ برابر باشد.

همة‌ این‌ مباحث‌ به‌ فهم‌ مجدد نکته‌ای‌ مهم‌ انجامیده‌ است: واقعیت‌ از صافی‌ عوامل‌ گوناگون، از باورها گرفته‌ تا شیمی‌ مغز، می‌گذرد. تعبیر استعاره‌ای‌ عبور از صافی‌ مهم‌ است‌ چرا که‌ نشان‌ می‌دهد آنچه‌ از صافی‌ اداراکات‌ ما عبور می‌کند، اهمیت‌ فراوانی‌ دارد. بنابراین‌ مفهوم‌ گشودگی‌ به‌ تجربه‌ بر بخشی‌ از آنچه‌ فرد می‌تواند نسبت‌ به‌ تجربة‌ خدا یا الله‌ گشودگی‌ یابد، دلالت‌ می‌کند، تجربه‌ای‌ که‌ همیشه‌ در زندگی‌ روزمره‌ ممکن‌ است‌ از صافی‌ ذهن‌ عبور کند.
‌س‌ 14. آیا می‌توان‌ افراد را با روشهای‌ علمی‌ به‌ برخورداری‌ از تجربة‌ دینی‌ رساند؟

ج: پاسخ، بدون‌ تردید، مثبت‌ است. البته‌ برخی‌ از مفسران‌ در مواجهة‌ با این‌ سؤ‌ال‌ دچار مشکل‌ شده‌اند: گویی‌ که‌ سخن‌ دربارة‌ فنی‌ است‌ برای‌ دست‌ ورزی‌ در امور مربوط‌ به‌ خدا. اما داستان‌ چنین‌ نیست. حقیقت‌ آن‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ ورود به‌ جنبه‌های‌ خاصی‌ از واقعیت‌ و یا به‌ وسیلة‌ تمرکز در یکسری‌ مسائل‌ معنایی، درک‌ کردنی‌ و مفهومی‌ و نیز با تصدیق‌ توانایی‌ بالقوة‌ فرد در برخورداری‌ از تجربه‌ای‌ که‌ ادیان‌ تعلیم‌ می‌دهند، تجربة‌ دینی‌ حقیقی‌ را می‌توان‌ تسهیل‌ کرد.


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿

~ROYA~

مدیر کل بازنشسته
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
10/7/20
ارسال ها
1,918
امتیاز واکنش
23,573
امتیاز
368
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
104 روز 16 ساعت 52 دقیقه
نویسنده این موضوع
به‌ عنون‌ مثال، می‌توان‌ تعلیم‌ همة‌ سنتهای‌ ادیان‌ بزرگ‌ را در خصوص‌ نماز و دعا در نظر آورد: ادیان‌ صرفاً‌ بر اهمیت‌ نماز و دعا تاکید ندارند بلکه‌ آنها تعلیم‌ می‌دهند که‌ فرد چگونه‌ نماز گذارد و چه‌ اموری‌ می‌تواند حاصل‌ این‌ فرآیند باشد. ایمان‌ فرد از طریق‌ اهمیت‌ دادن‌ به‌ نمازگذاری‌ افزایش‌ می‌یابد. و از این‌ طریق‌ است‌ که‌ نماز و دعا تجربة‌ دینی‌ را تسهیل‌ می‌کند. پس‌ این‌ واقعیت‌ که‌ تجربة‌ دینی‌ قابل‌ تسهیل‌ است، چیزی‌ را در سنت‌ ایمانی‌ ادیان‌ مخدوش‌ نمی‌سازد، بلکه‌ برعکس، اگر تجربة‌ دینی‌ قابل‌ تسهیل‌ نباشد، آنگاه‌ تجربة‌ هیچ‌ کس‌ در خصوص‌ خدا یا الله‌ نمی‌تواند موجب‌ شود که‌ دیگران‌ از طریق‌ آن‌ به‌ تجارب‌ راسخ‌ کننده‌ ایمان‌ برسند.

پروتستانها، در عالم‌ غرب، تکنیکهای‌ تسهیل‌ کنندة‌ تغییر مسلک‌ و مذهب‌ را زمان‌ طولانی‌ به‌ کار بسته‌اند. این‌ تکنیکها بر حسب‌ مفاهیم‌ روان‌شناسی‌ به‌ سادگی‌ قابل‌ فهم‌ هستند. واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ به‌ کار گرفتن‌ چنین‌ تکنیکهایی‌ هرگز به‌ معنای‌ نامعتبر بودن‌ تجربه‌ دینی‌ نیست‌ و مستلزم‌ عدم‌ حقانیت‌ چنین‌ تجربه‌هایی‌ نیز نیست.

‌ ‌توضیح:جان‌ کلام‌ هود در مساله‌ بحث‌انگیز عوامل‌ تسهیل‌ کنندة‌ تجربة‌ دینی‌ این‌ است‌ که‌ تسهیل‌پذیر دانستن‌ تجربه‌ دینی‌ به‌ وسیله‌ عوامل‌ قابل‌ مهار هیچگونه‌ لوازم‌ فاسد و توالی‌ شبهه‌ برانگیز علیه‌ باورهای‌ دینی‌ ندارد زیرا آن‌ نه‌ مستلزم‌ نامعتبر بودن‌ تجربه‌ دینی‌ است‌ و نه‌ مستلزم‌ سلب‌ حقانیت‌ اندیشة‌ دینی‌ است‌ مگر اینکه‌ کسی‌ به‌ دلیل‌ مغالطة‌ «این‌ از آن‌ پس‌ این‌ همان» تصور فروکاهشانه‌ و تحویلی‌نگرانه‌ای‌ از تجربة‌ دینی‌ ارائه‌ دهد و واقعیت‌ را با عوامل‌ آن‌ خلط‌ کند. این‌ سخن‌ را یونگ‌ نیز قبلاً‌ متذکر شده‌ است‌ که‌ موضع‌ روانشناس‌ دین، شناخت‌ واقعیت‌ تجربه‌ دینی‌ است‌ و نه‌ قضاوت‌ در حقانیت‌ محتوایی‌ آن‌ (فرامرز قراملکی، درآمدی‌ بر روانشناسی‌ دین‌ یونگ، قبسات، ش، پاییز و زمستان‌ 76


تجربه دینی , روانشناسی دین و الاهیات

 
  • تشکر
Reactions: *RoRo* و Narín✿
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا