خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
ترسیدم. شکمم را چسبیدم، برخواست و خنده ی بلندی سر داد. بمیرم برای خود بی‌کسم که حتی همسایه ی درست و حسابی ای هم اطرافم نبود تا صدای فریاد هایم را بشنود! از ترس تمام عضلاتم منقبض شده بود، چشمانم گشاد شده و در گوشم سوت ممتدی می شنیدم. آخر الزمان من بود، اینجا قیامتم بود؛ برای یک مادر چه چیز بدتر از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، Meysa و 39 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
با بی میلی تمام هویج های سوپ را از وسط نصف می کردم و کنارشان میزدم، گاهی سوپ را هم می زدم و گاهی افکارم را؛ نمی دانستم چه مرگم شده است. انگار هیچ چیز و هیچ کس برایم مهم نبود، پاره های تنم را گرفته بود دگر چه برایم می ماند جز یک جسم تو خالی؟ نمیخواستم فکر کنم، نمی خواستم دوباره آن حس منزجر کننده ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، Meysa و 40 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه گفته بود؟ امید های واهی! این که عمه فهیمه هیچ کاری نمی تواند بکند، این که خودش و بقیه پشتم را گرفته اند و نمی گذارند مثل چند سال پیش، تباه شوم! با نگاهی پر از تهوع و در عین حال بی حس، فقط نگاهش کردم. کلافه شد، از تـ*ـخت برخواست و به سمت یخچال رفت. حرفم را اصلاح میکنم، او تماما حق را به من میداد، اما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، Meysa و 40 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
نمیدانستم این حرف از کجای مغزم آمد و روی زبان نشست، نمی دانستم چه طور ممکن بود این حرف را بزنم. آن هم درست بعد از اینکه ترسیده بودم نکند عمه فهمیه فلان حرف را بزند! فقط میدانستم که سرم درد میکند، شاید این حرفم باعث میشد زودتر گورش را گم کند تا بلکه بخوابم؛ اما نه، هنوز نمیدانستم چه مرگم است. با همان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، Meysa و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بیدار که شدم، همه چیز روی دور تند رفته بود. انگار عالم و آدم میخواستند که من هرچه سریع تر از بیمارستان مرخص شوم. نمی فهمیدم، هیچ نمیفهمیدم که چرا آنها نمیفهمند! مثل تمام مدت زندگی ام همه برایم تصمیم میگرفتند و مرا همراه با خود میکشاندند؛ خنده ام گرفته بود! امیر در تب و تاب بود، از پذیرش می آمد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، Meysa و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
در ماشین را گشودم و با سختی از آن پیاده شدم، بخیه هایم می سوخت و درد می کرد. قامتم که راست شد در را به هم کوبیدم که همان لحظه صدای قفل شدنش را شنیدم. نگاهی به امیر که به سمتم می آمد انداختم که با دیدن نگاهم گفت:
- بیا بریم دیگه.
سری تکان دادم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، Meysa و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای پایی که مشخص بود با سرعت می دود مرا از فکر و خیال بیرون کشید. چشم به در دوختم که صدای پا دقیقا پشت در متوقف شده و بعد در با شتاب باز شد. از دیدن فردی که پشت در بود، بی اختیار لبخند زدم. خدا می داند چه قدر دلم تنگ شده بود برایش! نفس نفس می زد و درست نمی توانست بایستد. دستش را به چهارچوب در گرفت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SONIA.K، M O B I N A و 39 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
گیسو درحالی که هنوز اشک می ریخت دست امیر را از شانه اش پس زد که امیر با خنده شکلکی برایش درآورد. لبخند عمیقی از تمام این دیوانه بازی هایشان که تمامی نداشت روی لـ*ـب هایم جا خوش کرده بوده. بخند گندم، بخند که نمیدانی داخل خانه چه انتظارت را می کشد! کمی لبخندم کم رنگ تر شد، به گیسو نگاه کردم که دست امیر را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SONIA.K، M O B I N A، Meysa و 38 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
- همه چی این جا بدون تو یه چیزی کم داشت گندم؛ شاید هممون انکارش می کردیم اما تک تکمون این کمبود رو حس می کردیم. خیلی خوشحالم که برگشتی عزیزم!
چرخیدم و نگاهش کردم، لبخندی به عمق احساساتش زدم. چشمانش در پشت آن ابروهای بلند و ته ریش پر جذبه تر شده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SONIA.K، M O B I N A و 39 نفر دیگر

~PARLA~

مدیر ارشد بازنشسته
طراح انجمن
  
عضویت
7/7/20
ارسال ها
1,358
امتیاز واکنش
18,213
امتیاز
373
محل سکونت
~OVEN~
زمان حضور
34 روز 20 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرم را بیشتر پایین انداختم و انگار که حرف هایش را نشنیده ام گفتم:
-پاشا، کجاست؟
او که از این حرکتم جا خورده بود، کمی مکث کرد و بعد با غیض دستم را که در دست داشت با ناراحتی پس زد. در حالی که سعی می کرد خنده اش را فرو دهد گفت:
-گمشو! اَه...چرا یادم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان دیجور | ~PARLA~ کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tabassoum، SONIA.K، M O B I N A و 38 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا