خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۱۹:
الان دوروز از اون اتفاق میگذره و قرار من با آرسام این بود که ده روزی من آزمایشی بیام و ور دست چهار تاشون کار کنم تا هم منو محک بزنن هم با کارشون آشنا بشم و بعد از اون هر چهار تامون باید بیایم و آموزش ببینیم یا آزمون بدیم.
لباسامو پوشیدم و از هتل بیرون اومدم.
جلوی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 15 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۲۰:
قهوه جوش رو خاموش کردم و فنجونمو پر کردم.
رفتم و کنار پاییزان روبه روی پنجره روی اولین کناپه جا گرفتم.
فنجون رو به لـ*ـبم نزدیک کردم و جرعه‌ای نوشیدم.
پاییزان برگه های تو دستشو روی میز گذاشت و گفت:
-لبخند؟
-هوم؟
-این چند وقته اصلا هتل نمیای و هیچی هم راجب معموریت نمیگی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 15 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۲۱:
با تردید و به آرومی وارد اتاقش شدم.
پشت به در صندلیشو رو به پنجره پشت سرش یعنی پشت میز برگردونده بود.
وقتی در رو باز کردم برگشت سمت در اما با دیدن من خشکش زد.
رنگش عوض شده بود و مثل برق گرفته ها داشت نگام میکرد.
با تریدید و لکنت زمزمه کرد:
-لبخند؟!
-اوهوم، لبخند!
از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 16 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت۲۲:
از ماشین پیاده شدیم و به داخل بانک رفتیم، خیلی شلوغ بود و انجام نقشه‌مون طول میکشید.
به سمت یکی از پیشخوان های خالی که یک مرد جوان نشسته بود رفتم صرفه مصلحتی کردم و گفتم:
-عذرمی‌خوام آقا میتونم چند دقیقه وقتتونو بگیرم؟
برگشت نگاهم و با لبخند ژکوندی گفت:
-حتما، بفرمایید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 15 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۲۳:
رمان از زبان سوم شخص:
به سمت کوچه بـ*ـغلی رفت و با دیدن همان ماشین آشنا سوار شد و درو محکم بهم کوبید.
شیشه ماشین رو بالا کشید و اعتنایی به سلام کردن و صحبتای راننده همیشگی‌اش نکرد.
زمانی که به مکان مورد نظرش رسید سریع از ماشین پیاده شد و به سمت اتاق مخصوصش دوید، وقتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 13 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۲۴:
هرروز مثل دیروز سپری میشد و الان روز ششمه که اومدیم لندن و من هرروز کارای عملیاتمو ریز به ریز به سرهنگ میگم و قول ترفی مقام بهم‌ انرژی میده.
و صلاح میدونست سرهنگ که فعلا خودم جلو برم و بقیه گروه چیزی تا روز دهم نفهمن.
داشتم پرونده‌ای که آرمیتا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 9 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۲۵:
وارد رستوران شدم و همزمان گوشی رو قطع کردم، سرهنگ حسابی ازم راضی بود و این خوشحالم میکرد.
سر یک میز نشستم و منوی روی میزو برداشتم، گارسون اومد سفارشمو گرفت و رفت.
از رستوران بیرون اومدم، یک تاکسی گرفتم و رفتم هتل.
از تاکسی بیرون اومدم داشتم می‌رفتم داخل که پیام با سرعت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 9 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۲۶:
اخرین کلمه‌ام رو گفتم و صدامو بستم، با گفتم هر کلمه یک قطره اشک از چشمام سرازیر شد.
پاییزان از حال رفت، پیام خشکش زده بود و تمام صورتش رو پهنای اشک گرفته بود.
اما...
من از صورت قرمز پولاد و رگای متورم گردنش؛ و اون بغض سنگینی که توی گلوش بود میترسیدم!
یهو پولاد بلند شد و میزو به سمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 8 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۲۷:
صبح همه‌گی آماده شدیم تا بریم، پایین منتظر من بودن پالتو قرمز رنگم رو پوشیدم و درو بستمو سریع رفتم پایین. سوار ماشین شدیم. بعد حدود نیم ساعت رسیدیم، رفتم و با نگهبان صحبت کردم. به ما گفتن پیاده بریم داخل و خودشون ماشین رو میارن.
با دیدن بزرگی عمارت و بعد آدمای زیادی که پر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، زینب نامداری، Saghár✿ و 4 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,594
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت ۲۸:
اخرین تکه استیک رو توی دهانش گذاشت و بعد از نوشیدن نوشابه‌اش لـ*ـب باز کرد و شروع کرد به تعریف کردن:
-درست همون روزی که تو و لیندا و اون دوتا کوچولو واسه همیشه ناپدید شدین علی سر‌کار بوده که یکی از همسایه ها بهش زنگ میزنه و میگه که بابات داره لبخند رو به قصد کشت میزنه و اونم از پشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: . faRiBa .، زینب نامداری، Saghár✿ و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا