خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد موضوع رمان؟

  • جالبه!

    رای: 11 100.0%
  • مسخرس!

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    11

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
دور اتاق مستطیل شکل چرخ می‌زد و گاهی به پیشانی بلندش دستی می‌کشید. با آرامش پوشه‌ی آبی رنگی را گشود و نگاهی اجمالی به سراسر آن انداخت. با اکراه چند عکس بیرون کشید و روبه‌رویم پرت کرد. دست به سـ*ـینه شد و زیر ل**ب گفت:
- توی این یک ماه خیلی اتفاق افتاده. هر شب دوباره همون برنامه رو داریم. دیگه یقین پیدا کردم که قاتل دیوونه‌ست.
پوزخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 9 نفر دیگر

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
ژاکت خیس سیاه رنگم را بیشتر به خود چسباندم تا شاید گرمم کند؛ اما آنقدر آب بلعیده بود که بیشتر سرما را به جانم هدیه می‌داد. می‌توانستم دمای بدنم را احساس کنم که هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد و پاهایم سست می‌شدند تا جسمم را به سمت سنگ فرش‌های خیابان هل دهند. وضع آشفته‌ای بود. مثل مجنونانی که تازه از تیمارستان گریخته‌اند، مردم پیاده‌رو را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 9 نفر دیگر

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی‌حرف پشت سرش روانه شدم و روی پله‌ها قدم گذاشتم. با هر قدم پله‌ها زیر پایم جیغ خفیفی می‌کشیدند. پیرزن لامپ‌های گل فروشی‌اش را خاموش و برق راهرویش می‌زد. وارد راهرویی شدیم که انتهایش در چوبی بلوطی رنگی بود. با کنجکاوی تابلوها را خیره نگاه می‌کردم. عکس‌های سیاه و سفید از زمان جنگ جهانی دوم روی کاغذ دیواری صورتی با گل‌های ریز خودنمایی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 9 نفر دیگر

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
- همیشه اینجا تصادف می‌شه!
دوباره نگاه طوسی‌ام به سمت خیابان چرخید و کنجکاوانه بیرون را بررسی می‌کردم. جمعیت به سمت آن‌ها هجوم برد تا آن‌ها را از هم جدا کنند. پیشانی‌ام را به پنجره چسباندم و فقط به آن معرکه‌ی مضحک وسط خیابان خیره شده بودم. پیرزن نیز برایم حرف می‌زد؛ اما او که نمی‌دانست مغزم افسار گوش‌هایم را رها کرده و تنها بر روی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 9 نفر دیگر

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمانم به این طرف و آن طرف سر می‌خورد تا شاید گمشده‌اش را میان آن جمعیت بیابد. صدای آژیر پلیس راهنمایی رانندگی آمد و جمعیت کم کم از آن دو تکه آهن پاره‌ی مچاله فاصله گرفتند. به زیر درخت چنار خیره شدم، دقیقا در آن طرف خیابان روبه‌روی مغازه گل فروشی بود. با شانه‌ای افتاده به مردم نگاه می‌کردم تا شاید او را بیابم؛ اما همچون سوزنی در انبار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 9 نفر دیگر

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
بی‌تفاوت نگاهم کرد و سپس به راهش ادامه داد. علاوه بر پای دردناکم کف دستانم هم می‌سوخت و تیر می‌کشید. خواستم بلند شوم که ناگهان دستی روی شانه‌هایم نشست و کمکم کرد که بلند شوم. برگشتم و دوباره پیرزن دوست‌داشتنی گل فروش را دیدم که با نگرانی نگاهم می‌کرد و آرام گفت:
- خوبی؟
دو گوشه‌ی لـ*ـبم بالا آمد و حاصلش لبخند کج و کوله‌ای شد. آرام پاسخ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 9 نفر دیگر

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
لبخند تلخی روی لبانم نشست. چه روزهایی بود! یادش بخیر! پیرزن مهربان دوست‌داشتنی‌ام بار دیگر از آن دفترچه‌ی جادویی‌اش برایم خواند. آن‌قدر خواند که دلم رضایت داد، سیل چشمانم جاری شود و غرور لعنتی‌ام را بشکند. پیرزن انگار آنجا نبود، میان خاطرات گم شده بود، میان گذشته‌ی من و ویل دست و پا می‌زد و هر از گاهی لبخند کنج ل**ب‌هایش مهمان می‌شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 7 نفر دیگر

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سلام.
جولی نفس عمیقی کشید. در را هل داد و کنار رفت تا داخل شوم.
- چه عجب! بعد یک ماه ولت کردن.
صدایش رگه‌هایی از طعنه داشت و رفتارش قلبم را همچون کاغذ خط خطی مچاله می‌کرد. دستم را روی بازوانم گذاشتم و با کنجکاوی اطراف را گشتم. دلم برای خانه تنگ شده بود. دیگر حتی دلم نمی‌خواست پایم را بیرون بگذارم. به نقاشی بزرگی که دقیقا روبه‌رویم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 8 نفر دیگر

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
قلبم همچنان می‌تپید و نفس‌هایم سنگین شده بود. اگر فرشته مرگ همان موقع می‌آمد، با خوشحال در آ*غو*ش می‌کشیدمش و راهی دیار مرگ می‌شدم. نمی‌دانم چقدر گذشته بود. مغزم هم درگیر زندانی طبقه‌ی پایین شده بود. صدای جولی انگار بر سرم کوفته شد. اخم محوی میان ابروانم نشست و به اجبار پلک‌هایم را از هم فاصله دادم و ویل از مقابل چشمانم ناپدید شد. نگاهم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 8 نفر دیگر

Walantin

عضو تازه وارد انجمن
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
30/8/19
ارسال ها
40
امتیاز واکنش
601
امتیاز
153
سن
20
زمان حضور
3 روز 2 ساعت 8 دقیقه
نویسنده این موضوع
کلافه در تـ*ـخت یک نفره‌ام غلت زدم. باورم نمی‌شد که سه روز در آن چهار دیواری خودم را محبوس کرده بودم. همان روز اول دوام نیاوردم و همچون طفلی خردسال به بیمارستان رفتم. شاخه‌های گل رز سفید را با وسواس از گلفروشی نزدیک بیمارستان تهیه کردم و با خوشحالی راهی بیمارستان شدم؛ اما وقتی از مادرم پرسیدم، پرستار نگاه عجیبی به من کرد و زیر لـ*ـب گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان نیم‌مرده | Walantin کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: FaTeMeH QaSeMi، *ELNAZ*، Saghár✿ و 8 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا