- عضویت
- 7/7/20
- ارسال ها
- 1,358
- امتیاز واکنش
- 18,213
- امتیاز
- 373
- محل سکونت
- ~OVEN~
- زمان حضور
- 34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
ماشین که ایستاد به زمان حال برگشتم، قبل از دادن کرایه، مرد به سرعت از ماشین پیاده شد و به سمت بیمارستان دوید. از ماشین پیاده شدم و من هم با قدم هایی بسیار آرام و کمری خم شده به همان سمت رفتم. چند قدمی رفته بودم که متوجه شدم همان مرد راننده با چند پرستار که یک برانکارد را در دست داشتند به سمتم می دود...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: