نویسنده این موضوع
البته اول میخواستیم همهی بچهها رو دعوت کنیم ولی بعدش تصمیم گرفتیم خودمون باشیم. تماس رو وصل کردم و گفتم:
-جونم آلا؟ کجایین؟
آلا هم جواب داد:
-سلام عزیزم. میگم شما پلاک هفتادوهشت هستین دیگه؟
گفتم:
-آره گلی.
اون هم ادامه داد:
-پس بی زحمت در رو بزن.
با خنده و خیلی کشیده گفتم:
-چشم.
و تا تماس قطع شد، به ملیسا و حوا پیام دادم که کجایید...
-جونم آلا؟ کجایین؟
آلا هم جواب داد:
-سلام عزیزم. میگم شما پلاک هفتادوهشت هستین دیگه؟
گفتم:
-آره گلی.
اون هم ادامه داد:
-پس بی زحمت در رو بزن.
با خنده و خیلی کشیده گفتم:
-چشم.
و تا تماس قطع شد، به ملیسا و حوا پیام دادم که کجایید...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان خاطرات نوجوانی | Hannaneh کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: