- عضویت
- 23/8/20
- ارسال ها
- 69
- امتیاز واکنش
- 1,333
- امتیاز
- 203
- زمان حضور
- 5 روز 19 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا خواستم مخالفت کنم رامانوس با صدای بلند گفت:
- قبوله!
با عصبانیت بهسمتش برگشتم و نگاهش کردم که گلویش را صاف کرد. جوری که خودم بشنوم گفت:
- خب باید یه جایی باشه که بتونیم بخوابیم یا نه؟
نفسم را با شدت به بیرون فرستادم و به طرف اهورا برگشتم و گفتم:
- باشه، من هم قبول میکنم.
آناشید که تا آن هنگام منتظر به...
- قبوله!
با عصبانیت بهسمتش برگشتم و نگاهش کردم که گلویش را صاف کرد. جوری که خودم بشنوم گفت:
- خب باید یه جایی باشه که بتونیم بخوابیم یا نه؟
نفسم را با شدت به بیرون فرستادم و به طرف اهورا برگشتم و گفتم:
- باشه، من هم قبول میکنم.
آناشید که تا آن هنگام منتظر به...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان خاک منفور | sahar83 کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: