خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
یکی از عمیق‌ترین نیازهای انسان، ارتباط او با خداوند است. رابـ*ـطه تکوینی و فقر ذاتی انسان نسبت به خدا فطرت خداجویی انسان را اشباع نمی‎کند. بنابراین انسان نیازمند ارتباطی اختیاری با خداوند است که جلوه‌ای از فقر ذاتی اوست. این ارتباط اختیاری که بالطبع متضمن گفتگو با خداوند است می‌تواند پاسخی به فطرت خداجوی انسان باشد و نیاز ذاتی او را در مرتبه فعل اختیاری تأمین نماید.

گفتگو با خداوند که می‌تواند شکل‌ها و شیوه‌های متعددی را به خود اختصاص دهد، دعا و نیایش نام دارد که یکی از مهم‌ترین جنبه‌های فرهنگ دینی است. یعنی همه ادیان الهی بر طبق فطرت انسانی به بحث دعا و نیایش پرداخته‌اند. در دین مبین اسلام نیز، دعا یکی از زمینه‌های ارتباط با خداست، و چون انسان‌ها دارای مراتب مختلف هستند، دعا نیز دارای مراتب متفاوت خواهد بود. مراتب مختلف دعا در متون دینی نیز مورد توجه قرار گرفته است. صحیفه سجادیه در این زمینه یک منبع غنی است. لـ*ـذت دعا و جلوه‌های زیبای آن در این مراتب متفاوت است. در این نوشتار به تبیین مراتب مختلف دعا و جایگاه زیبای آن از منظر عرفانی در ضمن مطالب زیر می‌پردازیم.

2. نگاه‌های مختلف به دعا
دعا را می‌توان از منظرهای مختلف مورد بررسی قرار داد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

2. 1. نگاه فلسفی
در این منظر دعا به عنوان حقیقتی عقلانی مورد بحث قرار می‌گیرد. رابـ*ـطه دعا با جهان و انسان از دیدگاه علی و معلولی تحلیل می‌شود. آیا دعا می‌تواند نظام جاری علی و معلولی را دگرگون کند؟ آیا ما حق داریم از خدا چیزی بخواهیم؟ مگر خود او آگاه به خواسته ما نیست؟ پس گفتن ما چه فایده‌ای دارد؟ نگاه فلسفی به دعا، به این سؤالات پاسخ می‌دهد و با تبیین جایگاه عقلی دعا در نظام علی و معلولی، آن را از بیهودگی خارج می‌کند. در این دیدگاه عقل انسان می‌پذیرد که دعا کار بیهوده‌ای نیست. اما هم‌چنان که خدای فلسفی چندان زیبا نیست و تحرک آفرین نمی‌باشد، گفتگو با خدای فلسفی هم فقط عقل را قانع می‌کند ولی لـ*ـذت بخش نیست. شاید علت عدم احساس لـ*ـذت در دعا برای بسیاری از انسان‌ها، معلول چنین نگاهی به دعا باشد.

2. 2. نگاه تجربه گرایانه
نگریستن به دعا از منظر تجربه انسانی، نگاهی مبتنی بر آزمون و خطاست. در این نگاه، ما همه چیز را می‌آزماییم و آن‌گاه که به نتیجه می‌رسد، آن را تصدیق می‌کنیم و موارد خطا را از آزمون خود حذف می‌کنیم. چنان که در تبیین پدیده‌های طبیعی نیز همین روش را می‌پیماییم. خداشناسی در اروپا در قرن هفدهم و هجدهم چنین رنگی گرفت و خداوند در حد و اندازه ساعت ساز لاهوتی در ذهن انسان سقوط کرد(2، ص: 49). در این دیدگاه، دعای موفق دعایی است که به اجابت برسد. نگریستن از چنین منظری به دعا نیز نمی‌تواند عطش درون انسان را فرو بکاهد و زیبایی لـ*ـذت گفتگو را به او بچشاند، بلکه حتی می‌تواند مانع راه دعا کردن نیز باشد زیرا که اکثر دعاهای ما در این نگاه، مقرون به اجابت نیست و در چنین آزمون و خطایی، دلیلی بر دعا کردن باقی نمی‌ماند. در حالی که ما مشاهده می‌کنیم علی رغم چنین تجربه‌ای باز هم انسان به دعا رو می‌آورد. پس باید از منظر دیگری به دعا نگریست.

2. 3. نگاه عارفانه
در این منظر نه سخن از علت و معلول عقلی به میان می‌آید و نه سخن از آزمون و خطا و نتیجه گیری. در این نگاه آشفتگی و حیرانی انسان ملاک است. از این منظر نه تنها به اجابت نرسیدن دعا نقطه خطا محسوب نمی‌شود، بلکه چه بسا مطلوب عاشق و معشوق است. اصل این است که خداوند به انسان اذن گفتگو داده است. امیر المؤمنین در نامه‌ای خطاب به امام مجتبی(ع) می‌فرمایند: "یا بنی واعلم ان الذی بیده خزائن السموات و الارض قد اذن لک فی الدعا .." (5، نامه:31، ص: 302) «فرزندم، بدان خدایی که خزاین آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه داده است که دعا کنی» قطعاً چنین اذنی برای انسان عاشق اذن مبارکی است. در نگاه عارفانه به دعا، انسان خود را طلبکار خدا نمی‌داند و برای خود حقی قایل نیست. در مقابل عمل خود از او پاداشی نمی‌طلبد، بلکه حتی عملی برای خود نمی‌بیند.

امام سجاد(ع) خدا را حمد می‌کند بر این‌که خودش را به ما شناسانده و راه شکرگزاری را به ما آموخته است. «الحمدلله علی ما عرفنا من نفسه و الهمنا من شکره … » (6، ص:32) و در جای دیگر می‌فرمایند: «و انا یا الهی عبدک الذی امرته بالدعاء» (همان، ص:113). یعنی خدایا من بنده تو هستم که مرا به دعا امر کرده‌ای.

مولوی در این زمینه حکایتی را نقل می‌کند:

آن یکــی عـاشق بـه پیش یـار خود مـی‌شمـرد از خـدمت و از کار خـود
کـز بـرای تـو چنـیـن کـردم چنــان تیـغ‌ها خـوردم در ایـن رزم و سنـان
مـال رفـت و زور رفـت و نــام رفــت بـر مـن از عشقـت بـسی ناکام رفت
آن‌چـه او نوشیـده بـود از تـلـخ و درد در حضــور او یکـایـک مــی‌شـمرد
...گفت معشوق این همه کردی و لیک گـوش بـگشا پـهن و انـدر یاب نیک
کانچه اصلِ اصلِ عشق است و ولاست آن نکردی آن‌چه کـردی فـرع‌هـاست
گفت آن عاشق بگو آن اصـل چیست؟ گفت اصلش مردنـست و نیستی است
ایـن هـمه کـردی نـمـردی زنــده ای هـان بمیـر ار یــار جــان بـازنده ای
(11 / د 5/ 1242)

بنابراین در نگاه عارفانه به دعا، عاشق از فنای خود در مقابل معشوق لـ*ـذت می‌برد.

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
3. زیبایی دعا
بنابر آن‌چه گفته شد، دعا فقط در نگاه عارفانه می‌تواند زیبا باشد، زیرا در این نگاه، دعا نتیجه محور نیست، بلکه نفس دعا کردن مطلوبیت ذاتی دارد. زیبایی دعا وقتی برای انسان جلوه‌گری می‌کند که بر مدار نتیجه نچرخد و گرنه مطلوبیت از آنِ دعا نخواهد بود بلکه همان نتیجه است که زیبایی و زشتی را ایجاد می‌کند، یعنی زیبایی دعا عرضی خواهد بود نه ذاتی. در نگاه عرفانی به دعا، زیبایی ذاتی دعا مطلوب است. به همین دلیل است که از این منظر دعا نیازمند اذن است. گرچه از نگاه فلسفی، به انسان اذن عام تکوینی داده شده است و همه ما انسان‌ها همان‌طور که توان گفتگو با یکدیگر را از نظر تکوینی داریم، با خدا هم قادر به صحبت کردن نیستیم و دعا در این فرض نیازمند اذن تکوینی باید همراه معرفت عاشقانه‌ای باشد تا اذن مجددی را انسان دریافت کند و این اذن مجدد که یک اجازه عاشقانه است. دعا را زیبا می‌کند و در این صورت دعا هیچ گاه نتیجه محور نخواهد بود.

این طلب در ما هم از ایجاد توست رستن از بیداد یا رب داد توست
(11/ د 1/1241)

خداوند این اذن را در دعا به هر کسی نمی‌دهد. گاهی انسان‌هایی آن چنان غرق در نعمت می‌شوند که خدا را فراموش می‌کنند و مجال گفتن حتی یک یا الله را هم نمی‌یابند. مولوی در مثنوی (همان/د3/190) به حکایتی اشاره می‌کند که مردی تحت تأثیر القای شیطانی از دعا کردن باز ایستاد:

آن یکی الله مـی‌گفتـی شبـی تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی
گفت شیطان آخر ای بسیار گو ایــن هـمـه الله را لبیـــک کـــو؟
و چون تحت تأثیر این وسوسه قرار گرفت، به او چنین خطاب شد که:
گفت هین از ذکر چون وامانـده‌ای چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای
گـفت لبیـکم نمـی‌آیــد جــواب زان همـی ‌تـرسـم که باشـم رد باب
گـفت آن الله تـو لبـیک مـاسـت و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
حیـله‌هـا و چـاره‌جـویـی‌هـای تـو جـذب مـا بـود و گـشاد ایـن پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف مـاست زیـر هـر یـا رب تـو لبیــک‌هــاست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست زانـکه یا رب گفتنـش دستـور نیست
بر دهان و بر لـ*ـبش فقل است و بنـد تـا ننــالــد بـا خــدا وقــت گـزنـد
داد مر فرعـون را صـد مـلک و مـال تـا بـکـرد او دعــوی عــز جـــــلال
در همـه عمـرش نـدیـد او درد سـر تـا ننـالـد سـوی حـق آن بـد گــهـر
در دعای ابوحمزه ثمالی از زبان امام سجاد(ع) (8، ص:266) در سحرهای ماه رمضان، همین زیبایی جلوه‌گری می‌کند و حضرت چنین با خدا نجوا می‌کند که: خدایا چه شده است که هرگاه با خود می‌گویم که آماده نماز شده‌ام و می‌خواهم با تو نجوا کنم و در پیشگاه تو بایستم، حالت خواب آلودگی بر من عارض می‌شود و در ادامه می‌فرماید: "و هر گاه با خود می‌گویم که می‌خواهم که درون را اصلاح کنم و به مجالس توبه بروم مشکلی پیش می‌آید که قدم‌های من می‌لغزد. آیا این‌ها به خاطر این است که مرا از درگاه خود خود رانده‌ای و لایق خدمت خود ندیده‌ای یا بر نعمت‌های تو شاکر نبوده‌ام و مرا محروم کرده‌ای و یا این که دوست نداری که دعای مرا بشنوی و مرا دور کرده‌ای؟"

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
3. 1. جنبه اول
جنبة اول اهمیت این ادعیه توجه به ادب گفتگوی عاشقانه است که از طرف معشوق تعیین می‌شود. در این گفتگو انسان تابع حق است. مولوی به خوبی به این معنی اشاره می‌کند:

یاد ده ما را سخن‌های دقیق تا تو را رحم آورد آن ای رفیق
هم دعا از تو اجابت هم ز تو ایمنـی از تـو مهابـت هم ز تـو
(11/د 2/694)

3. 2. جنبه دوم
جنبة دیگر پاک بودن زبان در دعاهای مأثوره است. انسانی که می‌خواهد با خدا گفتگو کند، اگر به حقیقت به خود بنگرد، چنین اجازه‌ای به خود نمی‌دهد که با زبان گنـ*ـاه آلود با او حرف بزند. بنابراین، در دعای مأثور، خدا را با زبانی می‌خوانیم که صاحب آن زبان، گنـ*ـاه آلود نیست. از سری سقطی، از بزرگان صوفیه، مناجاتی نقل شده که می‌گوید: "اگر نه آنستی که تو فرموده‌ای که مرا یاد کن، به زبان یاد نکردی یعنی تو در زبان ما نگنجی و زبانی که به لهو آلوده است، به ذکر تو چگونه گشاده گردانیم" (7، ص:340). در مناجات علی(ع) (8، ص:180) این چنین آمده است که: "خدایا زبان‌ها از ستایشی که لایق تو باشد، عاجزند". بنابراین روی آوردن به زبان اولیاء الله تا حدودی انسان را از این جهت آرام می‌کند که گفتگویی از زبان معصوم را بر گزیده است. گرچه آن هم لایق شأن الهی به طور کامل نیست.

4. لـ*ـذت دعا
زیبایی برای انسان، لـ*ـذت آفرین و لـ*ـذت بخش است. دعاهای نتیجه محور، زیبایی‌اش، تابع زیبایی نتیجه ‌است و لـ*ـذت آن هم تابع نتیجه خواهد بود. اما دعای عارفانه فی نفسه زیباست چون نفس گفتگو موضوعیت دارد و انسان احساس می‌کند خداوند به او اذن داده است تا گفتگو کند و چنین اذنی لـ*ـذت بخش خواهد بود. امام سجاد(ع) در این زمینه چنین مناجات می‌کنند که "فرغ قلبی لمحبتک ... و هب لی الانس بک و باولیائک" (6، ص: 146).

ساقـی بـه نـور بـاده بـر افـروز جـام مـا مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
مـا در پیـالـه عـکس رخ یـار دیـده‌ایــم ای بـی خبـر ز لـذت شـرب مـدام مـا
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبـت اسـت بـر جـریـده عـالم دوام ما
(3،ص: 49)

لـ*ـذت بردن از دعا، یک امر شخصی است بنابراین تابع معرفت ما خواهد بود و کسی از دعا لـ*ـذت می‌برد که به آن اذن باور داشته باشد. بنابراین بعضی از اهل دل معتقدند که در سؤالی که خداوند از موسی(ع) می‌کند که: "و ما تلک بیمینک یا موسی – قال هی عصای اتوکؤعلیها و اهش بها علی غنمی ‌و لی فیها مارب اخری" (طه/17). با همان عبارت اول که موسی گفت: "هی عصای"، جواب داده شد، اما شوق گفتگو با معشوق است که باعث ادامه سخن می‌شود.

همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم همـه شـراب تو نوشم چو لـب فراز کنم
حـرام دارم بـا مـردمـان سخـن گفتن و چون حدیث تو آید ، سخن دراز کنم
(10، ص:355)

بنابراین دعا وقتی لـ*ـذت بخش است که نفس گفتگو مطلوب باشد و نوعی حال دل با محبوب باشد.

حال دل با تو گفتنم هـ*ـوس است خبـر دل شنفتنـم هـوس است
شب قدری چنین عزیز و شریف با تـو تا روز خفتنم هـوس است
ای صبـا امشبـم مــدد فـرمــا که سحرگه شکفتنم هـ*ـوس است
(3، ص: 25)

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
5. مراتب دعا
با توجه به آن چه راجع به دعا گفته شد، دعا می‌تواند مراتب تشکیکی گسترده‌ای داشته باشد، زیرا دعا به طور مستقیم با معرفت انسان مرتبط است و نحوه معرفت و شناخت انسان با خداست که طرز گفتگوی او را تعیین می‌کند. همانند کودکی که می‌خواهد با پدر خود سخن بگوید. میزان شناخت کودک از جایگاه پدر نقش مستقیمی ‌در نحوه گفتگو دارد. گاهی کودک گفتگوی خود را در قالب چند خواسته کوچک مطرح می‌کند، و گاه می‌خواهد فقط با پدر حرف بزند و درد دل کند، و گاهی فقط می‌خواهد در آ*غو*ش پدر قرار گیرد. مراتب دعا نیز بر همین اساس متفاوت است که به برخی از آن‌ها به طور اجمالی اشاره می‌کنیم:

5. 1. دعای تاجرانه
گفتگو با خدا گاهی بر مبنای خواسته مادی انسان صورت می‌گیرد و انسان از خدا می‌خواهد که آن خواسته را برآورد و اگر متحقق نشود، انسان دل آزرده می‌شود. در حقیقت انسان وارد نوعی معامله با خدا می‌گردد. برای خود هویتی در مقابل خدا تصور می‌کند و به خواسته‌های خود اصالت می‌دهد. هم‌چنان که در عبادت، بهشت و جهنم را در نظر می‌گیرد و با گرفتن بهشت و رد کردن جهنم با خدا معامله عبادی می‌کند، در دعا هم برآورده شدن خواسته مادی خود را وجه معامله کفتگو با خدا قرار می‌دهد. به قول مولوی:

آن گدا گوید خدا از بهر نان متقی گوید خدا از عین جان
(11/د2/500)

وقتی خدا را از بهر نان بخوانیم، اگر حاجت ما بر آورده شود، خوشحال می‌شویم و کار ما با خدا تمام می‌شود و اگر حاجت بر آورده نشود، غمناک و گله‌مند از او هستیم. حتی گاهی ما انسان‌ها خود را به رخ خدا می‌کشیم و به اطاعت او می‌بالیم و خود را طلبکار می‌دانیم. این نگرش به دعا که قطعاً نگرش صحیحی نیست، در اکثر مردم وجود دارد و بیشتر مردم از دعا همین تلقی را دارند. آدابی که برای مردم در دعاها بیان می‌شود، بیشتر برای تصحیح این گونه دعاهاست که مردم در خواسته خود جانب تعدیل را رعایت کنند و ادب خواستن از خدا را فراموش نکنند. رعایت این آداب در دعا تا حدودی دعا را در این مرحله زیبا، وگر نه این گونه معامله کردن با خدا حسنی ندارد.

اگر انسان باور کند که آن‌چه خدا برای او می‌خواهد خیر است، به یک معنی از معامله‌گری با او عبور می‌کند – امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی می‌فرماید: "من این لی الخیر یا رب ولا یوجد الا من عندک … " (8، ص: 259) – این باور که نوعی ادب تعلیمی ‌برای دعا است، انسان را از این مرحله عبور می‌دهد. علی(ع) در نامه به امام حسن(ع) می‌فرماید: "…تأخیر در اجابت دعا تو را مأیوس نگرداند، زیرا اولاً، بخشش به مقدار نیت انسان عطا می‌شود. ثانیاً، ممکن است تأخیر، پاداش بیشتر سایل باشد. ثالثاً، ممکن است بهتر از آن‌چه را خواسته‌ای به تو عطا کند. رابعاً، ممکن است آن‌چه خواسته‌ای، باعث هلاک تو باشد و چون خدا خیر تو را می‌خواهد آن را به تو نداده است..."(8،ص:302). همه این مضامین در سخن علی(ع) به منظور آماده کردن انسان برای عبور از مرحله دعای تاجرانه است که این گونه دعا بر محور نتیجه می‌چرخد. مولوی نیز بخشی از مضمون سخن علی(ع) را چنین بیان می‌کند که:

شکر حـق را کـان دعـا مردود شد من زیان پنداشتم و آن سود شد
بس دعاها کان زیان است و هلاک وز کـرم مـی‌نشنـود یـزدان پاک
(11/د2/139)

امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه دعایی دارند که در هنگام مبتلا شدن به گرفتاری و یا بیماری می‌خواندند و می‌فرمایند: "خدایا من نمی‌دانم کدام حالت شایسته‌تر به شکر است. هنگام صحت که توان استفاده از روزی تو را دارم یا هنگام بیماری که وسیله رهایی من از گناهان است (6، ص: 110).

این فقرات نوعی ادب حاجت خواستن از خدا را بیان می‌کند.

5. 2. دعا در مرتبه تجلی افعالی خداوند
انسان وقتی از مرتبه معامله‌گری با خدا می‌گذرد، در حقیقت نور الهی را در خود می‌یابد و تابش نور الهی است که وجود انسان را فرا می‌گیرد. اما این جلوه‌گری در همه انسان‌ها یکسان نیست. انسان به میزان معرفت خود از تجلی الهی بهره می‌گیرد. تابش نور الهی همه عالم را فرا گرفته است. قرآن می‌فرماید: "الله نور السموات و الارض..." (نور/35). اما قابلیت قابل در گیرندگی مؤثر است. انسان در اولین مرتبة دریافت، تجلی خدا را در بعد فاعلی و صفات فعلی او مشاهده می‌کند. برای انسان در مرتبه ارتباط با افعال خدا مهم است. غفاریت، رازقیت و … برای انسان قابل درک است. یعنی خداوند با این افعال برای ما متجلی می‌شود. انسان از خدا روزی می‌خواهد، بخشش گنـ*ـاه می‌طلبد، اما در همه این‌ها حقیقت خداوند را متجلی می‌بیند. یعنی گفتگوی با معبود با این بعد فعلی، مطلوب انسان قرار می‌گیرد، اما تحقق خواسته‌های مادی به تبع مطلوبیت گفتگو با حق است.

نعمت تحت الشعاع جاذبه صاحب‌خانه قرار می‌گیرد و رفتن به خانه و نشستن بر سر سفره بهانه‌ای برای دیدار اوست.

طواف حاجیان دارم به گرد یار می‌گـردم بهانـه کــرده‌ام نان را ولیکن سرخوش خبازم
نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می‌گردم نه بر دینار می‌گردم که بر دیدار می‌گردم
(10/حرف م/53)

مولوی در مثنوی از زاویه دیگری هم به این بحث می‌نگرد:

هر که کارد قصد گندم باشدش کـاه خـود انـدر تبـع می‌آیـدش
قصد کعبه کن چو وقت حج بُوَد چون که رفتی مکه هم دیده شود
قصد، در معراج، دیـد دوست بود در تبـع عـرش و ملائک هم نمود
(11/د 2/2222)

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
اگر انسان باور کند که آن‌چه خدا برای او می‌خواهد خیر است، به یک معنی از معامله‌گری با او عبور می‌کند – امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه ثمالی می‌فرماید: "من این لی الخیر یا رب ولا یوجد الا من عندک … " (8، ص: 259) – این باور که نوعی ادب تعلیمی ‌برای دعا است، انسان را از این مرحله عبور می‌دهد. علی(ع) در نامه به امام حسن(ع) می‌فرماید: "…تأخیر در اجابت دعا تو را مأیوس نگرداند، زیرا اولاً، بخشش به مقدار نیت انسان عطا می‌شود. ثانیاً، ممکن است تأخیر، پاداش بیشتر سایل باشد. ثالثاً، ممکن است بهتر از آن‌چه را خواسته‌ای به تو عطا کند. رابعاً، ممکن است آن‌چه خواسته‌ای، باعث هلاک تو باشد و چون خدا خیر تو را می‌خواهد آن را به تو نداده است..."(8،ص:302). همه این مضامین در سخن علی(ع) به منظور آماده کردن انسان برای عبور از مرحله دعای تاجرانه است که این گونه دعا بر محور نتیجه می‌چرخد. مولوی نیز بخشی از مضمون سخن علی(ع) را چنین بیان می‌کند که:

شکر حـق را کـان دعـا مردود شد من زیان پنداشتم و آن سود شد
بس دعاها کان زیان است و هلاک وز کـرم مـی‌نشنـود یـزدان پاک
(11/د2/139)

امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه دعایی دارند که در هنگام مبتلا شدن به گرفتاری و یا بیماری می‌خواندند و می‌فرمایند: "خدایا من نمی‌دانم کدام حالت شایسته‌تر به شکر است. هنگام صحت که توان استفاده از روزی تو را دارم یا هنگام بیماری که وسیله رهایی من از گناهان است (6، ص: 110).

این فقرات نوعی ادب حاجت خواستن از خدا را بیان می‌کند.

5. 2. دعا در مرتبه تجلی افعالی خداوند
انسان وقتی از مرتبه معامله‌گری با خدا می‌گذرد، در حقیقت نور الهی را در خود می‌یابد و تابش نور الهی است که وجود انسان را فرا می‌گیرد. اما این جلوه‌گری در همه انسان‌ها یکسان نیست. انسان به میزان معرفت خود از تجلی الهی بهره می‌گیرد. تابش نور الهی همه عالم را فرا گرفته است. قرآن می‌فرماید: "الله نور السموات و الارض..." (نور/35). اما قابلیت قابل در گیرندگی مؤثر است. انسان در اولین مرتبة دریافت، تجلی خدا را در بعد فاعلی و صفات فعلی او مشاهده می‌کند. برای انسان در مرتبه ارتباط با افعال خدا مهم است. غفاریت، رازقیت و … برای انسان قابل درک است. یعنی خداوند با این افعال برای ما متجلی می‌شود. انسان از خدا روزی می‌خواهد، بخشش گنـ*ـاه می‌طلبد، اما در همه این‌ها حقیقت خداوند را متجلی می‌بیند. یعنی گفتگوی با معبود با این بعد فعلی، مطلوب انسان قرار می‌گیرد، اما تحقق خواسته‌های مادی به تبع مطلوبیت گفتگو با حق است.

نعمت تحت الشعاع جاذبه صاحب‌خانه قرار می‌گیرد و رفتن به خانه و نشستن بر سر سفره بهانه‌ای برای دیدار اوست.

طواف حاجیان دارم به گرد یار می‌گـردم بهانـه کــرده‌ام نان را ولیکن سرخوش خبازم
نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می‌گردم نه بر دینار می‌گردم که بر دیدار می‌گردم
(10/حرف م/53)

مولوی در مثنوی از زاویه دیگری هم به این بحث می‌نگرد:

هر که کارد قصد گندم باشدش کـاه خـود انـدر تبـع می‌آیـدش
قصد کعبه کن چو وقت حج بُوَد چون که رفتی مکه هم دیده شود
قصد، در معراج، دیـد دوست بود در تبـع عـرش و ملائک هم نمود
(11/د 2/2222)

بیان خواسته های مادی در ادعیة‌ مأثوره از ائمه طاهرین(ع) از همین باب است، یعنی آن‌ها نمی‌خواهند با خدا معامله کنند اما خواسته مادی را در پرتو گفتگوی با او مطرح می‌کنند. امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه می‌گوید:

"اللهم اعطنی السعه فی الرزق و الامن فی الوطن و قره العین فی الاهل و المال و الولد و المقام فی نعمک عندی والصحه فی الجسم و القوه فی البدن..." (8، ص:273). با این دید خواسته مادی از خدا خواستن، زیبایی خاص خود را دارد؛ زیرا زیبایی مربوط به خواسته انسان نیست بلکه به نفس گفتگو است که در قالب آن خواسته مادی مطرح است و در حقیقت این گونه ادعیه نوعی ادب گفتگوی مادی را نیز به ما می‌آموزد که از خدا چه بخواهیم و چگونه بخواهیم. در تجلی افعالی فراز و نشیب در زندگی انسانی زیاد دیده می‌شود اما در همه آن‌ها خدا دیده می‌شود.

الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
(3، ص: 17)

آسان نمودن عشق در ابتدا و مشکل دیدن آن در ادامه راه، نتیجه فراز و نشیب زندگی انسانی است. این فراز و نشیب باعث می‌شود که انسان در راه معبود، بر آورده نشدن حاجت خود را تحمل می‌کند و سختی آن را بپذیرد.

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کند خارمغیلان غم مخور
(همان، ص:213)

و نه تنها گاهی از این سرزنش غم به خود راه نمی‌دهد که آن را نوعی وفاداری می‌پندارد.
سحـر بلبـل حکایـت بـا صبـا کـرد که حسن روی گل با ما چه ها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل انداخت و از آن گلشن به خـارم مبتلا کـرد
غـــلام همــــت آن نـازنینــــــم کـه کـار خیـر بـی روی و ریـا کرد
(همان، ص:117)

و چنین است که انسان می تواند به مرتبه بعد قدم بگذارد.

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
امام سجاد(ع) آن‌گاه که حفظ سلامتی خود را از خدا می‌خواهد آن را مقید به عدم معصیت خدا می‌کنند. "و احفظنا من بین ایدینا و من خَلفنا و عن ایماننا و شمائلنا و من جمیع نواحینا حفظا عاصما من معصیتک، هادیا الی طاعتک..." (6، ص: 73). در تمام دعاهایی که در صحیفه سجادیه آمده این نکته مشهود است که هرگاه خواسته‌ای از خداوند مطرح شده ارتباط آن خواسته با خدا هم مد نظر است یعنی هیچ چیزی به طور مطلق مورد حاجت نیست.

5. 3. دعا در مرتبه تجلی صفاتی
در مرتبه تجلی صفاتی، انسان از افعال عبور می‌کند و خدا را در قالب صفات می‌بیند. در این مرتبه، خداوند با صفات خود بر انسان متجلی می‌شود و نور صفاتی حق بر انسان می‌تابد. خدا را از قالب افعالی مثل رزاقیت و غفاریت بیرون می‌آورد و جمال و جلال و رحمت و امثال این صفات، بر او تجلی می‌افکند.

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بـی‌خـود از شعشعه پـرتو ذاتم کردند بـاده از جـام تـجـلی صفـاتـم دادنـــد
(3،ص:158)

کسی که از جام بادة صفاتی می‌نوشد، چنان سرخوش می‌شود که جز نور صفاتی حق، نمی‌بیند. افعال حق در صفات حق محو می‌شود. یعنی خواسته‌های این فرد، دیگر متعلق به افعال خداوند نیست؛ بلکه نجوایش با صفات حق است. پس در این مرحله مفاهیم مادی از قاموس زندگی انسانی حذف می‌شود. آن‌چه به عنوان سختی وجود دارد در این مرحله رخت بر می‏بندد، تجلی صفاتی خدا همانند نوری است که از شبکه‌های متعدد با رنگ‌های مختلف بر انسان می‌تابد و او را خیره می‌کند. آن‌چه می‌بیند، همان نور است و اشیایی که در پرتو نور برای او روشن شده‌اند، برای او اصالتی ندارند بر خلاف تجلی افعالی که در آن‌جا انسان با نور الهی عالم ماده را می‌بیند و در پرتو آن نور، خواسته‌های خود را از خداوند مطرح می‌کند:

بنـمای رخ کـه بـاغ و گلستانـم آرزوست بگشای لـ*ـب که قند فـراوانم آرزوست
ای آفتــاب حســن بـرون آ دمـی ‌ز ابــر کان چهره مشعشع تابـانـم آرزوست
آن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست آن ناز و باز و تندی دربـانم آرزوست
والله که شـهر بـی تـو مـرا حبس می‌شود آوارگـی و کـوه و بـیابـانـم آرزوست
(10/حرف ف/441)

در این مسیر آن‌چه سختی است، به جان خریده می‌شود اما نه به عنوان این‌که سخت است، آن چنان که در تجلی افعالی گفته شد، بلکه آن رنج درد و سختی عیناً مطلوب اوست. یعنی در قاموس انسان در این مرحله چیزی به عنوان سختی و آسانی مطرح نیست. در این مرتبه، آن چنان لـ*ـذت بخش است که انسان نمی‌تواند از آن دست بکشد. در دعای سحرهای ماه رمضان از قول امام باقر(ع) بخشی از گفتگو با خدا در مرحله تجلی صفاتی است: اللهم انی اسئلک من جمالک باجمله... اللهم انی اسئلک من نورک بانوره...(8، ص:257). یعنی در این جا سخن از تجلی صفاتی تا بدان حد است که صفت تفصیلی برای آن به کار می‌رود. قرار گرفتن انسان در مرحله تجلی صفاتی با نوعی آشفتگی و وله و سرخوشی همراه می‌کند. "الهی و الهمنی ولها بذکرک الی ذکرک...". این سرخوشی و وله در او زیاده طلبی عاشقانه ایجاد می‌کند: "الهی اقمنی فی اهل ولا تیک مقام من رجا الزیاده من محبتک... الهی و اجعلنی ممن نادیته فا جابک و لا حظته فصعق لجلالک..." (همان،ص: 224). در این دعا زیادت محبت از خدا خواسته می‌شود و نیز از او می‌خواهیم که با ندای او به حالت صعق افتاده باشیم.

امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه در فقرات زیادی خواسته‌هایی از خدا مطرح می‌کنند که ارتباط بنده با خدا را در مرحله تجلی صفاتی تبیین می‌کند: "فرغ قلبی لمحبتک و اشغله بذکرک... و هب لی الانس بک و باولیائک و اهل طاعتک" (6، ص: 146) و در جای دیگری می‌فرمایند: "و اجعل یقینی افضل الیقین" (6، ص: 128) "و هب لنا یقینا صادقاً تکفینا به من معونة الطلب..."(همان، ص:197). پر واضح است که این خواسته‌ها فراتر از مشاهده حق در تجلی افعالی است. رسیدن به درجه یقین و محبت الهی به انسان کمک می‌کند تا سیر و سلوک خود را به مرحله صفات الهی برساند و از لـ*ـذت صفاتی بهره‌مند گردد.

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
لـ*ـذت چنین گفتگوهایی با خدا قابل وصف نیست. در بیان این سرخوشی و آشفتگی است که عرفا از زبان رمز و تمثیل استفاده می‌کنند. الفاظی که در عالم ماده برای انسان شناخته شده‌اند، رمزی به عالم معنی محسوب می‌شوند. به عنوان مثال: واژه رخ به عنوان تجلی صفات جمالیه الهی به صفت لطف است.

ای خوب رخ که پرده نشینی و بی حجاب
ای صــد هـــزار جـلوه گـر و بـــاز در نـقـاب
با عـاقـلان بگـو که رخ یـار ظاهــر اسـت
کاوش بس است این همه در جست‌و‌جوی دوست
(4، ص: 47)

و واژه زلف تجلی به صفت قهر و منع است.

سر زلفت به کناری زن و رخسار گشا تا جهان محو شود خرقه کشد سوی فنا
(همان، ص: 43)

و از همین قبیل است واژه‌های ابرو، چشم، باده، نوشیدنی، می‌، سرخوشی و … که فعلاً مجال پرداختن به آن‌ها نیست.

هم‌چنین در این مرحله است که حزن و خوف تبدیل به شادی می‌شود:

"الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون" (یونس/62).

جامی ‌بنوش و بر در میخانه، شاد باش در یاد آن فرشته که توفیق داد باش
گر تیـشه‌ات نبـاشد تا کـوه بــر کنـی فـرهاد باش درغم دلـدار و شاد باش
(همان، ص: 129)

مولوی نیز در همین زمینه قصه قابل توجهی را ذکر می‌کند که به داستان محتسب و سرخوش مشهور است:

محتسب در نیمه شب جایی رسیـد در بــن بـازار، مستـی خـفـتــــه دیــــد
گفت هان سرخوشی چه خوردستی بگو؟ گفــت از آن خــوردم کـه هست انــدر سبو
گفت خود اندر سبو واگو که چیست؟ گفت از آن که خورده‌ام، گفت این خفی است
گفت آن چه خورده‌ای آن چیست آن؟ گـفـت آن چـه در سبـو مخفــی اســت آن
دور می‌شـد این سـؤال و ایـن جـواب مـانــد چــون خـــر محتســب اندر خلاب
گـفت بـا او محتـسب هیـن آه کــن مــست هــو هــو کــرد هنــگـام سخــــن
گفــت گفتـم آه کــن هـو مـی‌کنـی گفـــت مـــن شادم تـــو از غـــم مـی‌زنـی
آه از درد و غــــــم بیــــداری است هــو هـوی مـــی‌کشــان از شــــادی است


انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
5. 4. دعا در مرحله تجلی ذاتی
زیباترین جلوه گفتگو با خداوند، رسیدن به مقام تجلی ذاتی و وحدت حقیقی است. مرحله‌ای که انسان نور الهی را حتی در تکثر صفات حق نمی‌بیند بلکه وحدت واقعی را می‌یابد. این مقام همان مرحله فنا در حق است که انسان برای خود هویتی مستقل در مقابل حق نمی‌بیند و انقطاع کامل به او دست می‌دهد. حال وقتی در مناجات شعبانیه همین انقطاع کامل را از خدا می‌خواهیم، چقدر لـ*ـذت بخش است:

"الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظر ها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک..." (8، ص: 225).

امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه هنگام مناجات با خدا چنین عرضه می‌دارند که "اللهم اخلصت بانقطاعی الیک" "خدایا من خودم را با انقطاع از هر چه غیر از تو است برای تو خالص گردانیده‌ام". انقطاع واقعی همان مقام انقطاع از همه چیز غیر از ذات الهی است.

این مقام در حقیقت مقام عدم است و به طور کامل در اشعار عرفانی امام خمینی به این حقیقت اشاره شده است:

الا یا ایـها الساقی ز مـی‌ پر ساز جامــم را کـه از جـانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
از آن می‌ریز در جامم که جانم را فنا سازد بـرون سازد زهستی هسته نیرنگ و دامم را
از آن می‌ده که جانم را زقید خود رها سازد بــه خـود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را
از آن می‌ده که در خلوتگه رندان بی حرمت به هم کوبد سجودم را به هم ریزد قیامم را
به ساغر ختم کردم این عدم اندر عدم نامه به پیر صومعه بر گو ببین حسن ختامم را
(4، ص:‌40)

در این مرحله، انسان سخن غیر از سخن حق نمی‌گوید، فقط خدا از زبان او سخن می‌گوید بنابراین گفتن او عین اجابت است.

آن دعای شیخ نی چون هر دعاست فانی است و گفت او گفت خداست
چـون خـدا از خود سؤال و کد کند پس دعـای خویش را چون رد کند
(11/د 5/2243)

در این مرحله است که گاهی انسان از دعا کردن خاموش می‌شود، اما نه آن خاموشی که از سر خستگی از گفتگو با معشوق باشد بلکه آن خاموشی که از سر جذبه در معشوق و شوق به او و محو در لقای او ایجاد شده باشد.

آن دگر قومی‌شناسم ز اولیاء که دهانشان بسته باشد از دعا
(11/د3/1880)

در بعضی از روایات این مضمون وارد شده است که: "من شغله ذکری عن مسالتی اعطیته فوق ما اعطی السائلین" (9، ج: 4، ص:1674). کسی که یاد من او را از در خواست کردن باز دارد، بالاتر از آن چه به سائلین داده‌ام به او می‌دهم. ذکر یعنی یاد واقعی او که غرق شدن در حقیقت واقعی حق باشد، و این یعنی خاموشی از دعا به معنی عرفانی.

در یک جمع بندی فشرده از مجموعه مباحث گذشته چنین نتیجه می‌گیریم که مفهوم دعا یک مفهوم ثابت نیست بلکه دارای مراتب متفاوت است. جلوه‌های زیبایی شناختی دعا در این مراتب، متفاوت است. دعا در مرتبه درخواست تاجرانه، زیبایی ندارد و لـ*ـذت بخش هم نیست اما در مراتب مختلف تجلی الهی اعم از فعلی و صفتی و ذاتی، دعا زیباست و لـ*ـذت بخش و همه این مراتب در دعاها و مناجات‌های صحیفه سجادیه به بهترین نحو به چشم می‌خورد.

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
تعریف عرفان : عرفان به معنای ادراک و شناخت بر پایۀ عینیت و شهود است , که ریشه در اعماق وجود آدمی دارد ." این عنوان در میان ملل و اقوام مختلف , نام های متفاوتی پیدا کرده است . و امروزه از آن ؛ با نام می ستی سیسم [1] یاد می کنند . [2] " عرفان به دو بخش تقسیم می شود : 1- عرفان عملی که مراد از آن سیر و سلوکی است که شخص را به مشاهدۀ حقیقت منتهی می نماید . 2- عرفان نظری که مقصود از آن بیان ضوابط و قواعد این سلوک معنوی است .

بر اساس عرفان شیعی , شریعت و طریقت و حقیقت , نشانگر ازیک واقعیت اند , در حدیثی از پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ) چنین می خوانیم : گفتار من شریعت و اعمالم طریقت و احوالم حقیقت است . [3] بر این اساس عرفان اسلامی را چنین تعریف کرده اند : عرفان اسلامی گسترش و اشراف نورانی « من انسانی » بر جهان هستی است به جهت قرار گرفتن « من » در جاذبۀ کمال مطلق که به لقاء الله منتهی می گردد . [4]

چهارمین پیشوای معصوم شیعیان , امام زین العابدین ( علیه السلام ) در سال 38 هجری قمری به دنیا آمد ند , دو سال از حیات آن حضرت در زمان حیات جد بزرگوارش علی ( علیه السلام ) و نه و یا دوازده سال در کنار عموی بزرگوارش امام حسن مجتبی ( علیه السلام ) و بیست و سه سال در دامان پدر بزرگوارش سید الشهداء ( علیه السلام ) پرورش یافته اند . دورۀ امامت آن حضرت که در حدود 34 سال بوده , دارای ویژگی های مهم و نبیادی است که به اختصار می توان گفت : این دوره دارای این ویژگی هاست :

1-گسترش قلمرو حکومت اسلام در شرق و غرب عالم در دورۀ حاکمیت بنی امیه که به تعبیریکی از تابعین ایشان ابن خلدون که می گوید : " هند و چين در شرق تا فرغانه در شمال و حبشه در جنوب تا بربر در مغرب و بلاد جلالقه و افرنجه در اندلس را زير فرمان خويش در آوردند. اسلام در همه جا گسترش يافت و دولت عربى بر امم گوناگون مستولى شد. " [5]از جمله عواملی است که موجب شد با وجود فشار فراوانی که از ناحیۀ حکام غاصب بنی امیه بر آن حضرت وارد می شد برای نشر معارف واقعی به حرکتی آرام , درعین حال بسیار تأثیر گزار و پر نفوذ از راه عنصر بسیارمؤثر نیایش و دعا مبادرت نمایند . تا از این راه ؛ افراد تازه مسلمان و مسلمانان , نیازهای خود را در ابعاد مختلف بر طرف نمایند

2- گزارش های منعکس شده نشان می دهد : فتوحات اسلامی موجب شد مسلمانان از جهت مادی در رفاه و آسایش قرار گیرند و دنیا زدگی در آنها به حد اعلای خود رسید و از پیامدها و آثار این مسأله این بود که در شهر مکه و مدینه مجالس فسق و فجور رواج فراوانی پیدا کند . تاریخ نویسان در این باره چنین آورده اند :

در مدينه منوّره آوازه‏خوانى به قدرى شايع شد كه به صورت مركز غنا درآمد، ابو الفرج مى‏گويد: آوازه‏خوانى در مدينه چنان معمول بود كه دانشمندان بد نمى‏دانستند و عابدان مانع نمى‏شدند. «1» ابو يوسف به يكى از مردم مدينه مى‏گويد:

جريان شما مردم مدينه چه قدر درباره اين آوازخوانيها شگفت‏آور است! نه بزرگ و نه كوچك، هيچ كس از آن پرهيز ندارد. «2» وقتى كه از آن دره آب روان بود، آوازه‏خوانان شروع به آوازه‏خوانى مى‏كردند، در مدينه، كسى در خفا نمى‏ماند؛ نه دختران و پسران جوان و نه سالخوردگان مگر اين كه بيرون مى‏آمدند و به آوازخوانى گوش فرا مى‏دادند «3» و از جمله مطالب شيرينى كه نقل شده اين است كه عبد العزيز مخزومى قاضى مدينه شهادت دحمان آوازه‏خوان مشهور را كه به نفع مردى از اهل مدينه و به زيان مردى از اهل عراق شهادت داد، قبول كرد و او را عادل دانست، آن مرد عراقى گفت: او آواز مى‏خواند و كنيزكان را آوازه‏خوانى مى‏آموزد؟ قاضى گفت: خدا ما و شما را بيامرزد، كدام يك از ما آواز نمى‏خوانيم!! «4» فقيه مدينه؛ مالك بن انس شناخت كاملى نسبت به آوازه‏خوانى داشت، حسين بن دحمان اشقر نقل كرده، مى‏گويد: من در مدينه بودم، روزى به هنگام‏ ظهر همين طور راه مى‏رفتم، شروع كردم به آواز خواندن و اين شعر را مى‏خواندم:



ما بال اهلك‏ يا رباب‏خزرا كأنّهم غضاب‏

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T

*KhatKhati*

مدیر بازنشسته رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
16/7/20
ارسال ها
2,693
امتیاز واکنش
9,215
امتیاز
233
محل سکونت
گلنمکستان
زمان حضور
63 روز 21 ساعت 58 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه شده است كسان تو را اى رباب كه به گوشه چشم نگاه مى‏كنند، گويى خشمگينند؟! (1) مى‏گويد: ناگاه پنجره‏اى باز شد، و صورتى پديدار گرديد كه ريش قرمزى داشت و گفت: اى فاسق! بد ادا كردى و جلو گوينده اصلى را گرفتى و رسوايى را شايع كردى، آنگاه شروع كرد به آواز خواندن، من گمان كردم كه نوارى را عينا باز كرده است، گفتم: خدا تو را تندرست بدارد! اين آوازه‏خوانى براى شما از كجاست؟ گفت: من پسر بچه‏اى بودم، به دنبال آوازه‏خوانان مى‏رفتم و از آنها چيزى ياد مى‏گرفتم، تا اين كه مادرم گفت: آوازه‏خوان اگر بدقيافه باشد كسى به آوازخوانى او گوش نمى‏دهد چون صورت زيبايى ندارى پس اين كار را ترك كن و به دنبال علم فقه برو، زيرا كه فقاهت با بدى قيافه ضررى ندارد، اين بود كه من آوازه‏خوانان را ترك گفتم، و به دنبال فقها رفتم. گفتم: فدايت شوم، دوباره بخوان، گفت: نه، اين كار خوبى نيست، تو مى‏خواهى كه بگويى كه آوازه‏خوانى را از مالك بن انس آموخته‏ام! آنگاه فهميدم كه او مالك بن انس است در حالى كه قبلا نمى‏دانستم. «1» چه اين روايت درست باشد يا نادرست كه مخالفان امام مالك آن را براى كاستن از مقام وى جعل كرده باشند، ترديدى نيست كه مدينه منوّره در آن زمان مركز غنا در جهان اسلام و دانشكده مخصوص آموزش غنا به كنيزكان بوده است. [6]

در مدينه مجالس غنا و رقص برپا مى‏شد و چه بسا زنان و مردان با يكديگر بودند و هيچ پرده‏اى نيز در ميان نبود. «2» ابو الفرج مى‏گويد: روزى زن‏زيبارويى نشسته بود و سرپوش بلندى بر سر داشت و اطرافيان او نيز كلاهى كوتاه‏تر از او بر سر داشتند سپس او از جا بلند شد و رقصيد و عود مى‏نواخت در حالى كه همان كلاه بلند را بر سر و يك برد يمانى بر دوش داشت و ديگران نيز مثل او را داشتند ابن سريج از جا بلند شد و رقصيد، معبد، غريدى، ابن عايشه و مالك نيز مى‏رقصيدند و در دست ابن عايشه و مالك عودى بود كه به آهنگ و رقص همان زن زيبارو مى‏زدند پس او آواز خواند و اين افراد به آهنگ او آواز خواندند، سپس جامه رنگينى خواست و براى آن افراد نيز نظير همان جامه را طلبيد، همگى لباس رنگى پوشيدند او به راه افتاد و آنها نيز به دنبالش به راه افتادند، او آواز خواند و آنها به آهنگ آواز او، يك صدا آواز خواندند. «1» عايشه دختر طلحه، مجالس مختلط از مردان و زنان برپا مى‏كرد و در آن مجالس با فخر و مباهات آواز مى‏خواند. «2» مردم مدينه پس از استيلا و تسلّط غنا بر احساسات و عواطفشان، تحت تأثير آن قرار گرفتند، راويان از قاضى مدينه محمد بن عمران تيمى نقل كرده‏اند كه به كنيزى كه در نزد وى آواز مى‏خواند، گوش مى‏داد و چنان تحت تأثير آن قرار گرفت كه بدون توجّه به كفش، آن را از شدّت شادى به گوش خود آويخت، شروع كرد چهار دست و پا راه رفتن و كنار گوشش را در حالى كفش آويزان بود با دست گرفته بود، مى‏گفت مرا راهنمايى كنيد كه من يك شتر فربه هستم! راه مرا باز كنيد كه من شتر فربهم. «3»

ابن ابى ربيعه صداى آواز جميله را شنيد، يقه پيراهنش را تا پايين پاره كرد و بدون اين كه بفهمد آن را به صورت قبايى درآورد، «4» كار مردم از شدّت تأثّرو تمايل به غنا بدان جا رسيد كه يزيد بن عبد الملك وقتى كه آن كنيز آوازخوان (سلامة القس) را از اربابش به بيست هزار دينار خريد، مردم مدينه براى خداحافظى او بيرون رفتند و فضاى كاخ را پر كردند و آن كنيز در وسط آنها ايستاد و براى ايشان آوازخوانى كرد:



فارقونى و قد علمت يقيناما لمن ذاق ميتة من إياب‏

انجمن رمان نویسی

رمان۹۸


معرفی صحیفه سجادیه و دعاهای آن

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM و SAEEDEH.T
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا