خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
ماشین که ایستاد به زمان حال برگشتم، قبل از دادن کرایه، مرد به سرعت از ماشین پیاده شد و به سمت بیمارستان دوید. از ماشین پیاده شدم و من هم با قدم هایی بسیار آرام و کمری خم شده به همان سمت رفتم. چند قدمی رفته بودم که متوجه شدم همان مرد راننده با چند پرستار که یک برانکارد را در دست داشتند به سمتم می دود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمانم را گشودم، آن قدر خوابم می آمد که دو مرتبه برای این که خواب از سرم نپرد چشمانم را بستم. داشتم کم کم به خواب می رفتم که متوجه شدم صندلی ای که کنار تختم گذاشته شده بود روی زمین کشیده شد. چشمانم را باز کردم که در نهایت تعجب، امیر را دیدم که دست به سـ*ـینه و با نگاهی نسبتا طلبکار و اخم بزرگی بر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلافه شد، آرنج هایش را لـ*ـب تختم گذاشت و سرش را بین دستانش گرفت. نگاه کجکی ام را از رویش برداشتم و خواستم بی توجه به او و حالش از تـ*ـخت پایین بروم که صدایش متوقفم کرد:
-چرا با من این جوری می کنی گندم؟ چرا دوست داری له شدنم رو ببینی؟ چرا نمی خوای باور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
به پنجره خیره شدم، نمی دانستم چه وقت از روز است، حتی با دیدن تاریکی آسمان! حتی به آسمان هم اعتماد نداشتم. دری باز شد، کسی کنارم نشست، اما نه نگاهم را برداشتم و نه صدایش را که صحبت می کرد شنیدم. مگر چیزی غیر از گفتن «گندم؟» هم میتواستند بگویند؟ دری باز هم باز و بسته شد، این بار صدای دختری را شنیدم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
همان دم، صدای جیغ آشنایی بلند شد، لبخندی زده و برخواستم. امیر آنقدر شوکه بود که نتواند جلویم را بگیرد، به سمت در هجوم بـرده و بازش کردم. این حرفم تنها دلیلش شوکه کردن امیر بود، تا نتواند مانعم شود! به میان راهرو پریدم، کمی آن طرف تر، دختری با لباس آبی تیمارستان، موهای بلند و عـریـ*ـان مشکی و پریشان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
:::::::: «سه سال قبل» ::::::::::

کیف و مقنعه ام را همزمان از تن رها کرده و روی تـ*ـخت انداختم، در همین حین که به سمت آیینه می رفتم غر زدم:
- نه، نه، نه!
وسط راه شلوارم را از پا در آورده و دکمه های مانتوی بد رنگ مدرسه را باز کردم. صدایش آمد که از پشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
گوشی را روی میز کنار پنبه رها کردم؛ بی توجه به اینکه باید الان صورتم را بشورم، بعد تونر زده و آب رسان به پوستم بزنم از اتاق خارج شده و یک راست و بی توجه بی وضع بهم ریخته ی خانه به آشپزخانه رفتم. سفره را گشودم که صدای باز شدن در خانه آمد؛ سرکی کشیده و با دیدن عمه فهیمه، به بیرون از آشپز خانه رفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
خنده ی بی صدایی کرد، نگاهی به موهای آبی رنگم انداخت و جواب داد:
- سلام به سور و سُرور خونه!
نیشم را گشوده و ردیف دندان هایم را نشانش دادم. خندید، نگاهی به ظرف غذای نیمه خورده اش انداختم. همین که به سمتش خم شدم تا برش دارم، پایم را که کنار دستش بود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهم را بالا آوردم، نمیدانستم چه بگویم. از کجا شروع کنم؟ از ان روزی که امیر آمد و دل من رفت؟ از که بگویم؟ از خودم یا امیر؟ دستم را در دست گرفت، نگاهم کرد، پدر بود و نگران، می دانستم. اما کاش مادرم بود، کاش مجبور بودم این هارا برای مادرم اعتراف کنم؛ این اعتراف آن هم درمقابل پدر، مثل راه رفتن رو سقف،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
پر حرص سرم را میان دستانم گرفتم، می دانستم راپورت مرا سمیرا به عمه می دهد؛ اما چه می کردم که گیسو احمق بود و فقط ظاهر قضیه را می دید! سمیرایی که تا یک ماه پیش سر اسمش قسم می خوردم، اکنون هم رفیق دزد بود و هم شریک قافله! نمی دانستم عمه چه طور خامش کرده است، اما می دانستم هرچه هست پای حسام در میان است...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، ~XFateMeHX~ و 37 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا