خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهترین انجمن رمان نویسی | سایت دانلود رمان
به نام خدا
اسم رمان: لبخندی از جنس پولاد
اسم نویسنده: مریم ن.ج
نام ناظر: ~ROYA~
ژانر: عاشقانه، جنایی-مافیایی
خلاصه:
داستان ماجرای چند جوان را روایت میکند جوانانی که نقاب رفیق!
به صورت زدند اما هرکدام به نوعی درحال فریب دیگری هستند.
داستان از پلیس و مافیا شروع میشود و به عشق انتقام و فرار ختم میشود..
ادامه ماجرا نیاز به توضیح نداره بخونید..
او دروغ گفت.
به تمامی عالم...
فریب داد و گذشت!
اما او نمی‌گذرد از هیچکس!
آن را به خاک میمالد!
بانی هرکسی که عاشقان را به خطر بیندازد
لیکن عشقی که نافرجام می ماند...
و بلکه، عشقی به فرجام رسد.


در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: زینب نامداری، M O B I N A، Saghár✿ و 36 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدمه:
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم...
اصلا به تو افتاد مسیرم؛ که بمیرم!
یک قطره‌ی آبم که در اندیشه دریا، افتادم و باید بپذریم که بمیرم...
شعله های آتش انتقام روحم را به آتش کشیده است...
مانند سنگ قبری شده‌ام که که هرکسی رد می‌شود، بی رحمانه لگدش می‌کنند...
قلبم زخم خورده است...
روحم زخم خورده است...
اما...
یک شیر زخم خورده جا نمی‌زند ...
تسلیم نمی‌شود...
کافیست یه غرش ...
تا بند بند وجود این کفتار ها به لرزه در بیاید ...


در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب نامداری، M O B I N A، Saghár✿ و 32 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان
پارت ۱ :
وارد محله قدیمی‌مون شدم؛ سرعت
ماشین رو کم کردم. همه با تعجب به ماشین و من نگاه می‌کردند. هر کدوم از خونه ها و مغازه ها برام خاطرات تلخ کودکیو تداعی می‌کردن. خاطرات عذاب آوری که هنوز دست از سرم برنداشتن. مقابل در خونه‌ی قدیمی ترمز کردم و از ماشین پیاده شدم؛ در ماشین رو قفل کردم. آروم به سمت در، به راه افتادم. دستم رو تو کیف کردم و داخلش چرخوندم که دستم با جسم سردی برخورد کرد. به سختی در رو باز کردم و وارد خونه شدم. قلبم تند تند می‌تپید. به دور و اطراف حیاط نگاه کردم و چشم هام به حوض افتاد و علی همیشه خسته رو، موقع شستن دست و صورتش تصور کردم. صدای بازی های خواهر برادرهام که بی هیچ دغدغه‌ای مشغول بازی بودند! خواهر گریونم که اکثر اوقات روی استراحتگاه حیاط می‌نشست و اشک می‌ریخت از ازدواجی که در راه بود؛ و اونی که می‌دونست باید به همسری پسر عمه‌اش دربیاد و در اخر، خودم رو دیدم با دست و پای کبود و صورت زخمی که از دست پدر فرار کرده‌، پدری که همیشه از من متنفر بوده! بغض بدی به گلوم چنگ انداخت. جلوتر رفتم و کنار حوض نشستم و چشم هام رو بستم. علی رو حس کردم. قطره اشکی از گوشه چشم‌هام چکید و راه رو برای سرسره بازی کردن اشک هام باز کرد. از جا بلند شدم و به سمت استراحتگاه رفتم؛ هنوز عروسک لیلا، خواهر کوچیک‌ترم اونجا بود! به سمت درختی که همیشه زیرش از دست پدرم پنهان می‌شدم، رفتم و زیرش ایستادم. به پشت درخت نگاه کردم. اخرین باری که من رو کتک می‌زد، مصطفی پسر همسایه عشق بچگیام پلیسو خبر کرده بود. به چه گناهی داشت این‌قدر بی رحمانه دخترشو می‌زد، به خاطر دفاع از خواهرم که نذارم با خودشون ببرند و زن یک مرد بیست سال بزرگتر از خودش بکنند. با ورود به انباری تنم شروع به لرزیدن‌کرد جایی که من رو حبس می‌کردند. هق هق گریه‌ام بلند شد؛ جیغی از ته دل کشیدم! خاطرات تلخ مثل خوره‌ای به جونم افتاده بود و دست از سرم بر نمی‌داشت. جیغ های پی در پی‌ام از صداهایی که در سرم می‌پیچید، فضای انباری رو پر کرده بود. دیگه چیزی نمی‌شنیدم فقط صداهایی که توی سرم پیچیده بود، دیوونه‌ام کرده بود. صدای گریه های لیندا توی سرم می‌چیپید، صدای داد و فریاد های علی، صدای بغض دار لیلا کوچولو و بنیامین برادر پنج ساله ام؛ صدای ناله های مادرم، صدای جیغ و گریه های خودم. گلوم از جیغ هام می‌سوخت اما صدام خفه نمی‌شد. زجه زدم؛ روی زمین زانو زدم دستمو روی گوشم گذاشتم و فریادی از غصه کشیدم:
-لعنتیا! دست از سرم بردارید! خفه شید، خفه شید!
دست های قدرت‌مند و گرمی دستامو فشرد و صداش نجوایی بر گوش های رنجیده‌ام شد.
-هیش! آروم باش، آروم خانومی! هیچکس نمی‌تونه اذیتت کنه؛ من هستم. اونا رفتن، دیگه قادر نیست، اون توی زندانه حبس ابده.
-اون... اون...
-هیش! هیچی نگو.
چشمامو بستم. در ماشینو باز کرد؛ روی صندلی نشستم و خودش پشت رول نشست. سرم رو به شیشه تکیه دادم صداش رو شنیدم:
پیام: لبخند چرا اینجا اومدی؟!
جوابی ندادم که دوباره صداش بلند شد:
-لبخند خانوم، با شمام.
-چیه؟ چته؟ ولم کن!
-مگه گرفتمت! میگم چرا اینجا اومدی؟!
با یک دلم خواست! به صحبتمون خاتمه دادم. زیر لـ*ـب گفتم:
-سرم درد میکه!
همانطور ک نگاهش بین جاده و داشبورد در نوسان بود، در داشبورد ر‌و باز کرد و ورق قرص ژلوفن* رو برداشت و همراه یک بطری آب کوچیک روی پام انداخت.
قرصو خوردم.
سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم و کم کم چشمهام گرم شد و به خواب رفتم.


در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: زینب نامداری، M O B I N A، Saghár✿ و 33 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت :۲
سایت دانلود رمان | انجمن ۹۸
نگاهم به سقف افتاد داخل اتاقم بودم کش و قوسی به بدنم دادم و از جام بلند شدم. سرم قدری درد می‌کرد. وارد دستشویی کوچیک اتاقم شدم و اب سرد رو باز کردم. بی پروا روی صورتم اب پاشیدم تا التهاب درونم کم بشه نگاهی به لباسم کردم و دیدم خیس اب شده اهمیتی ندادم و همینطور از دستشویی خارج شدم و خودمو روی کاناپه پرت کردم. به یک نقطه از اتاق خیره شدم. اتفاقات امروز مثل یک فیلم تو سرم مرور می‌شد‌. بعد کمی نشستن، دمپایی لای انگشتی پوشیدم و موهام روبا گیره بالا بستم و از اتاق خارج شدم. از هیچ کدوم از اتاق ها صدایی نمی‌اومد. از پله ها پایین رفتم؛ اما برعکس، پایین همه نشسته بودن جلوی تی‌وی و سریال نگاه می‌کردند و خدمه ها مثل همیشه هرکدوم گوشه ای از خونه مشغول کار کردن بودن. به ثریا کدبانوی خونه (خدمنکار) گفتم برام اب بیاره ،چند لحظه بعد لیوان ابی به دستم داد محتوای لیوان روتا ته سرکشیدم و به
دستش دادم به سمت بقیه رفتم‌ با صدای ارومی سلام کردم که همه جوابم رو دادند به جز پولاد. اهمیتی ندادم و روی مبل تک نفره نشستم و مثل همیشه توی فکر فرو رفتم که صدای پاییزان حواسم رو جمع کرد:
-لبخند چرا انقدر ساکتی؟! هوم یه حرفی یه چیزی حداقل دلمون خوش باشه
و اروم خندید.
با ارومی ب زبون آوردم:
-چی بگم؟
شونه ای بالا انداخت.
پوفی از سر بی حوصلگی کشیدم که صدای پیام در اومد:
-لبخند خوشگل من باز چِش شده؟
بدون اینکه جوابی بهش بدم بلند شدم و به سمت باغ رفتم. از در خونه که خارج شدم یک نفس عمیق کشیدم و رفتم ما بین درخت های باغ. از ساختمان ویلا که دور شدم به یکی از درختا ها تکیه دادم و سرخوردم روی زمین. بغضم شکست و اشک هام روی گونه ام روانه شد. احساس خوبی نداشتم نسبت به خودم از خودم متنفر بودم با هیچکس خوب رفتار نمی‌کردم مخصوصا پیام بیشتر از همه بهم خوبی کرده، دست خودم نیست من عزیزترین ادمای زندگیم رو به دست نزدیک ترین افرادم از دست دادم، با یاداور چشم های درشت و سبز رنگش که بهم نگاه میکرد تا بـ*ـغلش کنم قلبم مچاله شد. بعد از کمی گریه کردن بلند شدم و رفتم سمت سوییت سرایداری باغ و در زدم. دختر کوچولوی ثریا اومد و درو باز کرد بعد سلام و احوال پرسی به سمت سرویس‌بهداشتی رفتم و دست و صورتمو شستم یک چند دقیقه ای نشستم تا قرمزی چشم هام از بین بره.
با اینکه ستایش کلی اسرار کرد اما باز هم دهن به چیزی نزدم. یکم بعد ازش تشکر کردم و از اون‌جا خارج شدم‌. اروم اروم به سمت ویلا قدم برداشتم؛وارد ویلا شدم؛ کدبانو و دخترش در حال چیدن میز شام بودند. به کمک شون رفتم و به اسرار هاشون برای نشستن اعتنایی نکردم. چند مدل غذا درست کرده بودند؛ ستاره دختر ثریا رفت و بقیه رو برای سرو شام صدا زد. همگی در حال شوخی و خنده امدند و هرکدوم گوشه از میز نشستند. فرهی بزرگ، یعنی پیرداد خان سر میز نشست و همسرش زهرا بانو کنارش. اوایل که به این خانه امده بودم، زهرا خانوم صدایش می‌کردم اما کمی که عادت کردم زهرا جون صدایش می زنم. اما یکروز خودش گفت که از این موضوع ناراحته و دلش می خواهد مامان، صداش بزنم! من هم به ناچار قبول کردم اما الان عادت کردم و احساس راحتی می‌کنم.
خانواده فرهی خانواده‌ای با وعض مالی نسبتا عالی و تحصیل کرده‌ای بودن.


در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: زینب نامداری، Saghár✿، Ghazaleh.A و 32 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان
پارت ۳:
کمی سوپ برای خودم کشیدم و یواش یواش مشغول خوردن شدم. وقتی تموم شد دیگه سیر شده بودم اما پیام اجازه نداد که بلند شم برام برنج کشید و بعد کلی مرغ سرخ شده و سیب زمینی روش ریخت خواستم اعتراض کنم که گفت :
-حرف نزن بشین بخور پوستو استخون شدی هیچی نمیخوری هرروز یا سالاد یا سوپ امروز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 28 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | بهترین انجمن رمان نویسی
پارت۴ :
روی کناپه، داخل اتاق نشیمن نشسته بودم و قهوه می‌خوردم، من چم شده بود دوباره داشتم با احساساتم جلو می‌رفتم، چند ساله که سعی در کشتن احساساتم داشتم شغل من با احساسات جور در نمیومد اما هیچ وقت موفق نمیشدم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 25 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | بهترین سایت رمان نویسی
پارت۵ :
سه روز به سرعت برق و باد گذشت، حالا هرسه ما با شخصیت ها و لباس های جدید به لندن اومدیم.
الان چند ساعتیه که به لندن رسیدیم وسایل هامونو توی یک ماشین لوکس به هتل بردن.
جاسوس گفته که آرسام الان توی این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 26 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | بهترین سایت رمان نویسی
پارت ۶ :
از دیشب تا الانه که پولاد داره اون مردو باز خواست میکنه اما مثله همیشه تویه اینکار افتضاحه!
صدای داد و ناله های بلندی می اومد.
کاغذ هارو روی میز کهنه رها کردم.
بلند شدم و در آهنی رو باز کردم اون مرد با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 25 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | بهترین سایت رمان نویسی
پارت ۷ :
ترس تمام وجودمو برداشته بود، میدونستم کسی جز ارسام نیست.
اما..
این صدای اشنا روانمو بهم ریخته بود، شنیدن دوباره صدایش رشته افکارمو پاره کرد:
- خیلی عوض شدی..
سعی کردم خودم رو از حصار دستاش رها کنم و صورتلعنتیشو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 24 نفر دیگر

Mahora

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
29/5/20
ارسال ها
372
امتیاز واکنش
2,592
امتیاز
228
محل سکونت
از دیار دور
زمان حضور
15 روز 5 ساعت 27 دقیقه
نویسنده این موضوع
سایت دانلود رمان | بهترین سایت رمان نویسی
پارت ۸:
با تعجب بهش نگاه کردم بار اوله منو میبینه و داره میبره تفریح؟
بیخیالش شدم، سری تکون دادم و از پنجره به بیرون خیره شدم.
یک نیم ساعتی گذشت که ماشین جای خیلی شیک و زیبایی توقف کرد، قبل اینک عکس العملی نشون بدم آرسام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان لبخندی از جنس پولاد | mahora کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Ghazaleh.A، fatemeh_off و 21 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا