خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

حرفهای دلمو به صورت شعر گفتم خوشحال میشم نظرتونو بدونم

  • خیلی خوبن

    رای: 0 0.0%
  • درحد یه نوجوان هستن

    رای: 0 0.0%
  • افتضاحن ادامه نده اصلا

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    1
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است.

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
حافظ که تورا ندید

از هر طرف قلبم نام تو سرازیر است
من روانه ی راهم، تو کجا دلت گیر است
حسم به تو را هیچوقت، انگار نفهمیدم
نام تو که می اید، ساعت ها در گیرم
احساسم به تو گر میل است ارزوی اتمامش دارم
من ترسم از دلی است که به تو عادتش دادم
گر شاعر شوم غزلم جز تو نخواهد بود
حافظ که تو را ندید پس از چه کس می‌سرود؟


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 18 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
استثنا

همه چیز ارام است اما دل من استثنا است
دل من کس ندارد و بازیچه ی دست این ادم ها است
گل خوشبوی باغم بی او خشکیده است
مشکل از اب نیست میدانم، مشکل از باغبان دل ها است
چشم و ابروی تو چه کرده است با دل، که عمری به جرم خواستن تو تنها است
من نفهمیدم تو کی دل را بدزدیدی ولی بدان دل من، نازکتر از گلبرگ ها است
خواستم بگویم به تو که دوستت دارم
چشمانت را دیدم و فهمیدم حسم بیشتر از این حرف ها است
در را ببندی از پنجره وارد می شود
این دل من پروتر از این چیز ها است


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 18 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
نصیحت

می‌خواهم من نوجوان، درباره ی عشق کمی نصیحتت کنم.
هرچند دله خودم بی قراری می‌کند
لجباز تر از ان نیست ویرانت می‌کند
دو سه روزی سر خوشی، اما سالها خرابت می‌کند
شادی و خندان ولی بعد باغم اشنایت می‌کند
گاهی انگار دگر دنیای نمانده که تو در ان باشی
این دل لامصب جان را فدایش می‌کند
شب و روز و کله ی سحر نداریم وقتی که دل، یاد یارش می‌کند
زشب های که با چشمان خیس می خوابی نگویم باتو
داستانی است چو یوسف و یعقوب، اخر کورت می‌کند
خوب است با تو اما وقتی وابسته شدی، می‌رود و دورت میکند
چو کاسه‌ی لبریز ز آب
وقتی که لبریزی ز عشق، راحت رهایت می‌کند
وقتی عاشقی باید هرچه داری را فراموش کنی
او ز خویشان که هیچ، ز خود خویش جدایت می‌کند
هم نشین تو فقط یادگاری می‌شود
اخرم او می‌رود و مرگ صدایت می‌کند


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • ناراحت
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 19 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
نام و نشان

می‌دانی بعد تو دگر حوصله‌ی هوای گرفته‌ی خانه را ندارم
هردم به دور خود می‌چرخمو قرار ندارم
قلبم درد می‌کند و نفسم در سـ*ـینه می‌گیرد ولی،
خود می‌دانم جز دوری تو دردی ندارم
دگر بعد تو انگار زیبایی های دنیا نابود شدند
شایدم من حوصله‌ی دیدار ندارم
باران بدترین لحظه ها را رقم می‌زند برایم
اخر من دگر هم قدمی برای این هوا ندارم
نه حوصله‌ی دیدن ماه را نه دیدن خورشید
من دگر حوصله‌ی دیدن اسمان را هم ندارم
من دگر نوازنده ایم که نواختن را از یادبرده
دگر حوصله‌ی نواختن را ندارم
خسته ام واین فاصله ها اذیتم می‌کند
من دگر طاقت دوری عزیزم را ندارم
ثانیه ها انگار با من لج کرده اند
خودشان می‌دانند من به رفتنشان نیاز ندارم
هوای که نفس نمی‌کشی برای من خفه است
تو خود می‌دانی قلبم ضعیف است و توان نفس کشیدن در هوای بی تو را ندارم
خط به خط این واژها را بلدم
اما حیف دگر حوصله‌ی خواندن را ندارم
زندگی بازی بزرگی بود، برای نوجوانی چو من
سرنوشت باید بداند من چرخ وفلک روزگار را دوست ندارم
خورشید نباید امروز غروب می‌کرد برای من
اخر حوصله‌ی فردای بی تو را ندارم
خانه ای که در ان کسی منتظرت نیست، ماتم کده است و من به غم دگر نیاز ندارم
در سرم می‌چرخند این حرفها
اما حیف فن بیان قدیم را دگر ندارم
می‌گویند لحن و خواندنم خوب است‌اما
من دگر شنونده ای عاشق ندارم
دگر وقت رفتن است اما، من دگر همسفر ندارم
قلبم انگار برای اخرین بار به سـ*ـینه ام می‌کوبد
بس است من دگر وقت قرص خوردن را ندارم
چاله ای بکنید که بعد رفتنم، فقط من باشم وکمی خاک
من همان بی کسی هستم که نیاز به نام نشان هم ندارم.


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 18 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
می‌شکنم

بودنت یه درد است و نبودنت درد دگر
من هربار ز این نبودنت می‌شکنم.
بودنت مرحم دل و حرفهایت چون نمک است
من هر باز ز این درد جگر می‌شکنم
دوری زمنوبین ما فاصله هاست
من از این وفای جاده ها می‌شکنم
دل من به دوریت عادت ندارد طفلکی
من از این دوری و درد فراغ می‌شکنم
ترسم که میل کند کسی، که دلت را ببرد
من هرشب ز ترس دلبری تو می‌شکنم
سیاهی چشمهایت چون شب استو
من، ز چشمک ستاره ها می‌شکنم
علاقه ای به قلب من نداریو
من، هر باز ز این بی تفاوتی می‌شکنم
لازم نیست با تیشه زنی بر دل‌تابشکند
من هربار ز غم بی چارگی می‌شکنم
گفتند خداست بی کس ترین
پس من چرا ز بی کسی می‌شکنم؟
تو دلسنگی و من دلداده
شرمنده که با هر عشوه‌ی مژگان تو‌ می‌شکنم
اخره پاییز است و هوای بوی سرما می‌دهد
تقصیر کسی نیست که من در اذر به جای سوختن می‌شکنم
چه بهار باشد و چه پاییز وزمستان
نامت را هر جا ببینم بعد از این می‌شکنم
در دست غصه ها راهی بی راهه شدم
راه دور است ودلم تنگوباز من در کوچه پس کوچه دل می‌شکنم
خنده نکن با دیگران،بدی نکن با این دلم
مگر دردم را نمی دانی که از اولش تا اخرش می‌شکنم


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • گریه‌
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 18 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
من همان بغض سنگین فرهادم

من همان صدای خسته ام که میان فریاد ها فنا شد
من همان عاشقم که قربانی غم ها شد
امانم بریده و دگر توان رفتن نیست
من همان پریشان دخترم که از باران باریدنی تر شد
من همان سایه ای شدم که ادم نداشت هرگز
من همان خورشیدم که اول زندگی وقت غروبش شد
دگر کسی مرا یاد نمی‌کند گویی نبودم من حتی از پیش
من همان چای شیرینم که قهوه ای تلخ جایگزینش شد
جای من را خیلی وقت است به دیگری دادند
من همان بغض سنگین فرهادم که خنده ی خسرو جانشینش شد
خیلی وقت است جایم را به دیگری دادند
من همان کسی هستم که جایش با یک نابلد پر شد
داستان زندگیم را بعد ها برای خدا خواهم خواند
من همان راوی داستان عشقم،
که ته داستان شکستو داستانش خواندنی تر شد
چند وقتی می‌شود دگر پیدایش نمی‌کنم در خاطرم
من همان نوازنده‌ی بی کسم که میان ترانه اش گم شد
چرا هیچکس برای من پروانگی نکرد
وقتی دلم یک عمری برایش شمع شد
من همان لاله ی سرخم که چیدند مرا
و جایم در دفتر خاطرات خالی شد
نمی‌دانم روزگار چقدر بیکاراست که هرروز از کسی می‌نویسد
من همان درختی شدم که تیشه اش زدند و چوبش قلمی برای از غم نوشتن شد
گاهی از شنیدن صدای خودم ترس دارم
من همان خواننده ایم که اخرش با صدای خودش کر شد
اخ از درد نوشتن و ازخوانده نشدن
من همان شعریم که پایانش با گریه پنهان شد


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 18 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
من کسی را دارم

در زندگیم کسی را دارم که مهم است برایش غم و ناله ام
در تنهاییم ارمم می‌کند تا نشنود صدای گریه ام
من کسی را دارم که شما هم دارید
در سختی به یادشو در خوشی کنارش گذارید
من کسی را دارم که در این هم همه ها پشتم ایستاده
هر جا به سمت خاکی رفتم راه را نشانم داده
من کسی را دارم که به یادم هست وقتی نامش را فراموش کردم
هر چقدر بدی کنم اخرش باز صدایم می زند ای بنده ام
من کسی را دارم که شما هم دارید
هر جا که خمیدید، یادتان باشد هنوز خدا را دارید
من کسی را دارم که از روحش در من دمید
هر چند چشمم خوبی هایش کم بدید


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 16 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
معلوم نیست

بس است دیگر این دلم مال کسی نیست
شب بیداریم و غصه خوردن کار یکی دوشب نیست
این قصه، قصه ی عاشقان است ای دوست
اما قصه ی من غصه اش پایان نیست
درد جگرم ز خنجرانی بود که از دوست خوردم
مگر نه این دو ضربه که کاری نیست
اخر در دل جای یک نفر بیشتر نیست
گفتند اگر عاشق دومی شدی ز اولی بگذر
اخر گر دومی امد یعنی اولی عشق نیست
همه گفتند ومنم می گویم
درد عشق زیاد است رهش پایان نیست
من نگویم عشق بد است، نه اصلا فقط اینکه برسی یا نرسی معلوم نیست


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • ناراحت
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 16 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
مشکل از فاصله هاست

من سالهاست این شهر را ندیدم
ندانم کوچه رنگ خاکستر گرفت،یا مشکل از پنجره هاست
نفسم سنگ شده در سـ*ـینه
کس چه داند شاید، مشکل از ان گریه هاست
پروانه دگر دور گل نمی گردد
کس چه داند شاید، مشکل از عطری نااشنا در گل هاست
باز تنگ غروب شد و من دلگیرم
کس چه داند شاید، مشکل از دلتنگی هاست
رد خنده رفته است از لـ*ـب من
کس چه داند شاید، مشکل از صورت هاست

بهار که می رسد دگر شور شوق ندارم
کس چه داند شاید، مشکل از این فصل هاست
عشق را هر چقدر معنا کنی باز درد است و درد
کس چه داند شاید، مشکل از همدرد هاست
خوبی و بدی دگر تضاد ندارند باهم
کس چه داند شاید، مشکل از معلم هاست
خط به خط شعر من بوی حسرت می‌دهد
کس چه داند شاید، مشکل از خواسته هاست
خواهران، برادران، باهم دگر غریبه اند
کس چه داند مشکل از فاصله هاست


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • ناراحت
  • جذاب
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 16 نفر دیگر

FaTeMeH QaSeMi

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
گوینده انجمن
کپیست انجمن
عضویت
31/8/20
ارسال ها
3,251
امتیاز واکنش
43,153
امتیاز
443
زمان حضور
105 روز 9 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
مترسک

مترسک هرشب و هر روز ارزو داشت ادم بشود
دو پا داشته بشود برود ز مزرعه رها شود
دگر دغدغه اش نباشد کلاغ ودانه
برود تنگ غروب به سمت خانه
ای مترسک تو چه دانی ادمی یعنی چه؟
دل شکستن دل بریدن یعنی چه؟
اصلا تو دانی گریه چه معنی می دهد؟
وقتی که دلت بگیرد زندگی بوی مرگ می دهد
تو ز این هم همه ها خبر نداری طفلکی
گیرم دو پاهم داشته باشی
بروی در پی کی؟
تو دلت می خواهد ادم بشوی؟
می خواهی مثل ما دل بشکانی، دل شکسته بشوی
من گویم تا بدانی اگر ادم بشوی
ز ادم بودن هیچ ز زندگی خسته می شوی
همه از ظاهر چه خوبی ها نکردند
دریغا که از پشت چه خنجرها که بر جانان نکردند
نمی دانم شاید رسم روزگار است
که کم خوبی نکردیم وکمم بدی نکردند
ای مترسک، در این دیار همه دل سنگ اند
برای ظلم کردن و دل شکاندن بی درنگ اند
وفا معنا ندارد میان ادمیان
مهم نیست، وفا کردند، نکردند
هر چه بگویم برایت کم گفته ام
بارها خنجر خوردم و فریاد را، در دلم نهفته ام
درد و دل من روزی به گوشت می‌رسد
یادت باشد اینها را دیده ام نوشته ام


کامل شده مجموعه اشعار نهانگاه من و تو | فاطمه قاسمی کاربر انجمن رمان 98

 
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: ~ĤaŊaŊeĤ~، ح. عبدالهی، FaTeMé_KH و 17 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا