بـــــــرگزیده رمان پسر جنگ (جلد اول مجموعه آلیوم) | ARTEMIS2003 کاربر انجمن رمان ٩٨

ARTEMIS2003 · 17/12/20

فصل چهارم:گرداوری | پارت دوازدهم:اِریک

با تعجب گفتم:یک هفته!؟ پس چرا ندیده بودمتون تاحالا؟ عجیبه! در هر حال از دیدنتون خوشحالم. بنظر مرد خوبی هستین. این عالیه که شما ازمون محافظت میکنین!
بعد دسته راستم رو دراز...

ARTEMIS2003 · 23/12/20

فصل چهارم:گرداوری | پارت سیزدهم:اِریک

دو ساعت قبل رو به زور یادم میومد. احتمالا بی‌هوشم کرده بودن.
چشم‌هام رو که باز کرده بودم احساس میکردم یکی یه طناب کلفت رو دور شکمم گره زده و...

ARTEMIS2003 · 23/12/20

فصل چهارم:گرداوری | پارت چهاردهم:اِریک

سره جام صاف نشستم. چسب روی سوزن سِرُم دست چپم رو کندم.
سوزن دراز رو دراوردم و قطره کوچیک خون رو با لباس سفید پاک کردم....

ARTEMIS2003 · 23/12/20

فصل چهارم:گرداوری | پارت پانزدهم:اِریک

مامان نیستش. نمیتونه نازم کنه. نمیتونه بهم بگه دوستم داره. دیگه باهام سفر به اعماق زمین رو نمیخونه. دیگه باهم پیتزا نمیخوریم...

ARTEMIS2003 · 23/12/20

فصل چهارم:گرداوری | پارت شانزدهم:اِریک

سرم رو کج کردم و با کنجکاوی بهش خیره شدم:یک ساعت از چی گذشته؟
دکتر خواست چیزی بگه که جلوی خودش رو گرفت. عینکش رو جابه جا کرد و انعکاس نور مهتابی نزاشت چشم هاش رو...

ARTEMIS2003 · 23/12/20

فصل چهارم:گرداوری | پارت هفدهم:اِریک

که بعد لامپ کامل خاموش شد. همه جا تاریک بود و هیچی رو نمیدیدم.
دکتر فحشی زیر لـ*ـب داد و به طرف یکیشون گفت:برو فیوز رو چک کن. معلوم نیست این همه مالیات ما کجا...

ARTEMIS2003 · 6/9/21

فصل چهارم:گرداوری | پارت اول: رینا

غروب بود. آسمون شبیه یه دریا از خاکستر چوب شده بود و قطرات بارون با عصبانیت به آسفالت برخورد میکرد. مدرسه بزرگ و...

ARTEMIS2003 · 6/9/21

فصل چهارم:گرداوری | پارت دوم: رینا

تاحالا شده یه اشتباه خیلی بد انجام بدی و هیچ‌جوره نتونی پنهانش کنی؟
منظورم اشتباه های تصادفی مثل ریختن لیوان آب پرتقال روی فرش یا...

ARTEMIS2003 · 7/9/21

فصل چهارم:گرداوری | پارت سوم: رینا

_ هوی بچه.
پمپاژ قلبم برای چند ثانیه صد برابر افزایش پیدا کرد.
با فک لرزون برگشتم سمت صدا.
دو تا مرد ریشو و بد لباس و احتمالا سرخوش پنج متر دورتر ایستاده بودن.
دست یکیشون بطری شیشه ای سبزی قرار داشت و یکی دیگه سیگار بی‌کیفیتی...

ARTEMIS2003 · 7/9/21

فصل چهارم:گرداوری | پارت چهارم: رینا

بلند تر جیغ زدم ک درخواست کمک کردم. ولی کار مزخرفی بود. چون جا هایی که جماعت صدای کمک خواستن رو بشنون قلدر هایی مثل این کرگدن اونجاها نمیپرن.
بارون شدت گرفت و صدای غرش رعد و...

خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

همراه رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

همراه رمان ۹۸

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید

درباره ما

لینک‌های پیشنهادی رمان ۹۸

آمار آنلاین